مجله نماوا، یزدان سلحشور

یک. به فیلم «Anatomie d’une chute» یا «آناتومی یک سقوط» -به کارگردانی «ژوستین تریه»- از هر زاویه‌ای که نگاه کنیم، در چارچوب آثار فرانسوی قرار می‌گیرد که در نیم‌قرن اخیر، نخلِ کن را به خانه برده‌اند؛ عمیقاً فرانسوی، با ریتمی کُند، فضایی سرد، نگاهی روشنفکرانه، اثری «زن‌محور»، دارای پس‌زمینه‌ی جنایی [ولو کم‌رنگ]، همراه با ایده‌ی پررنگ «هم‌پوشانی عدالت با قانون تا کجاست؟»…و دیگر: بازی‌های واقعاً خوب [حتی «سگ» فیلم هم جایزه گرفت و برنده «نخل سگ» شد (جایزه نخل سگ از سال ٢٠٠١ در بخش جنبی جشنواره فیلم کن توسط منتقدان بین‌المللی فیلم برگزار می‌شود. این جایزه یکی از پربیننده‌ترین مراسم جنبی جشنواره کن است که هر سال به یک سگ زنده یا انیمیشن تعلق می‌گیرد. جایزه «نخل سگ» به‌همراه تندیس آن که شامل یک قلاده الماس‌نشان است -که روی آن کلمات «نخل سگ» نوشته شده- به برنده جایزه اهدا می‌شود؛ البته در سال ۲۰۰۹ یک روباه هم یکی از سه برنده این جایزه اعلام شد که برای خودش ماجرایی بود و نشان می‌دهد که قوانین جشنواره معتبری مثل کن هم دارای انعطاف‌هایی غیرقابلِ پیش‌بینی‌ست!)]، صحنه‌های بکر و چشم‌نواز، فیلم‌برداری درخشان، صدابرداری تحسین‌برانگیز در طبیعت.

خُب، پس اگر حتی فیلم، خارج از مرزهای فرانسه با موفقیت روبرو نمی‌شد، کارگردانِ فیلم به اهداف‌اش رسیده بود اما «تریه» تا اینجای کار، شانس آورده و با اینکه دولت فرانسه از معرفی این فیلم به آکادمی اسکار، به عنوان نماینده سینمای فرانسه، خودداری کرده، به فیلمی محبوب –با رویکردی بین‌المللی- بدل شده که در گلدن گلوب ۲۰۲۴، چهار نامزدی داشته که دوتایش را برنده شده: بهترین فیلم غیر انگلیسی‌زبان [این فیلم، البته چندزبانه است اما انگلیسی در آن زبان مغلوبی نیست با این همه به عنوان فیلمی غیر انگلیسی‌زبان شناخته می‌شود] و بهترین فیلم‌نامه [ژوستین تریه و آرتور هراری]؛ موفقیت‌های فرانسوی و اروپایی و بین‌المللی این فیلم آن قدر زیاد است که وقتی خواستم از ویکی‌پدیای انگلیسی، فهرستی برای‌تان ردیف کنم، به این نتیجه رسیدم که باید به جای نوشتنِ این متن، فقط آن فهرست را بگذارم و صرفِ نظر کردم!…و نتیجه: تا اینجای کار، این فیلم از سرنوشتِ جاگیری در «فهرست فراموشی» برندگان فرانسوی نخل طلا گریخته و روز به روز وضع‌اش بهتر می‌شود؛ البته مشخص نیست که سالِ بعد هم، همین موقع، باز در حافظه‌ها باشد [برای هیچ فیلمی مشخص نیست! یعنی گارانتی‌ وجود ندارد؛ هیچ وقت وجود نداشته!] و دیگر اینکه، در حال حاضر، این فیلم به دلیل «چندژانری» بودن و همچنین «زن‌محور» بودن داستان‌اش، محبوب است؛ فیلمی که کارگردان‌اش را بدل به سومین کارگردان زن برنده نخل طلای کن –در طول تاریخ برگزاری این جشنواره- کرده؛ خوش بگذرد «ژوستین»!

جایزه نخل سگ

دو. در این مورد که این فیلم اثری هیچکاکی‌ست، در سطح بین‌المللی صحبت شده که به گمانم تا حدی، نوعی تبلیغ است برای فیلم تا این که با واقعیت سر و کاری داشته باشد! غیر از اینکه سینمای هیچکاک، نه فقط در «ایده‌ها»، «جهان‌بینی»، «خلق داستان» و «اتمسفر کار»، سینمایی شدیداً مردانه است [عمیقاً مردانه است و با معیارهای امروزی، حتی «زن‌ستیز»!] که در «اجرا» و «خلق فرم» هم این مردانگی را با خود دارد و تصور اینکه چنین سینمایی بخواهد به «اثری زنانه» بدل شود، اگر نگویم غیرممکن، بسیار دشوار است؛ غیر از این‌ها، به گمانم ارجاع «آناتومی یک سقوط» به سینمای هیچکاک، به دو دلیل محتوایی‌ست: یکی متهم شدن کسی که احتمالاً گناهکار نیست [که در تقابل است با «یقین هیچکاک» در چنین مواردی] و دوم، اختصاص بخشِ اعظمِ فیلم به سکانس‌های «محاکمه»؛ البته ساده‌انگارانه است که به همین دو دلیل و به دلیلِ ایده‌های گاهی مشابه این فیلم با دو اثر مشهور هیچکاک [من بابِ اشاره به بخشی از واقعیت گفتم، وگرنه کدام کار هیچکاک مشهور نیست؟!] یعنی «مرد عوضی/ ۱۹۵۶» و «من اعتراف می‌کنم/ ۱۹۵۳» است که در هر دو، بحث «متهم شدن نادرست» مطرح است [و سخت‌گیری بیش از حد قانون و نابودی تدریجی زندگی فرد] و در دومی، با درام دادگاهی مستحکمی روبروییم؛ با این همه، سؤال این است که چرا باید چند منتقد از بینِ این همه درام دادگاهی مشهور تاریخ سینما و همین طور، فیلم‌هایی که در آن، زن یا مردی حضور دارند که بی‌گناه، متهم شده‌اند، بچسبند به این دو اثر هیچکاک؟! درست مثل این است که بگوییم «خوب، بد، زشت» لئونه فیلمی متأثر از «بربادرفته» فلمینگ است چون درباره جنگ داخلی امریکاست! یا «نجات سرباز رایان» اسپیلبرگ اثری‌ متأثر از «دوش‌فنگ» چاپلین است چون فیلمی جنگی‌ست!

فیلم آناتومی یک سقوط

سه. فیلم با بودجه حدود ۶ میلیون یورو ساخته شده که با معیارهای هالیوود، فیلم بسیار ارزانی‌ست [و با معیارهای اروپایی، فیلمی نسبتاً ارزان] و حدود ۲۲ میلیون دلار هم بلیت فروخته یعنی از نظر اقتصادی، فیلم موفقی بوده؛ از نظر عناصر موجود در فیلم، ما هم یک زن نویسنده‌ی غیرِفرانسویِ موردِ تهاجم -توسط سیستم قضایی فرانسه- را داریم، هم یک کودک نابینا را که به خاطرِ نجات مادرش هر کاری می‌کند [که به خودیِ خود، برای تماشاگر جذاب‌اند] و چند «رُمنس» تصویرنشده [اما فهمیده‌شده توسط مخاطب] را هم داریم و پس‌زمینه‌ای بالقوه جنایی را و یک سکانس آغازین طوفانی و بسیار جذاب را؛ با این همه، شک دارم که اگر چنین فیلمی، پیش از دورانِ کرونا، روی پرده می‌رفت [لااقل به دلیلِ ریتمِ کُندش] تا این حد محبوب می‌شد! خُب، دنیا عوض شده! مخاطبان هم عوض شده‌اند و در نتیجه، مخاطبان عام و منتقدان، گویا در صندلی‌های کنارِ هم نشسته‌اند! این فیلم در «Rotten Tomatoes»، ۹۶ درصد رضایت منتقدان را به خود جلب کرده که برای خودش رکوردی‌ست! چند نظر را از ایشان بخوانیم:

دانا استیونز [منتقد برتر]: نمونه‌ای از اینکه چگونه یک فیلم می‌تواند در چندین ژانر به طور هم‌زمان موفق شود…

وِندی  آیْد [منتقد برتر]: در نهایت، یکی از لذت‌های کلیدی تصویر، «عدم قطعیت» آن است؛ تردیدهای مبهمی که باقی می‌مانند، و این حس که یک قطعه مهم از پازل به طرز وسوسه‌انگیزی دور از دسترس است.

دیوید رونی [منتقد برتر]: یک درام پیچیده لایه‌ای و تحت کنترل «تشریح»، که هم به‌ عنوان یک تریلر دادگاهی و هم به عنوان تحقیقی در مورد خلاءهای اسرارآمیز زندگی خانوادگی عمل می‌کند؛ فیلم به اندازه فضای آلپ فرانسوی‌اش سرد است، اما هرگز از آن فاصله نمی‌گیرد.

دنی بروگان: این فیلمی‌ست که شما را نه تنها در طول زمان «اجرا»، بلکه مدت‌ها پس از پخش تیتراژ هم درگیرِ خود می‌کند.

جک کینگ: نمونه برجسته رنسانس اخیر برای تریلر حقوقی به سبک دهه ۹۰.

کریستوفر لوید: یک درام خانوادگی- دادگاهی، به طرز عجیبی مسطح و [دارای] مداری، که حاوی چند «اجرا»ی جالب است اما غافلگیرکننده یا احساسی نیست.

اوون گابی: یک معمای شبه‌قتل بی پایان، که با سردرگمی و «عدم قطعیت»، به مرکز و منبع حیاتی فیلم تبدیل شده است.

فیلم سینمایی آناتومی یک سقوط

چهار. نظر شخصی من؟ شخصاً نسبت به سینمای فرانسه علاقه خاصی دارم و معتقدم جادویی در این سینماست که فیلمِ بدش هم دیدنی‌ست! با این همه، هنوز نتوانسته‌ام با این «بی‌نتیجه بودن معما» در این فیلم [که نباید با «عدم قطعیت» (نشان دادن همه چیز بدون قضاوت) اشتباه شود] کنار بیایم. فیلم، یک سکانس آغازین فوق‌العاده دارد و پس از آن هم، با بازی‌های واقعاً  خوب و دیالوگ‌نویسی حرفه‌ای و مؤثر، درست پیش می‌رود اما یک چیزی، پسِ ذهنم به من می‌گوید که کارگردان [که یکی از دو فیلم‌نامه‌نویس کار هم هست] دچار همان مشکلی شده که آثار معمایی می‌شوند [و پس از حل معما فرو می‌ریزند] و در نتیجه، به جای استوار کردن روایت بر ستونی تازه در دو قدمی پایانِ فیلم، «صورتِ مسئله» را پاک کرده! [نه! واقعیت امر این است که نتوانستم با این قضیه کنار بیایم؛ شما هم امتحان‌اش کنید شاید کنار آمدید!]

تماشای آنلاین فیلم «آناتومی یک سقوط» در نماوا