مجله نماوا، ایلیا محمدینیا
موفقیت فیلم «هر چی بشه دوستت دارم» (If Anything Happens I Love You) بیش از هر چیزی مرهون روایت ساده داستانی و تصویری آن است که بیهیچ پیچیدگی و تکلفی تلاش میکند با داستان کوتاه خود حرفی ارزشمند و اثرگذار و صد البته جهانی را بیتوجه به تمامی مرزهای تمدنی و جغرافیایی ساختهی بشر و تفاوتهای فرهنگی و حتی دینی و مذهبی بزند.
انیمیشن با نمایی از بالای یک شهرک کوچک شروع میشود، شهرکی که گویی با رنگی خاکستری تزئین شده است و دوربین به آرامی به درون یکی از همین خانههای خاکستری رنگ وارد شده و زن و شوهری را در دو سوی میز ناهارخوری بزرگی نشان میدهد که بیهیچ نشانهای از آشتی، بیشتر آنکه مشغول غذا خوردن باشند به فکر فرو رفتهاند و این در حالی است که سایههای آنها (البته میتواند روح این دو باشد) در پسزمینه تصویر زن و شوهر میانسال در جدالی بیپایان جسم دیگری را مقصر این احوال میداند. مخاطب خیلی زود بر اثر افتادن اتفاقی توپی از روی ماشین لباسشویی و حرکت آن به سمت دری که پیشتر دیده بودیم که توسط زن بسته شده و اصابت توپ با سوزن صفحه گرامافون و پخش موسیقی متوجه میشود تمام اندوه زن و شوهر ناشی از فقدان بچهای است که گویی دیگر نیست. از اینجا به بعد است که رفتهرفته گرههای ناپیدای داستان انیمیشن باز میشوند و تماشاگر درمییابد چرا رنگ همه اجزای صحنه از خانه گرفته تا لباسها و زن و شوهر و حتی گربه خانه خاکستری است. پیدا کردن لباس آبی رنگ دختر خانواده بهانهای میشود تا تماشاگر با آنچه که باعث نزدیکی و الفت خانواده میشد، یعنی دختر آشنا شود. مرگ ناگهانی دختر بر اثر حادثه تیراندازی در مدرسه باعث میشود بهانه دوستی و مهر میان زن و شوهر کمرنگ شود تا آنجا که میانشان موسیقی زندگی دیگر جاری نیست. دیگر زندگیشان رنگی ندارد و بهانهای برای کنار هم بودن ندارند.
اما آنچه انیمیشن «هر چی بشه دوستت دارم» را بهرغم داستان ساده و یک خطیاش از سایر تولیدات مشابه متمایز میکند پیام جهانی و فراگیر داستان اصلی فیلم است که بهرغم آنکه تمام حوادث و اتفاقات فیلم حول محور یک خانواده کوچک آمریکایی شکل میگیرد و تماشاگر کاراکتر دیگری را در فیلم شاهد نیست اما پیامش به خوبی توسط سایر فرهنگها و تمدنهای بشری درک میشود. این که هیچ چیزی نباید باعث جدایی اعضای خانواده در صورت فقدان اتفاقی یک عضو دیگر خانواده شود؛ ولو عزیزترین عضو خانواده باشد. این که گاهی اثر فقدان از خود فقدان عزیزی، میتواند آثار مخرب و غیر قابل جبرانی داشته باشد تا آن اندازه که موجب متلاشی شدن خانوادهای شود. این که حیات یک آدم لزوما دلیل ادامه زندگی و حیات خانواده نیست. این که زندگی به هر روی ادامه دارد. پس بهتر است رنگینکمانی از رنگها را جایگزین رنگ خاکستری غالب بر زندگی خود کنیم.
همچنان که اشاره شد حذف رنگ در بیشتر زمان فیلم و حتی حذف کلام به جز بخش ترانه که کاربردی اساسی در پیشبرد روایت انیمیشن دارد هوشمندانه اتفاق میافتد. درواقع اهمیت این انیمیشن در فیلمنامه کوتاه، غنی و بدون اضافات آن و پیام جهانیاش است. هر چند نباید از طراحی موجز داستان و روایت تصویری آن به سادگی گذشت؛ اینکه بتوانید در روزگار انیمیشنهای رنگ به رنگ و جذاب با تکنیکهای به شدت مدهوشکننده با انیمیشنی ساده و دو بعدی و تکرنگ مخاطب را درگیر داستان کنید نشان از درک درست داستان و ذائقه مخاطب توسط سازندگانش دارد. هر چند باید گفت که تماشاگر درک میکند مرگ دختر خانواده باعث کمرنگ شدن رابطه پدر و مادر در داستان شده اما متوجه نمیشود چرا در فیلم این امر به شکل قهر به تصویر کشیده شده است تا آنجا که تماشاگر در صحنههای ابتدایی فیلم گمان میکند گویی یکی از این دو مقصر بروز این اتفاق مهیب بوده است.
صحبت از اهمیت فیلمنامه و پیام جهانی انیمیشن «هر چی بشه دوستت دارم» شد بد نیست اشارهای به نمونه ایرانی اینگونه آثار کنم. انیمیشن «روباه» به کارگردانی صادق جوادی از جمله آثاری است که هم بهلحاظ داستان فیلمنامه و خرده داستانها و هم گرافیک در جایگاهی بالاتر از انیمیشن اسکاری «هر چی بشه دوستت دارم» قرار میگیرد که متاسفانه آنگونه که شایسته این اثر درخشان است دیده نشد.