مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
سریال آواره (Stateless) در جایی نامشخص آغاز میشود. ترکیبی از نماهای هوایی و زمینی، یک زن بسیار آشفته را به تصویر میکشد که در صحرای سوزان، ناامیدانه در جستجو یا فرار از … چه چیزی است؟ این افتتاحیه کلاسیک «چطور به اینجا رسیدیم؟» تماشاگر را وادار به پرسیدن سؤالهای اساسی میکند که فرض بر این است در زمان مناسب به آنها پاسخ داده خواهد شد.
این صحنهی چشمگیر به چیزی شگفتآور ختم میشود: در یک نمای سورئال، یک بادکنک قرمز از ناکجا ظاهر میشود و در قاب تصویر میچرخد. ناگهان سؤال از «او چطور به اینجا رسید؟» به «چطور ممکن است؟» تغییر میکند.
میتوانید اینطور استدلال کنید که در پایان سریال به این سؤالها پاسخ کامل داده میشود، همانطور که میتوان استدلال کرد اصلاً به آنها پاسخ داده نمیشود – که این شاهدی بر تلفیق کنجکاویبرانگیز نمایش از حقیقتنماییِ بهشدت هیجانانگیز و زیباییشناسی آمیخته با روانشناسی است.
«آواره» (با عنوان دقیقتر «بدون تابعیت») که مارس تا آوریل ۲۰۲۰ در شش اپیزود از ایبیسی پخش شد، غالباً بر چهار غریبه با پیشینههای متفاوت تمرکز دارد که همگی وارد فصلهای جدیدی از زندگی خود میشوند. سریال این شخصیتها را در یک فضای فیزیکی یکسان قرار میدهد – یک بازداشتگاه اداره مهاجرت استرالیا – و در همین حال شرایطی را که آشکارا آنها را متمایز میکند بررسی میکند.
اما درست زمانی که فکر میکنید «آواره» را خوب شناختهاید، اِما فریمن و جوسِلین مورهاوس، دو کارگردان سریال ما را بهجای دیگری میبرند. آنها بین چهار بخش روایی اصلی متن – نوشته الیز مککِریدی و بلیندا چایکو – که با هوشمندی بههمریخته و غیر خطی است، به اینسو و آنسو میروند
«آواره» با تضمین اصالت، مخاطبان بینالمللی را هدف قرار میدهد. سریال حاصل همکاری مشترک تونی اِز، مککِریدی و کیت بلانشت در مقام سازنده یا خالق است. بلانشت همچنین یکی از تهیهکنندگان اجرایی پروژه است و در ضمن نقش یکی از دو رهبر فرقهای را بازی میکند که شخصیت سوفی (با بازی ایوون استراهوفسکی) جذب آن میشود.
سوفی همان زنی است که «آواره» با او در بیابان شروع میشود. دقیقاً در صحنه بعدی، او را در زمان گذشته میبینیم که مهماندار است و پیشازاین که سوار هواپیما شود گذرنامه خود را با لبخند ارائه میکند. این لحظه کوتاه، اما مهمی است که شاید به آن دقت نکنید. صفحه اول گذرنامه سوفی نشان میدهد او یک شهروند استرالیایی است، بااینهمه، بهزودی از بازداشتگاه مهاجرتی بارتون سر درمیآورد (یک معمای دیگر) و این محوری است که سریال حول آن میچرخد.
اما شخصیتهای اصلی دیگر: مردی افغان به نام امیر (فیصل بَزی) که به اندونزی سفر میکند تا از آنجا به استرالیا برود، اما فریب یک قاچاقچی را میخورد و از خانوادهاش جدا میشود؛ کَم سندفورد (جای کورتنی)، یک نگهبان که بهتازگی در بارتون استخدام شده و با آنچه در بازداشتگاه میبیند راحت نیست؛ و کِلِر کویتز (اَشِر کِدی)، مأمور دولت و مدیرکل جدید مرکز که یکی از وظایف او رسیدگی به نگاه موشکافانه رسانهها به اتفاقاتی است که در بارتون روی میدهد – تا حدی به خاطر اعتراضات زندانیان تامیل. زمزمههایی نیز هست که شورش بیشتری در راه است.
اپیزود اول نمونهای قانعکننده از تدوین موازی را به نمایش میگذارد؛ از موتیف بصری اقیانوس برای پیوند موقعیتهای ناهمگون امیر و سوفی استفاده میکند. زیباییشناسیِ متکی بر تصاویر لرزان، کمی رنگ و رو رفته و ناصافِ بانی الیوت، مدیر تصویربرداری، به نقشآفرینیهای خوب بازیگران جلوهای کاملاً آشکار میدهد. «آواره» سریالی است که به بازیگران فراوان خود تکیه دارد.
چهرهی مملو از غم بَزی با شما میماند: او در نقش امیر عالی است – یک فرد معتقد به اصول و مبادی، باهوش، اما درمانده که در موقعیتی گرفتار شده است که رو دست زدن به آن غیر ممکن است. کورتنی در نقش یک مرد جوان شایسته، اما حساس، بسیار قانعکننده ظاهر میشود. او در این درام نقش نماینده تماشاگر را دارد: از ما میپرسد در یک موقعیت مشابه تا چه کجا میتوانیم انسانیت خود را در حفظ کنیم یا کنار بگذاریم.
استراهوفسکی در نقش سوفی، اساسیترین قوس روایی را دارد. سفر او نهفقط به موقعیتهای سیاسی و اداری، بلکه به درون یک بیماری روانی است که تحول آن در مدتزمان طولانی سریال کش میآید. این رویکردِ حاکی از صبر و تفکر در دیگر خطوط مماس نیز منعکس میشود – مانند پیشداستان دراماتیک امیر که جزئیات دقیق آن کم و بیش تا پایان در لفافه باقی میماند.
بازداشتگاهها هنوز در حوزه فیلم و تلویزیون استرالیا کاوش نشدهاند. آیا جایی هست که ارزشهای طبقه حاکم استرالیا را بهتر نشان دهد؟ آیا جای دیگری هست که با صداقت بیشتر، اصول اخلاقی رهبرانی مانند اسکات موریسون (نخستوزیر سابق استرالیا) را به تصویر درآورد – یک مسیحی متعهد که از طراحان سیاستهای سختگیرانه برای حفظ مرزهای کشور در برابر پناهجویان مستأصل و فقیر بود؛ و در دفتر نخستوزیری روی میز کار خود، مدل فلزی کوچکی از یک قایق ماهیگیری آسیایی گذاشته بود، با این جمله افتخارآمیز که «من اینها را متوقف کردم».
نام سریال بهطور مشخص به شخصیتهای آن اشاره دارد، اما از منظر اخلاقی شاید اشارهای به همه ساکنان استرالیا باشد – بهاستثنای بومیان این کشور – که در این تبعیدگاه سابق زندگی میکنند: ملتی با تاریخ نسلکشی، جایی که در آن حق حاکمیت هرگز واگذار نشد، معاهده هرگز منعقد نشد؛ و جایی که در آن نگاه تحقیرآمیز به بیماران و نیازمندان به یک تکیهکلام سیاسی محبوب تبدیل شد: «قایقها را متوقف کنید». شاید استرالیای «واقعی» فقط در سایه حصار، سیمخاردار و دیوارهای بلند وجود دارد.
شاید هدف سازندگان این بود که ما به این چیزها فکر کنیم؛ شاید هم نه. مطمئناً «آواره» چیزهای زیادی برای تأمل دارد – هرچند یک تجربه فکری خشک نیست. این سریال زنده است؛ جذاب و گیرا است؛ هیجانانگیز است درد را نشان میدهد.
یک صبحانه سرنوشتساز
در سپتامبر ۲۰۱۹، فیلم سینمایی «سوارکاری مثل یک دختر» که الیز مککِریدی فیلمنامه آن را با همکاری اندرو نایت نوشته بود، روی پرده سینماها رفت و بهزودی به پرفروشترین فیلم استرالیایی سال تبدیل شد. در آن زمان، مککِریدی در حال تولید سریال «آواره» بود که یک سال بعد اولین بار در دنیا در جشنواره فیلم برلین به نمایش درآمد.
مککِریدی بهعنوان گرداننده سریال، نویسنده و یکی از خالقان و تهیهکنندگان اجرایی، از حدود شش سال قبل از آن که با کیت بلانشت یک صبحانه سرنوشتساز خورد، روی این پروژه کار میکرد.
دوستی مککِریدی و بلانشت به چند دهه قبل برمیگردد. آنها به یک دبیرستان میرفتند و با هم در دانشگاه ملبورن درس خواندند؛ و وقتی مسیرهای کاریشان از هم جدا شد، مککِریدی به سمت نویسندگی رفت و بلانشت به سمت بازیگری، هرچند این دو دوستان خوب هم باقی ماندند.
مککِریدی میگوید: «ما در تمام آن سالها در تماس بودیم و به این فکر میکردیم که کاری را با هم انجام دهیم. بعد در ۲۰۱۴، من در خانه کیت در سیدنی بودم. صبحانه میخوردیم و گپ میزدیم. او تازه شرکت خود، دِرتی فیلمز را راهاندازی کرده بود و من برای تلویزیون مینوشتم. کیت از شرکت خودش میگفت و این که دوست دارد کار در تلویزیون را شروع کند و پروژههایی را مقابل دوربین ببرد. ایدههای خود را با هم در میان گذاشتیم. یک ایده که هر دوی ما واقعاً به آن علاقه داشتیم، بازداشت مهاجرتی بود و این که چطور میتوان آن را به شیوه دراماتیک و جالب برای تلویزیون گسترش داد. این نقطه شروع سریال “آواره” بود.»
در ادامه تونی اِز، تهیهکننده پرکار تلویزیون استرالیا و شرکت مچباکس پیکچرز وارد پروژه شدند و پیشتولید بهطور جدی آغاز شد. گروه سهنفری مککِریدی، بلانشت و اِز، بهعنوان خالق و تهیهکننده اجرایی شروع به گسترش این ایده کردند و در ادامه بلیندا چایکو بهعنوان نویسنده همکار به سریال اضافه شد.
در طول پنج سال بعد، تیم اصلی پروژه به هدایت و شکل دادن داستان ادامه داد و دراینبین، قطعات پازل سرمایهگذاری روی پروژه کنار هم قرار گرفت. ایجاد تعادل ساختاری بین چهار خط داستانی اصلی سریال یک چالش برای سازندگان بود.
مککِریدی میگوید: «تونی، بلیندا و من در آن سالها در اتاق نویسندگان نمودارهای بزرگی روی تختههای سفید رسم کرده بودیم که در آن خطوط روایی شخصیتها با جزئیات ترسیم شده بود. بعضی وقتها خودمان را به خاطر یک شخصیت به آب و آتش میزدیم، یا این که چطور چهار داستان را به هم پیوند بدهیم و تلفیق کنیم – این که چه چیزی کار میکند و چه چیزی کار نمیکند، اما همیشه از آن روزها رد میشدیم و به جایی میرسیدیم که باور داشتیم خیلی جالب است. ما به شکل باورنکردنی با هم خوب کار کردیم و مهارتهایمان مکمل هم بود.»
با فراهم شدن شرایط مالی و پس از سالها کار روی متن سریال در اتاق نویسندگان، تولید «آواره» از مه ۲۰۱۹ در جنوب استرالیای آغاز شد. مککِریدی، بلانشت و اِز بهعنوان تهیهکنندگان اجرایی نقش مهمتری در روند تولید داشتند.
مککِریدی میگوید: «من برای تصویربرداری در آدلاید بودم. کیت هم طبعاً در هفتههایی که در سریال بازی داشت در آنجا بود، اما در خیلی مواقع، او و تونی از دور بر فرایند تولید نظارت داشتند و با دیدن راشها، آخرین متنها و کارهای صوتی، نظر خودشان را با من در میان میگذاشتند.»
هر سه نفر اعتقاد داشتند «آواره» نباید شبیه چیزی باشد که تماشاگر بهطور عادی از یک سریال با موضوع بازداشتگاه انتظار دارد. مککِریدی میگوید: «ما بههیچعنوان نمیخواستیم این کار صرفاً نمایش حقیقت تلخ باشد. داستان یک عنصر افسانهای دارد. رنگارنگ است. همیشه وقتی آن را تجسم میکردم، رنگ خالص چهار رشته داستانی مختلف در ذهنم بود. هر خط داستانی یک ظاهر خاص دارد، اما سبک بصری کل کار منسجم است.»
ایده اولیه سریال به نیمه اول دهه ۲۰۱۰ برمیگردد، زمانی که سیاست مهاجرتی استرالیا به بازداشت پناهجویان در اردوگاههای دور از ساحل تغییر کرد، اما درنهایت سازندگان پروژه تصمیم گرفتند داستان را به اوایل دهه ۲۰۰۰ بیاورند، زمانی که مراکز بازداشت در خشکی فعال بودند.
بلانشت توضیح میدهد: «ما به دنبال داستانهایی درباره بازداشتگاه مهاجرتی بودیم. همیشه وضعیت استرالیا را پیشدرآمدی بر وضعیت فعلی در سطح جهانی میدانستیم.»
اِز میگوید: «احساس میکنم سریال واقعاً درباره تناقضهای تلاش برای حفاظت از مرزها و دشواری پیدا کردن یک سیاست انسانی برای انجام این کار است. فکر میکنم این یک موضوع جهانی است و هر کشوری برای روبرو شدن با آن شیوه خودش را پیدا میکند. ما بستر استرالیا را در نظر داشتیم، اما میخواستیم این داستان نقطه شروع یک گفتوگوی گستردهتر درمورد انجام این کار به انسانیترین شکل ممکن باشد.»
مککِریدی توضیح میدهد در روند تحقیقات یک موضوع اساسی ظاهر شد: هویت. آنها در مکالمات با پناهجویانی که مدتها در بازداشت بودند پی بردند این افراد بهنوعی «سلب هویت» شده بودند. او میگوید: «حتی بجای نام با شماره آنها را صدا میکردند.»
بعد آنها این مضمون را با یک رشته داستانی دیگر در سریال مرتبط کردند که از یک اتفاق واقعی الهام گرفته بود: یک زن جوان استرالیایی (سوفی) که از دست فرقهای میگریزد و بهطور تصادفی از بازداشتگاه سر درمیآورد.
مککِریدی میگوید: «پیوند دادن با فردی که تمام هویت او توسط یک فرقه پاک شده است، نقش یک موضوع پیوندی در سریال را پیدا کرد. شما در یک بازداشتگاه تمام معیارهای خود از خانه، جامعه و خانواده را از دست میدهید و این اتفاقی است که بهنوعی برای سوفی میافتد. ما واقعاً به این موضوع علاقهمند شدیم و کاری که فرقه کرد بهنوعی بازتاب اتفاقاتی است که برای افراد هنگام بازداشت طولانی روی میدهد.»
بلانشت اضافه میکند: «به همین دلیل، آنها تماس خود با بهاصطلاح واقعیت را از دست میدهند. آنچه بهواسطه تجربه همکاری با کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل و همچنین مشاهده نتایج تحقیقات فراوان الیز برای من آشکار شد، این بود که تجربه واقعاً مشترک نهفقط مهاجران و پناهجویان، بلکه هر کسی که مراحل و فرآیندهای مهاجرت را لمس کرده باشد، از دست دادن احساسات انسانیتی و بهاصطلاح واقعیت فردی است.»
اِز در پایان میگوید: «از بعضی جهات پروژه ما بسیار ساده است، چون راهحلی نشان نمیدهیم، نمیدانیم پاسخ چیست، اما تلاش میکنیم تجربه واقعی چنین محیطی را برای تماشاگران تداعی کنیم و ببینیم انسانها در این محیط چه واکنشهایی نشان میدهند. ما میکوشیم پیچیدگی احساسات و در عین حال وسعت آن دنیا را به نشان بگذاریم و بنابراین موضوع را از کلیشه و انتزاع به چیزی تبدیل کنیم که تماشاگر بتواند با آن ارتباط برقرار کند.»
منبع: گاردین، اسکرین استرالیا، ورایتی
تماشای آنلاین سریال آواره در نماوا