مجله نماوا، سحر عصرآزاد
فیلم سینمایی اسپارتاکوس اثری زندگینامهای با محوریت جنبش آزادیخواهی بردگان علیه امپراطوری روم باستان است که هرچند به سرانجامی خوش منجر نمیشود، اما زمینهسازی آزادی و امید برای نسل آینده را به عنوان زیرمتن به مخاطب خود منتقل میکند.
استنلی کوبریک «اسپارتاکوس» پنجمین فیلم بلند سینمایی کارنامه خود را سال ۱۹۶۰ با اقتباس از رمانی به همین نام نوشته هاوارد فاست ساخت. فیلمنامه به قلم پیتر یوستینیوف، دالتون ترومبو و کالدر ویلینگهام به نگارش درآمد و کرک داگلاس علاوه بر بازی در نقش اصلی (اسپارتاکوس)، تهیهکنندگی این پروژه تاریخی عظیم را نیز بر عهده گرفت.
فیلمی ۱۸۴ دقیقهای که چهار جایزه اسکار در رشتههای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (برای یوستینیوف بازیگر نقش برده فروش)، طراحی صحنه، طراحی لباس و فیلمبرداری و همچنین جایزه گلدن گلوب بهترین فیلم درام را از آن خود کرد.
«اسپارتاکوس» درامی تاریخی است که گستره زمانی را در امپراطوری رومِ قبل از مسیحیت در برمیگیرد؛ از چگونگی شکلگیری جنبش آزادیخواهی بردگان به رهبری بردهای گمنام به نام اسپارتاکوس که از کار سخت در معادن لیبی به مدرسه گلادیاتوری راه مییابد.
به همین واسطه و با تکیه بر منبع ادبی اقتباس؛ فیلم با نریشن راوی آغاز میشود. نریشنی که با چاشنی ملودرام؛ موقعیت اولیه، زمان، مکان، جغرافیا و کاراکتر محوری را که قرار است تبدیل به قهرمانی افسانهای شود، معرفی میکند.
بردهای که مسیر حضیض ذلت تا اوج قدرت و تبدیل شدن به رهبری افسانهای در اذهان اُمرای روم و بردگان سراسر این جغرافیا را گام به گام همراه با مخاطب طی میکند و به همین واسطه تبدیل به شخصیتی زمینی، باورپذیر و الهامبخش میشود.
همانطور که اشاره شد فیلم با تکیه بر شخصیت اسپارتاکوس پیش میرود و به تدریج ابعاد این کاراکتر را به واسطه موقعیتهای چیده شده برای مواجهههای او، عیان میکند. از قدرت فیزیکی تا هوش، جسارت، ظلمناپذیری و عدالتطلبی که باعث تمایز او در مدرسه گلادیاتوری و تبدیل شدنش به رهبر یک جنبش آزادیخواه میشود.
مدرسهای که قرار است او و همتایانش را بدل به قربانیان یک بازی مرگ واقعی برای سرگرمی بزرگان روم کند و از همانجا دوگانه اسپارتاکوس (داگلاس) و کراسوس (لارنس اولیویه) شکل میگیرد. دوگانهای که به عنوان محور اصلی درام و خیر و شر کلاسیک تا پایان و به صلیب آویخته شدن اسپارتاکوس پیشبرنده است و پیروز واقعی این میدان را فراتر از صلیب و دار، در اذهان آیندگان و نسل آتی ثبت میکند.
هرچند میتوان مبارزات گلادیاتوری را تمثیلی نمایشی از زندگی بردهوار برای مرگ و زندگی دانست که اشل زندگی آنها را از مرگ تدریجی در درازمدت به مرگ یا زندگی کنشمندانه در برههای کوتاه ارتقا میدهد، در فیلم این نمایش غیرانسانی تمهیدی است دراماتیک برای روشن شدن جرقه شورش آنهم با یک دلیل انسانی.
اجبار گلادیاتورها به قتل دوستان و رفقای خود؛ آنهم برای زنده ماندن دلیل اصلی است که این بردهها را به تقابل با صاحبان و بالادستیهایشان وامیدارد. آنگاه که گرفتن یک جان، تاوان حیات یک جان دیگر است و بردهها مجبور به قتل برای ماندن میشوند، غیرانسانیترین جنایت بشری شکل میگیرد و بهانهای میشود برای مقابله با ظلم ریشهدار در ساختار قدرت.
کوبریک با هوشمندی دو سویه این موازنه و مناسبات شکلگیری قدرت را در جبهه بردگان و اُمرای روم که در مجلس سنا متمرکز شدهاند، مورد توجه قرار داده و به این ترتیب است که بدون شعار و بیان مستقیم مخاطب را به درک تمایز جنس قدرت و رهبری در دو سوی این دوگانه و تفکرات جاری در رهبرانشان وامیدارد.
مجلس سنای روم باستان متشکل از بزرگانِ پیر، جوان و میانسالِ منفعتطلب و جاهطلب که بیش از هر چیز در پی منافع و امیال شخصی و ترویج خرافه برای استمرار صدارت و گسترش امپراتوریهای کوچک خود زیر سایه امپراتوری پوشالی خدایان روم هستند. در مقابل جمعیت بردگانی که روز به روز با پیشروی سپاه اسپارتاکوس به آنها افزوده میشود که همگی برای رسیدن به آزادی و خروج از یوغ بزرگان روم در پی مهاجرت هستند.
این دیدگاه ضمنی نویسنده و فیلمساز را میتوان در روند درام و بهخصوص برشهای موازی که به دو جبهه مخالف این جنگ زده میشود، به شکلی دقیقتر مورد بررسی قرار داد. بهخصوص جایی که کوبریک با تدوین موازی سخنرانی کراسوس و اسپارتاکوس را به شکل قرینه در کنار هم قرار میدهد.
سخنرانی کراسوس قبل از حمله و اشاره به دستاورد جنگ برای رسیدن به امپراتوری روم جدید که تماماً دست روی جاهطلبیهای بزرگان و اذهان تخدیرشده سپاهیان میگذارد و در نهایت هدف اصلی و نهان خود را که همانا (از بین بردن افسانه اسپارتاکوس) است ذکر میکند.
در مقابل اسپارتاکوس است که تنها از آزادی و جنگ برای رسیدن به رهایی و آزادگی و ریشه کن کردن بردگی؛ چه ذهنی و چه عینی میگوید و شعری نغز میسراید که از ماهیت فراموش شده انسانی در تفکر و اندیشه اُمرای روم پرده برمیدارد.
دوگانه اندیشهای اسپارتاکوس- کراسوس به گونهای در عمق این درام ریشه دوانده که تا انتها با وجود نداشتن شناخت کراسوس از چهره واقعی اسپارتاکوس، با تکیه بر روایتهایی که از ابعاد شخصیتی او نقل میشود، رمز و راز و ابعاد فرازمینی اسپارتاکوس در ذهن دشمن برجسته میشود.
همه اینها درحالی است که ما به عنوان مخاطب از ابتدا به چگونگی تبدیل شدن اسپارتاکوس از یک کارگر معدن تا رهبر جنبش ضدبردهداری در نظام ظالم روم باستان اشراف داریم. همین نقطه تعادل است که پاهای این قهرمان را روی زمین محکم کرده و امکانی برای تحلیل و ریشهیابی جنبشهای مشابه در زمانها و جغرافیاهای مختلف فراهم میکند.
با چنین نگاهی است که فیلمی همچون «اسپارتاکوس» میتواند ورای قصه سرایی و تولید عظیم و نهایتاً یک اثر تاریخی و پرهزینه هالیوودی، به اثری که قابلیت ترجمان مواجهه خیر و شر به هر زبانی را پیدا کند و صرفنظر از پایانی تراژیک تبدیل میشود به فیلمی تعمیمپذیر، الهامبخش و امیدوارانه.