مجله نماوا، سحر عصرآزاد
فیلم سینمایی «استاد باغبان» درامی است بر محور خط قصه آشنای قهرمانی تک افتاده با گذشته ای تاریک که به روش خود به اصلاح جامعه برمیآید، با این تفاوت که این بار اصلاح و رستگاری شامل حال خودش میشود. مردی که عشق را مرهمی بر زخمهای پیدا و پنهانش میکند تا نسخه متعادلترو چه بسا امروزی از قهرمان نمونهوار «راننده تاکسی» ثبت کند.
پل شریدر؛ نویسنده و کارگردان آمریکایی، در ششمین دهه حضور در عرصه سینما که با نگارش فیلمنامه اثرگذار «راننده تاکسی» برای مارتین اسکورسیزی در سال ۱۹۷۶ میلادی آغاز و به نویسندگی و کارگردانی فیلمهای متعددی انجامید، در فیلمهای اخیرش رجعتی دارد به قهرمان یگانهاش؛ تراویس بیکل (رابرت دنیرو) که در این سه گانه از زوایایی تازه او را بازنمایی کرده است.
ارنست تولر (ایتن هاک) در «اولین اصلاح شده» سال ۲۰۱۷ میلادی، ویلیام تل (اسکار آیزاک) در «شمارنده کارت» سال ۲۰۲۱ و ناروِل راث (جوئل اجرتون) در «استاد باغبان» سال ۲۰۲۲، همگی نسخههایی پردازش شده از تراویس بیکل هستند که در گذر زمان بر بستر قصههایی متفاوت، نسخههایی متعادل شده از کنشمندی نمونهوار و رستگاری در سایه عشق را ثبت میکنند.
فیلم «استاد باغبان» با تکیه بر نریشن کاراکتر نارول راث مبتنی بر شرح اصول باغبانی و پرورش انواع باغها بر پسزمینهای از تصویر خانه- باغ نورما هَوِرهیل (سیگورنی ویور)؛ گریس وود آغاز میشود که برای یک حراج خیریه سالیانه آماده میشود. گفتار متنی که با ثبت قاب مرد که پشت میز در حال نگارش تجربیات/ خاطرات/ تخیلاتش است، برآمده بودن آن را از درون متن و جهان فیلم موکد میکند.
با این تمهید، روایت فیلم بر مرزی باریک میان اطلاعات تئوریک از باغبانی و اطلاعات شخصی از باغبان حرکتی ظریف دارد و به تدریج با تلفیق این دو روایت در هم، تشخیص و تمییز آنها از هم ناممکن میشود. به گفته بهتر در طول فیلم باغبان و باغبانی تبدیل میشود به خوانشی تمثیلی از کاراکتر و گذشته پنهان مجرم دیروز و باغبان امروز؛ مردی که باغبانی را باور یک آینده میداند!
فیلم به گونهای با طمأنینه در لوکیشن چشمنواز باغی بهشت گون به روابط و مناسبات عادی جاری بین باغبان و همکارانش و خانم صاحب باغ میگذرد که به نظر میآید قرار نیست از این سطح آرام خارج شود. اما تلنگر اولیه با ورود یک غریبه؛ خواهرزاده نورما، کاراکتر مایا (کوئینتسا سوئیندل) به این محیط ایزوله شده رقم میخورد.
رویدادی بیرونی که همزمانی آن با رویدادی درونی؛ کابوسهای نارول از گذشته، حکم به تأثیرگذاری قریب الوقوع آن بر روند درام و تغییر در سکوت و سکون ظاهری اتمسفر حاکم دارد و انفجاری را در درون انتظار میکشد.
از این پس با شدت گرفتن کابوسها و فلاش بکهای لحظهای نارول در کنار نریشنی که بار تمثیلی آن به روایت و رویدادها معنایی تازه میدهد، به تدریج تعامل این استاد باغبان با دختر جوان وارد سطحی جدید از سویه کار و احساس شده و گویی این نارول است که در موقعیت بازیابی خود و زندگیاش قرار میگیرد نه فقط مایا!
بخصوص که در رابطه رئیس/ مرئوسی بین نارول و نورما؛ چه در رابطه کاری/ روزمره و چه در رابطه عاطفی/ جنسی، مرد همواره در حال تبعیت از زنی است که به دنبال علفهای هرز در وجود دیگران است تا آنها را به نوعی مطیع خود کند.
این همان نسخهای است که نورما علیرغم توری که به همین شیوه برای صید مایا پهن کرده، نمیتواند از آن بهره ببرد تا با تزریق حس ناکافی بودن، دختر جوان را مطیع خود کند. تمرد مایا و قهر نورما بر نارول و مایا، آغازی است برای مسیر تعالی و رستگاری این مرد زیر سایه دختر جوان تا با خروج از اتمسفر مسخکننده باغ، به نوعی با خود مواجه شود، تاریکیهای وجودش را بپذیرد و با انهدام آنها به شفا برسد.
به همین واسطه نیمه ابتدایی فیلم که در محیط ایزوله شده باغ گریس وود می گذرد؛ علیرغم زیبایی بصری با اتمسفری از آرامش و سکوت مواجه هستیم که ظاهری فریبنده اما همراه با تشدید کابوس و ترس و تردیدهای درونی نارول دارد.
در نیمه دوم که این حصار شیشهای شکسته و او همراه با مایا به بیرون از این محیط (درون خودش) سرک میکشد، به آرامشی از جنس مواجهه و پذیرش خود رسیده و تصمیم میگیرد گذشته و سویه پنهانش را برای دختر جوان افشا کند.
در واقع بخش دوم را میتوان به منزله سفری ذهنی/ عینی برای مردی دانست که حضور دوسویه مایا در قامت دختر/ معشوق را بهانهای قرار میدهد برای آزمودن خود تا با هرس علفهای هرز به رویش دوباره و اصلاح ایمان بیاورد و با حس ناکافی بودن بدرود گوید.
مابه ازای تمثیلی این سفر درونی را میتوان در آنچه بر سر باغ گریس وود میآید، دنبال کرد. باغی که در آستانه حراج خیریه سالیانه به دست دو خلافکار موادفروش با اره برقی نابود میشود اما امکان جوانه زدن و رویش دوباره پیدا میکند.
مسیری که نارول در این سفر درونی و بیرونی طی میکند، هرچند نقطه آغازینی مشابه با سرخوردگیهای تراویس بیکل دارد اما آنچه او را متمایز و به سرانجامی متفاوت همراه با رستگاری میرساند؛ بهره دراماتیک فیلمساز از مولفه عشق است که در قامت عشق به فرزند/ معشوق، او را به شکوفایی میرساند.
مصداق همان جاده آسفالت تاریک در دل سیاهی شب که ماشین نارول و مایا را به هجوم تدریجی گلهای کنار جاده و نهایتاً سنگفرشی از گل و سبزه و درخت هدایت میکند تا چه بسا این سفر ذهنی/ عینی برای دو انسان مطرود از دو نسل، تداعی کننده مرهمی باشد که عشق میتواند بر زخمهای آنها بگذارد.
«استاد باغبان» فراتر از موقعیت دراماتیک آشنا و قهرمان تکرارشونده فیلمهای پل شریدر که حاصل تعدیل نگاه فیلمساز در گذر زمان است، میتواند یک درام آرام و بطئی در مسیر رستگاری یک مجرم سابق باشد که خوانشی به روز از کنش انتحاری دارد و قبل از اصلاح جامعه به اصلاح خود برمیآید.
تماشای آنلاین فیلم «استاد باغبان» در نماوا