مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
سریالهای معمایی سنتی چیزی تسلیبخش و باعث آرامش دارند، کارهایی که بخش زیادی از کاریزما و هوش را در قهرمانان رازگشای جنایات قرار میدهند و آنها را در معماهای آدمکشی مختلف رها میکنند. یکی از تازهترین موارد در این ژانر، غافلگیری کوچک و دلپذیری است که در پایان سال ۲۰۲۲ در آمازون پرایم ویدیو نمایش داده شد، یک قصه پلیسی بسیار قرص و محکم با حضور آلفرد مولینا بزرگ در نقش سربازرس آرماند گاماش – شخصیتی که با مجموعه رمانهای محبوب لوئیز پنی، نویسنده کانادایی به شهرت رسید.
این کتابها که حالا مبنای سریال سه درخت کاج (Three Pines) شدهاند، زندگی در شهری کوچک در کِبِک را ثبت میکنند، شهری مملو از شخصیتها و اسرار کافی که در آن هر کسی میتواند قاتل باشد. بهجز معدود وقفههای ناشی از دیالوگهای ملودرام، این سریال هشت اپیزودی که هر کدام از اپیزودهای آن یک ساعت است و هر دو اپیزود یک قصه را شامل میشود، مجموعهای از معماهای هوشمندانه را در برمیگیرد که طرفداران آگاتا کریستی یا حتی بازرس کلمبو باید آن را تماشا کنند.
«سه درخت کاج» چهار داستان معمایی را روایت میکند. وجه مشترک داستانها، اتفاقی است که در پسزمینه قصههای اصلی روی میدهد و به یک مشکل جدی در کانادا (و همچنین ایالات متحده) میپردازد: ناپدید شدن زنان بومی جوان و نبود عزم جدی در مجریان قانون برای پیدا کردن آنها.
وقتی گاماش در اپیزود اول در حمایت از یک زن بومی مداخله میکند و میکوشد فرزند گمشده او، بلو تو ریورز (آنا لمب) را پیدا کند، در لیست سیاه مقام مافوق خود قرار میگیرد و بهعنوان تنبیه به شهر کوچک «تری پاینز» (سه درخت کاج) فرستاده میشود تا پروندهای را که در نظر اول شبیه به یک حادثه میرسد، بررسی کند. زنی میانسال در جریان یک بازی کرلینگ براثر برقگرفتگی مرده است و شواهد نشان میدهد مرگ او اتفاقی بوده است. البته که یک اتفاق نبود – گاماش پرونده را حل میکند و همزمان روی مسئلهای کار میکند که سریال با آن آغاز شد. این چیزی است که کل فصل را در برمیگیرد و در ساختار «سه درخت کاج» به یک موضوع تبدیل میشود. درحالیکه او و همکارانش در تری پاینز راز جنایات را حل میکنند، دختری که انگار مقامات کاملاً او را فراموش کردهاند، همچنان مفقود است.
پروندههای گاماش در تری پاینز کاملاً مضحک هستند، تا حدی که به مرز ناباوری میرسند، اما مولینا همهچیز را قابل پذیرش میکند. ما این مطالعات درباره رازهای خانوادگی را – که مضمون سریال است – از نگاه مردی میبینیم که باهوش، همدل و کوشا است.
مولینا بازیگری است که بهطور طبیعی روی صفحه نمایش حضور پرزرق و برق ندارد، اما میتواند پروژههایی مانند این را مستحکم کند و در نتیجه طرح داستانی ملودرام پیرامون او کنترل سریال را در دست نمیگیرد. برای نمونه، پرونده سوم درباره خانوادهای است که بزرگ خاندان، یک هتل بزرگ را برای فرزندی به ارث گذاشته که سالها پیش خانواده را ترک کرد. وقتی آن زن میمیرد، گاماش به سبک هرکول پوآرو همه اعضای خانواده را در اتاقی جمع میکند و انگیزهها و گذشته آنها را تحلیل میکند. البته که کینهها و رازهای آدمها در این اتاق بر زودباوری دامن میزند، اما توانایی استوار مولینا برای حضور در صحنه، تماشاگر را نیز نگه میدارد. در کنار مولینا، راسیف ساترلند و اِله مائیا تِیلفِدِرز نیز در نقش افسران محلی همکار گاماش، قوی ظاهر میشوند.
تاریخ در تمام پروندههای «سه درخت کاج» نقش دارد. پنی و سازندگان سریال یکی از آن شهرهای کوچک را ترسیم میکنند که مانند کل کشور حاضر نیستند رازهای خود را مدفون نگه دارند. رودخانهای از تفسیرهای اجتماعی در طرح داستانی «سه درخت کاج» جاری است و سازندگان به همان اندازه که درباره جنایات اظهار نظر میکنند، از عدالت میگویند. بهعنوان مثال، دو اپیزود اول بر مرگ زنی متمرکز است که هیچکس او را دوست نداشت، اما او ثروتمند و سفیدپوست بود، بنابراین توجهات را به خود جلب میکند، درست برعکس بلو تو ریورزِ گمشده که هرگز به او توجه نمیشود، مگر فردی مانند گاماش پا پیش بگذارد. ضمن این که هر یک از معماها از اسرار و کینههای قدیمی نشان دارد – این ایده که زخمهای خانوادگی هرگز بهبود نمییابد.
درنهایت، «سه درخت کاج» سراغ یک ژانر قدیمی میرود و از آن برای جرقه یک گفتوگوی بسیار امروزی استفاده میکند. در چند سال اخیر افشاگریها درمورد نوع برخورد با زنان بومی در کانادا بیشتر مورد توجه قرار گرفته است و حضور آنها در این سریال سندیتی دارد که به نظر با هدف سوءاستفاده نیست (همکاری اله مائیا تیلفدرز، فیلمساز برنده جایزه، از قبیله بومی کاینای در سریال مطمئناً از جهت موثق بودن کمک کرده است).
داستانهای این زنان حالا بخشی از بافت کانادا و جامعه است که تاریخشان را شکل میدهد و بر پرونده قتل آنها تأثیر میگذارد؛ و در میان این همه هیاهو، گاماش را میبینیم که در اپیزود ششم لبخند میزند و با خونسردی به زنی جوان میگوید: «من آدمهای بد را پیدا میکنم.» این سریال هرگز ما را خسته نمیکند.
روایت آلفرد مولینا از بازی در «سه درخت کاج»
وقتی با آلفرد مولینا صحبت میکنید، تا حد زیادی غیر قابل قبول به نظر میرسد این همه سال طول کشید تا او در یک سریال کارآگاهی بازی کند.
مطمئناً، او قبلاً نقش یک کارآگاه را بازی کرده است – مولینا حتی یک بار در فیلم تلویزیونی «قتل در قطار سریعالسیر شرق» (۲۰۰۱) نقش هرکول پوآرو، معروفترین رازگشا را بازی کرد، اما اولین بار است که یکی از سنتهای طولانی و همهجا حاضر در تلویزیون را بهطور کامل پذیرفته است: بازی در نقش اصلی یک سریال کارآگاهی بلند که با اقتباس از مجموعه کتابهای یک نویسنده ساخته شده است.
مطمئناً به دلیل بیعلاقگی به این ژانر نبوده است. بازیگر ۷۰ ساله متولد لندن میگوید: «من هم مثل خیلیهای دیگر به پادکستهای جنایت واقعی و همه این چرندیات علاقه دارم. همیشه علاقه داشتهام. یادم میآید ۱۳ یا ۱۴ ساله بودم که یکی از کتابهای ریموند چندلر پدرم را خواندم. واقعاً همه نکات جنسی آن را درک نکردم، اما خشونت و زبان فوقالعاده و دلپذیر پلیسها را متوجه شدم.»
حالا مولینا در سریال «سه درخت کاج» نقش سربازرس آرماند گاماش را بازی کرده است – یک سریال هشت اپیزودی بر مبنای کتابهای لوئیز پنی، نویسنده کانادایی که آثارش در سراسر دنیا محبوب هستند، بهخصوص کتابهایی که گاماش در آنها حضور دارد.
مولینا اذعان میکند پیش از کار در پروژه با کتابهای پنی آشنا نبود، اما واکنش پرشور تهیهکنندهای که با او کار میکرد از حضور در نقش گاماش، اطمینان کافی به او داد.
مولینا میگوید: «در دیدار با تهیهکنندهای که با او کار میکردم اتفاقی اشاره کردم که از من خواستهاند در یک اقتباس تلویزیونی از کتابهای لوئیز پنی بازی کنم. او بلافاصله گفت: “اوه خدای من، او فوقالعاده است. من همه کتابهایش را خواندهام. طرفدار سرسخت او هستم!” واکنش او من را هیجانزده کرد. بعد او گفت: “برای کدام نقش تو را در نظر دارند؟” و من گفتم: “خب، میگویند نقش گاماش را بازی کنم.” او فریاد زد و گفت: “باید قبول کنی! باید این نقش را بازی کنی!» من واقعاً به سلیقه و نظر این خانم احترام میگذارم، بنابراین فکر کردم بهتر است آن پیشنهاد را جدی بگیرم.»
مولینا تصمیم گرفت خودش دلیل اینهمه هیاهو درباره کتابهای گاماش را کشف کند و هرچند این کار را با خواندن یکی از رمانهای میانی مجموعه قصههای پنی شروع کرد (رمانها متوالی هستند و در آنها به داستانهای قبلی ارجاعاتی میشود)، اما خیلی زود درگیر شد.
او میگوید: «من بدون این که بدانم قصهها بهنوعی پشت سر هم هستند، کتاب پنجم یا ششم را خواندم، اما خیلی سریع به حسی از شخصیت رسیدم و این که چه نوع دنیایی میخواهیم بسازیم.»
مولینا تقریباً با پروژه همراه شد، بااینحال، پیش از امضای قرارداد بازی در نقش اصلی مجموعهای که بهطور بالقوه میتواند به یک سریال طولانی تبدیل شود، یک درخواست داشت. او توضیح میدهد: «فکر کردم، “خب، اگر این سریال ممکن است به فصل دوم یا فصل سوم یا حتی فصل چهارم برسد و اگر قرار است من اینقدر درگیر کار شوم، بهتر است حضورم در پروژه چیزی فراتر از بازیگری باشد؛ بنابراین درخواست کردم من را بهعنوان تهیهکننده اجرایی نیز در نظر بگیرند.»
مولینا بهسرعت به این نکته اشاره میکند که هدف او فقط ذکر نامش بهعنوان تهیهکننده اجرایی در تیتراژ نبود، بلکه میخواست بهطور کامل در جنبه خلاقانه تولید سریال نقش داشته باشد.
او میگوید: «پسازاین که با درخواست من موافقت شد این امکان را داشتم که مشارکت بیشتری داشته باشم و در اتاق نویسندگان پیشنهادهای خودم را مطرح کنم. این یک تجربه بسیار سازنده و در عین حال چالشبرانگیز، اما خیلی رضایتبخش بود.»
از زمانی که مولینا اولین بار در ۱۹۷۸ در سریال «بازندهها» مقابل دوربین رفت، سالهای زیادی میگذرد. او در این مدت یک مسیر کاری طولانی و متنوع داشت، در فیلمهای شاخص مانند «مهاجمان صندوق مقدس گمشده» و «شبهای عیاشی» بازی کرد و نامزد سه جایزه بفتا، دو جایزه امی و یک جایزه گلدن گلوب شد.
مولینا نقش شخصیتهای مختلف ازجمله رابرت آلدریچ، کارگردان در سریال «دشمنی»، اسقف آرینگاروسا در فیلم «کد داوینچی» را بازی کرد و حتی تابستان پیش در فیلم انیمیشن «لیگ ابر حیوانات خانگی» بجای جور-ال، پدر سوپرمن حرف زد. پس چه چیزی باعث شد نقش آرماند گاماش را بپذیرد؟
او میگوید: «نوه ۱۶ سالهام از من پرسید، “خب، گاماش چه قدرت فوقالعادهای دارد؟” و من با این که میدانم شاید کمی لوس به نظر برسد، گفتم: “قدرت فوقالعاده او همدلی است.” نهفقط تمایل به همدلی، بلکه نیاز به درک کردن دیگران و دیدن از نظرگاهی که شاید متعلق به خودش نباشد.»
مولینا ادامه میدهد: «فکر میکنم این چیزی است که گاماش را یک کارآگاه خاص میکند، او یک معیار اخلاقی دارد – این که هرگز با خودش اسلحه حمل نمیکند، حتی با این که یک نکته استاندارد برای پلیس کانادا است. این دقیقاً یک قطبنمای اخلاقی برای گاماش نیست، بلکه او فقط تلاش میکند خودش را درک کند. او خودش را میشناسد و میداند که نمیتواند چیز دیگری باشد. او تمایل دارد چرایی اتفاقات را کشف کند، نه صرفاً این که چگونه اتفاق افتاد و چه کسی مسئول است.»
بازیگر بریتانیایی میگوید: «در کتابها رشتههای کوچک زیادی هست که به طور منسجم اشاره میکند چرا گاماش تلاش میکند کارهای خوب انجام دهد و خوب به نظر برسد. در یک نقطه، یکی از شخصیتها به او میگوید: “انگار تو همیشه دنبال خوبیهای آدمها هستی.” و او میگوید: “آره، و گاهی وقتها حتی آن را پیدا میکنم.” فکر میکنم این لحظهها یک سرنخ واقعاً جالب برای درک این شخصیت است و ازآنجاییکه در کتابها این نگاه حالت منسجم دارد، احساس کردیم مهم است آن را به یکی از ویژگیهای نسخه خودمان از گاماش هم تبدیل کنیم.»
«سه درخت کاج» در کانادا تصویربرداری شد و فضا و مکان نقش مهمی در رسیدن به لحن و همچنین عناصر مهم داستان و شخصیت داشت. مولینا اشاره میکند: «در کتابها، خود شهر تری پاینز تقریباً شبیه یک شخصیت میشود. ما میخواستیم جایی را که بودیم مشخص کنیم؛ بنابراین امیدواریم تماشاگران واقعاً درک کنند کجا هستند.»
فضا و مکان در پرداختن به خط داستانی فراگیر سریال نیز نقش مهمی داشت. درحالیکه هر کدام از قصههای پنی، دو اپیزود سریال را شامل میشود، در پسزمینه داستان مستقل «قتل هفته»، یک قوس روایی دیگر هست: تلاش گاماش برای پیدا کردن دختران و زنان بومی گمشده ازجمله بلو تو ریورز ۱۸ ساله که یک نکته رایج در کانادا است.
مولینا با اشاره به این خط داستانی و لزوم شناسایی آن بهعنوان یک عنصر مهم در زندگی فرهنگی کانادا، میگوید: «اگر میخواهید در کانادا یک سریال پلیسی بسازید، هیچ راهی نیست که بتوانید از موضوع ناپدید شدن زنان بومی اجتناب کنید. فکر میکنم اجتناب از آن توهینآمیز است، بهویژه ازنظر بومیها، اما برای گفتن این داستان نمیخواستیم در موقعیتی قرار بگیریم که انگار ناجیان سفیدپوست وارد عمل شدهاند تا مشکلات همه را حل کنند. احساس کردیم اگر قرار است در این مورد حرفی بزنیم، باید از زبان افرادی باشد که مستقیماً درگیر این مسائل هستند.»
معنایش این بود که انتخاب بازیگران بومی «کاملاً ضروری» بود، درحالیکه دو اپیزود سریال را نیز تریسی دیر، یک کارگردان بومی – موهاوک – کارگردانی کرد.
مولینا میگوید: «تریسی دیر دو اپیزودی را کارگردانی کرد که تا حد زیادی به موضوع بومیها و آن خطوط داستانی نزدیک میشود، چون مهم بود آن جامعه، داستان خودش را بگوید، نه این که ما این کار را از یک نظرگاه دیگر انجام دهیم. ضمن این که ما مشاوران بومی داشتیم که روی متن اپیزودها کار میکردند تا مطمئن شویم همهچیز تا حد امکان واقعی و صحیح است. موسیقی و درمجموع هنر بومی نیز در اپیزودها جایگاه بسیار برجستهای دارد.»
حالا چه آیندهای در انتظار سریال است؟ مولینا بهسرعت اشاره میکند این فصل فقط سطح مجموعه کتابهای پنی را خراشیده است. او میگوید: «ما برای فصل اول سراغ سه کتاب اول بهاضافه یک کتاب دیگر رفتیم که بهنوعی داستان خودش را دارد. لوئیز پنی رمان کوتاهی به نام “جلاد” نوشت که همان شخصیتها را دارد، اما بخشی از دنباله کتابها نیست. پنی این کتاب را با هدف جمعآوری کمک مالی برای یک موسسه خیریه ادبی نوشت که با آن همکاری میکند، اما آنقدر خوب است که فکر کردیم قطعاً میتواند طرح داستانی یک اپیزود باشد.»
مجموعه کتابهای پنی با محوریت گاماش بهقدری است که به نظر میرسد برای ادامه سریال هیچ کمبودی نیست. مولینا توضیح میدهد: «حتی بدون آن کتاب، ۱۸ یا ۱۹ رمان “سه درخت کاج” منتشر شده است. منظورم این است ما بهاندازه کافی داستان داریم.»
منبع: rogerebert.com، رادیو تایمز
تماشای آنلاین سریال سه درخت کاج در نماوا