مجله نماوا، نیما بهدادی مهر
حسین سهیلیزاده را میتوان کارگردانی مشهور برای ساخت روایتهای عامهپسند دانست. کارنامه برجای مانده از او این نکته را نشان میدهد که او هم با قواعد بندبازی در مسیر موضوعات ملتهب آشنا است و هم میداند چگونه از یک روایت کلیشهای، داستانی نو بازگویی کند. این قدرت مانور به سهیلیزاده کمک کرده تا در استانداردی مشخص و همسو با ادراک مخاطبان عام بسیاری از داستانهای آشنای عقیدتی و اجتماعی را به دور از نمایشهای غلوشده تکنیکی اجرا کند و چنین ظرفیتی سهیلیزاده را به کارگردانی مناسبتی ساز در ابتدای فعالیت بدل کرد و سپس او را به کارگردانی مورد اطمینان برای ساخت روایتهای خاص عقیدتی و اجتماعی رساند. هرچند این تحلیل صرفا بازگویهای ساده و مطابق با ادراک عمومی از روند فعالیتهای سهیلیزاده است، اما نباید این نکته را از یاد برد که این کارگردان دارای جسارتی خاص در پرداختن به سوژههای سخت است و همین نکته او را در ردهای میانی از جذب مخاطبان قرار داده به گونهای که گاه منتقدان و سینمایینویسان را نیز به تمجید از فعالیتهای خود میکشاند که از این میان میتوان به سریالهای «رانتخوار کوچک» و «آوای باران» اشاره داشت که سهیلیزاده قواعد نسبی ژانر را در پرداخت سوژه آن دو سریال لحاظ کرده بود. اکنون که سریال «عقرب عاشق» با تم معمایی، تخیلی، فانتزی و وهمآلود خود تلاش دارد تا شیوهای به دور از قواعد مرسوم و جاری در سریالسازی و داستانگویی را پیش بگیرد و مسیری تازه در بازخوانی چرخه معمایی رویداد بگشاید زمانی مناسب فرا رسیده است تا نقبی به کارنامه حسین سهیلیزاده بزنیم و مروری کوتاه بر روایتهایی داشته باشیم که او را در چارچوب یک ژانر خاص محدود نکرده و در جایگاه کارگردان روایتهای روزمره و دیدگاههای اجتماعی جاری در سلوک روزانه تثبیت کرده است. هر چند به سنت همیشگی رویکرد نوشتاری خود در صرف نظر از تحلیل سریال در حال پخش، از تحلیل «عقرب عاشق» نیز میگذرم تا تحلیلی شتابناک همراه با دادههایی نسبی و متغیر از روند روایت به مخاطبان ارائه نداده باشم.
مفاسد اداری در «رانتخوار کوچک»
«رانتخوار کوچک» اتفاقی مهم در مجموعهسازی ویژه ماه رمضان بود. اشاره مستقیم به مفاسد اداری و بازنمایی شمایلی از مدیران رانتی و رونمایی از شخصیت جذاب اشترخانی با هنرنمایی زنده یاد سیروس گرجستانی که او را بیش از پیش در نظرگاه عمومی جلوه داد سبب شد تا نام حسین سهیلیزاده نیز به یک برند از مناسبتیساز موصوف شود.
دوران ساخت چنین سریالی همزمان با رونمایی از چهره دوم از گفتمان اصلاحات بود و همین موقعیت در کنار حضور مدیرانی زمان شناس در بدنه صدا و سیما سبب شد تا این سریال در بازنگری کنونی به عنوان یک نمونه مهم از روایت های کمیکی در نظر بنشیند که در کنار بیان مهمترین چالشهای اجتماعی و عقیدتی موجود در ادارات، سهمی مشخص را به کانون خانواده داده بود و در عین بیان مسائل کلیدیتری از بحران ریاکاری و نقابافکنی مبتلابه در شمایلهای اجتماعی، آسیبهای موجود در مقوله ازدواج را نیز با بیانی شیرین مطرح میساخت.
چرخه اعتقادی ظهور موعود در «روزهای اعتراض»
«روزهای اعتراض» سریالی چند تکه بود. اگرچه تمرکز روایت بر ممانعت گروهی تندرو از جابه جایی مسیر یک رود و درآوردن یک دفینه تاریخی از دل آن بود و چنین موضوعی به مساله ظهور موعود متصل شده بود و در عین حال نمایشی از جنگ قدرت در آن منطقه را نیز بازنمایی میکرد، اما استفاده از مهمترین بازیگران تلویزیونی آن دوران که در مجموعههای مناسبتی گل کرده بودند سبب استقبال مخاطبان از آن سریال در پخش اول شد. هرچند چندپارگی روایت و شتابناکی در سر و شکل دادن به مسیر روایت در بازنگریهای کنونی از سریال آشکار است، اما این سریال را میتوان نمونهای یکه در بازنمایی زمزمههای جاری در بدنهای سیاسی و اجتماعی در جناحهای قدرت دانست که عملا از اواسط دهه هشتاد به جایگاه تصمیمگیری و برنامهریزی رسید و طی دورانی موسوم به سیطره گفتمان موعود باوری در عرصه سیاسی، شمایلی متفاوت را به همه عرصهها بخشید.
در نگرش کنونی رسیدن لیدر گروه تندرو در سریال روزهای اعتراض به جایگاه قضاوت شاید یک پیشبینی هوشمندانه از جاری شدن نگرشی بود که غیرقابل انعطاف و جزمی به موضوعات ورود می کرد و فاصلهای مهم را میان گفتمانهای مردمی و حاکمیتی میانداخت و به یک ضد تبلیغ مهم از باوری بدل شد که در گفتمان مسلط اندیشه سیاسی تشیع و ذیل آموزههای حکومت علوی تحت عنوان عدل دولت بر ملت و عدل ملت بر دولت مطرح بوده است.
چشم برزخی در «آخرین گناه»
ساخت موضوعات متصل به معاد باوری همواره یک چالش مهم در سریالسازی عرفانی محسوب میشد. دهه هشتاد و در اوج اقبال به ساخت چنین سریالهایی، حسین سهیلیزاده نیز به موضوع چشم برزخی توجه نشان داد و «آخرین گناه» را ساخت. هرچند سریال به دلیل ضعف آشکار شهودی از موضوع اصلی ضربه خورد و جلوههای ویژه کار نیز بیشتر به یک کاریکاتور از بازنمایی شمایل برزخی و دوزخی گناهان و گناهکاران شباهت داشت، اما باید این نکته را در یاد داشت که جسارت ساخت یکی از مهمترین آموزههای معرفتی و اخلاقی جاری در گفتمان فقهی به نوبه خود قابل ستایش بود و جاذبه روایت تا اندازهای بالا بود که مخاطبان را به پیگیری ماجرای قتلها راغب ساخت. سریال «آخرین گناه» به لحاظ روایت وامدار سوژه فیلم «هفت» ساخته دیوید فینچر بود، اما چارچوب رفتار ضد قهرمانی شخصیت اصلی خود را به ناتوانی وی در تحمل ظرفیت بینش برزخی متصف کرد.
مکتب عاشورا در «آخرین دعوت»
«آخرین دعوت» به کارگردانی حسین سهیلیزاده داستان عدالتخواهی و مبارزهجویی یک استاد دانشگاه به نام یوسف زمانیفر با هنرنمایی فرامرز قریبیان را دستمایهای برای بررسی چالشهای اجرای تصورات و دانشهای پیشارخدادی در متن بروز همان رخداد قرار میدهد.
یوسف در بستری از مبارزهها و تلاشهایش برای استیفای حق و عدالت و در حالی که به اسناد تازهای دست یافته که او را به سرچشمههای مفاسد میرساند راهی غرب کشور میشود، اما در یک جابجایی مکانی و زمانی به سرزمین کوفه در سال ۶۱ هجری قمری میرود.
او پس از آگاهی از موقعیتی که در آن قرار گرفته تلاش میکند از طریق جا زدن خود به عنوان مامور ویژه حکومت یزید و فرستاده دربار شام به ابن زیاد نزدیک شود و به سیاق حقه اسب تروا و برمبنای اطلاعات کاملی که تصور میکند از زمینههای بروز رخداد کربلا دارد، سعی میکند تا با جلب اعتماد ابن زیاد در لحظهای او را ترور و مدیریت شهر کوفه را تا زمان رسیدن حسین بن علی بر عهده بگیرد، اما تلاشهایش برای تغییر سرنوشت آن دوره زمانی به جایی نمیرسد و در حالی که در تلاش برای رساندن خود به امام حسین (ع) است به تاخت از کوفه میگریزد و با کات خوردن سریال به زمان حال، پیکرش در مرزهای غربی کشور پیدا میشود، در حالی که زخمی به مانند شمشیر بر روی صورتش نشسته است.
تفاوت و تعارض نسلها در «فاصلهها»
تفاوت رویکردها در میان نسلهای مختلف امری اجنتابناپذیر است و سریال «فاصلهها» نیز با چنین رویکردی به ارتباط شخصیتهای خود ورود میکند. رابطه نه چندان دوستانه پدری متعصب با پسر جوان خود بر سر موضوعاتی چون رفاقت با جنس مخالف، شیوه فرم دادن به موها، نحوه بیان یا حتی شیوه لباس پوشیدن یک بازنمایی و بازگویی آشکار از اختلافات رایج میان نسلهاست که بیش از هر چیز برآمده از روند تغییرات سریع فرهنگی و اجتماعی و ناتوانی طرفین از رسیدن به یک مفاهمه و ادراک از رویکردها و نگرشهای نسلی است. از این منظر سریال فاصلهها یکی از پربینندهترین آثار تلویزیونی در اواخر دهه هشتاد بود که در بیانی عامهپسند به تبیین مواضع انتقادی خود پرداخت.
کودکان کار در «آوای باران»
«آوای باران» به واقع پراکنش نغمه فلاکت دختر بچهای است که جبر روزگار او را از پدرش جدا میسازد و به دلیل زندانی شدن پدر و بیپناهی و بد رفتاریهای انجام شده از سوی سرپرستهای موقتش از خانه میگریزد و سر از کارگاههای تکدیگری در میآورد.
سرنوشت باران در یک همخوانی دراماتیک با روایت کلاسیک سیندرلا قرار دارد و تلاش میشود تا با بخشیدن سویههایی بومی به روایت، مسیری از فلاکت و تنهاییهای کودکان کار بازنمایی شود. کودکان کاری که هیچ چیز زندگیشان درست نیست و چه آن هنگام که کودکاند و چه در زمان بزرگسالی، آسیبها و تنشهای زندگی سخت را همواره میچشند. «آوای باران» یکی از سریالهای تلویزیونی بود که در دوران افول داستانگویی عامیانه و مردم پسند و ورود تلویزیون به مسیری از ایدئولوژریسازیها توانست تا بخشی از مخاطبان را با تلویزیون آشتی دهد هرچند این روند کمابیش با استثنائاتی دیگر طی دهه اخیر حفظ شده است، اما ناگفته پیداست که سرنوشت سریالسازی و فیلمسازی در ایران با ظهور پلتفرمهای اینترنتی تغییرات چشمگیری داشته است و لزوم هماهنگی بیشتر با متن زندگی عمومی و ورود بیسانسور و صادقانه با بازتاب زیست عمومی بیش از هر زمان دیگری میتواند به آشتی مخاطبان با سریالها و فیلمها بینجامد. مخاطبانی که این روزها دلخسته سوژههای تکراری و بیهویت، استفاده از بازیگران تکراری، استقرار ریای تصویری در ساخت سریالها و دور شدن مسیر روایتها از زندگی غالب مردم و دور شدن بیشتر سریالها از شمایلهای واقعی هستند.
تماشای آنلاین سریال «عقرب عاشق» در نماوا