مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
کوین کاستنر تقریباً چهار دهه است که بهطور مداوم کار میکند و یکی از محبوبترین بازیگران آمریکایی در جهان است. درواقع، میتوان گفت او آمریکاییترینِ بازیگر است. بههرحال، او نقش شخصیتهایی چون الیوت نس، وایت ارپ و پا کنت را بازی کرده است. او همچنین در تعدادی از محبوبترین فیلمهای تاریخ سینما در مورد بیسبال و غرب آمریکا کار کرده، و واقعاً در تمام ژانرها خودش را اثبات کرده است، حتی اخیراً با سریال «یلواستون» طرفداران فداکار جدیدی پیدا کرده که به نظر میرسد هر سال محبوبیت بیشتری هم پیدا میکند.
کاستنر سال ۲۰۲۰ به ژانر وسترن بازگشت و در فیلم رهایش کن (Let Him Go) به کارگردانی توماس بزوچا، که بر اساس رمانی به همین نام از لری واتسن ساخته شده و داستان آن در ۱۹۶۱ در مونتانا روی میدهد، در نقش جرج بلکلج یک کلانتر بازنشسته ظاهر شد.
جرج همسر مارگارت (با بازی فوقالعاده خوب دایان لین) است. (کاستنر و لین پیش از این در فیلم «مرد پولادین» نیز همبازی بودند.) خانواده بلکلج زمانی با تراژدی روبرو میشوند که پسرشان جیمز کمی پس از به دنیا آمدن فرزندش بهطور غیرمنتظرهای از دنیا میرود.
لورنا (کیلی کارتر) عروس جرج و مارگارت، چند سال بعد با یک مرد عوضی و بدرفتار ازدواج میکند، و یک روز بدون این که به آنها اطلاع بدهد، از شهر میرود. مارگارت اصرار دارد آنها را پیدا کند، و تلاش میکند نوه خود را از آینده تاریک بودن در خانواده جدید خود نجات دهد. لسلی منویل و جفری دوناوان از دیگر بازیگران فیلم فیلم «رهایش کن» هستند که یک درام پیچیده با تهرنگ وسترن است.
کاستنر در این گفتوگو درباره همه چیز، از فیلم جدید خود تا اصلاحات مالی در مبارزات انتخاباتی گرفته و استعداد دایان لین صحبت کرده است. او در حالی در این مصاحبه شرکت کرد که در مونتانایِ گرفتار کرونا در حال بازی در سریال «یلوستون» بود.
این روزها اولین پرسش در هر مصاحبه باید این باشد که آیا شما سالم و در امان هستید؟
بله. سؤال بسیار متفکرانهای است. این روزها ما هستیم، اما از هم جدا شدهایم. یک جدایی اجباری به دلیل کار. من حالا در مونتانا هستم. واقعاً چیز عجیبی است. من به لحاظ اقتصادی آنقدر خوششانس هستم که به هر مکانی در دنیا بروم، و مطمئن باشم خیلی زود میتوانم با هواپیما پیش خانوادهام برگردم، اما حالا نمیتوانم این کار را کنم.
همهگیری چه تأثیری بر شما گذاشت و فکر میکنید چه تأثیری بر صنعت سینما دارد؟
تأثیر زیادی گذاشت. پروژهها با توجه همهگیری کووید، هزینه بسیار بیشتری دارند. اگر یکسوم بودجه شما باید مربوط به کووید باشد تا امنیت همه محفوظ بماند، دلیل زیادی برای ساخت فیلمی مانند «رهایش کن» وجود ندارد. فکر میکنم این مسئله روی تولیدات کوچکتر و فیلمهای منحصربهفرد تأثیر بیشتری میگذارد چون این دست فیلمها بهراحتی نمیتوانند به موفقیت تجاری دست پیدا کنند.
بههرحال سالهاست که خیلیها درباره کمبود فیلمهایِ با بودجه متوسط و فیلمهایی که بزرگسالان را هدف قرار میدهند، اظهار نظر کردهاند و حالا این نوع فیلمها حتی بیشتر از گذشته آسیب میبینند.
کاملاً درست است.
شما اخیراً به دیلی بیست گفتید كه آمریكا یك ایده است. ما فرصتی داریم كه انتظارات را برآورده کنیم، اما این کار را نکردهایم. کنجکاو هستم که بپرسم آمریکا چگونه میتواند مطابق آنچه شما بهعنوان ایده این کشور مطرح کردید، در سطح روزمره و عادی، انتظارات را برآورده کند؟
من نمیدانم. ببینید، من این بستر را ندارم که حتی به مردم پیشنهاد کنم چگونه زندگی کنند. فکر میکنم اتفاقی که میافتد این است که ما یک طرحِ کلی شگفتانگیز داریم – اگر بخواهید، هر چهار سال میتوانید یک دگرگونی بنیادی ایجاد کنید، اما واقعیت این است که دگرگونی بنیادی باید از خدمات عمومی ناشی شود، و ازنظر من مردم توجه خود به خدمات عمومی را از دست دادهاند. آنها حرفهگرا شدهاند. حرفه آنها برایشان مهمتر است. چهار سال آینده آنها مهمتر از چهار سالی است که اکنون با آنها سر و کار دارند. و کمبودِ واقعی فروتنی و نفس، به سیاست راه پیدا کرده است. و پول. پس چه چیز واقعی است؟ آنها میتوانند این مسئله را با قوانین انتخابات تغییر دهند. میتوانند پول را از انتخابات خارج کنند. میتوانند زمین بازی را مساوی کنند. روشهایی هست که بتوان شرایط بازی را برابر کرد و سطح نفوذ پول را از بین برد. و به نظر من افرادی که صلاح کشور را میبینند، با این چالشها روبرو هستند. پول کجا میتواند در انتخابات تأثیر بگذارد؟ برای ما مردم، ارزشمندترین چیزی که درمجموع میتوانیم داشته باشیم اطلاعات عالی است که مطمئناً آنها را دریافت نمیکنیم. من فکر میکنم دولت باید تغییر کند. و این نباید کار سختی باشد چون انصاف در این کشور خیلی هم پیچیده نیست.
میخواهم در مورد چگونگی بازتاب آمریکا در کار شما هم بحث کنم؛ همه آن فیلمهای تاریخی، بیسبال، وایت ارپ، الیوت نس – به نظر میرسد علاقه خاصی به تاریخ آمریکا دارید. چگونه میخواستید این کشور را با انتخابهای خود منعکس کنید، و چرا این بخش بزرگی از دوران کاری شما بوده است؟
این کار برنامهریزیشده نیست. خدا را شکر زندگیام را در مبنای این مسئله که پیچشها را پیشبینی کنم، سازماندهی نمیکنم. این که من به بیسبال علاقه دارم به این معنی نیست که همه به این بازی علاقه دارند. من دیگر متعصب نیستم. وقتی بچه بودم تعصب زیادی داشتم، اما اگر تصور نمیکردم سه فیلم بیسبالی که بازی کردهام با هم فرق میکنند، هرگز در آنها کار نمیکردم. هر سه فیلم بهطور قابل توجهی متفاوت هستند و روش خاص خود را دارند.
غرب آمریكا – من خیلی به این موضوع علاقه دارم چون دورانی بود كه شما مجبور بودید خودتان انتخاب كنید. منظورم این است این روزها وقتی کسی شما را مجروح میکند، همیشه به دنبال کس دیگری هستید که برای شما طرح دعوا کند – یک نماینده، یک وکیل. گاهی اوقات فقط دوست دارید به کسی بگویید ساعت چند است، و احساس نکنید از شما شکایت میکنند و حقوق شما را نقض یا سو استفاده میکنند. فکر میکنم آن زمان، چیزی جذاب در غرب آمریکا وجود داشت، این که مردم باید مشکلات خود را حل میکردند. و زندگی چقدر سخت و خطرناک بود. اگر یکی را می کشتید، مجبور بودید همه آنها را بکشید. یک اتفاق عجیب در آنجا رخ داد، که من آن را فوقالعاده دراماتیک میبینم. مشکل این است که آن اتفاقات همیشه ساده بیان شدهاند. فکر میکنم وقتی یک فیلم وسترن خوب میبینید، در ذهن شما میماند. پیش خودتان میگویید این اتفاق میتوانست برای من، هنگام تلاش برای محافظت از خانوادهام، همسرم بیفتد.
جنگ داخلی آمریکا را در نظر بگیرید. ۶۰۰ هزار نفر مردند و سه میلیون نفر زخمی شدند. در آن زمان فقط ۳۰ میلیون نفر در کشور زندگی میکردند. و بیشتر آنها بعدازآن جنگ احتمالاً دچار استرس پس از سانحه شدند. آنها کجا رفتند؟ به غرب، که هیچ قانونی نداشت. اگر بهاندازه کافی سرسخت یا بدجنس یا هر چیز دیگر بودید، میتوانستید پادشاه باشید. هیچکس نمیتوانست شما را از کشتن مردمی که در آنجا بودند باز دارد. این مسئله را واقعاً خطرناک دیدم. آدمها دوست دارند درامهای دادگاهی یا فیلمهای بیمارستانی بسازند – من درامهای مربوط به غرب را اگر ساده بیان نشوند، وحشتآور میبینم.
این ترس و خطر باعث شد شما به «رهایش کن» توجه پیدا کنید؟
جذب شدم چون معمولاً فیلمها راه خود را طی میکنند تا به یک نقطه ترسناک برسند، اما این فیلم بلافاصله ترسناک میشود. این نوع آدمها واقعاً وجود دارند. ما با آدمهای بیقانون روبرو هستیم که هیچ محدودیتی ندارند. این افراد وجود دارند و اگر فکر نمیکنید وجود داشته باشند، تصور میکنم در یک جهان جایگزین زندگی میکنید. اتفاقی که افتاد این بود که من شروع به خواندن فیلمنامه کردم و داستان من را ترساند. فکر میکردم همسرم را آنقدر دوست دارم که مجبور میشوم او را همراهی کنم. و این فیلم به طرزی عجیب به قول خود عمل میکند – خوب پیش نمیرود.
ماهیت آرام شخصیت شما در طول فیلم تماشاگر را تحت تأثیر قرار میدهد. او اغلب خیلی کم حرف میزند. پیشینه کلانتر باعث میشود او بیسر و صدا، خطر را ارزیابی کند. دشوارتر نبود که مجبور باشید بهجای حرف زدن، بلافاصله و فوری حرفهای خود را با زبان بدن منتقل کنید؟
نه. واقعاً نه. فکر میکنم وقتی متنی با دقت نوشته شده باشد، میتوانید رفتار درستی نسبت به آن داشته باشید. بههرحال وقتی فکر میکنید راه اشتباهی را میروید، خیلی هم صحبت نمیکنید. شخصیت مارگارت بهنوعی نمایش را اجرا میکند. او نیروی اراده دارد و ما این را در روابط آنها میبینیم. در میان همه این چیزها یک داستانِ عاشقانه کوچک نیز در جریان است. و مارگارت تا حد ممکن این را به نمایش میگذارد. زنان ما میتوانند با ما همین کار را کنند. آنها میتوانند ما را به مکانهای مورد نظر خود برسانند. آنچه در این فیلم اتفاق میافتد ذاتی است، زیرا مارگارت آن را هدایت میکند. در بسیاری از موارد، جرج فقط نمیخواهد صحبت کند. او واقعاً از این که مارگارت اصرار دارد آنها نوهشان را پیش خود برگردانند، عصبانی است، اما سعی میکند به روی خودش نیاورد. او میداند این کار عاقبت خوبی ندارد. فکر میکنم سادگی و آرامش ارتباط آنها حتی در شبی که در یک زندان میخوابند، صادقانه است. مدتها بود فیلمنامهای نخوانده بودم که از همان ابتدا با ترس شروع شود.
کار کردن دوباره با دایان لین چطور بود؟ دوست داشتید دوباره با او کار کنید؟
خوب، بله. شما به یک بازیگر زن در کلاس جهانی نیاز دارید تا بتواند نقشی مانند این را به عهده بگیرد. ببینید، او هنوز هم یک زن فوقالعاده زیبا است که بهنوعی نقش این مادربزرگ بیامان را بازی میکند. حتی میتوانید از این بابت از دست او عصبانی شوید. او همه چیز را به عهده گرفت. او واقعاً یکی از بازیگران بزرگ آمریکا است.
اجازه بدهید درباره فیلمهای قدیمی شما صحبت کنیم. آنها را تماشا میکنید؟ بین آنها کدام را بیشتر دوست دارید؟
فیلمهای قدیمیام را نمیبینم. بعضی وقتها، بچههایم میگویند، «بابا، این تو هستی؟!» و من باید سریع بیایم و ببینم که آنها کدام بخش فیلم را میگویند. (میخندد.) آنها هنوز در سنی هستند که نمیتوانند بیشتر آنها را تماشا کنند. تمایلی به بازگشت به گذشته ندارم. واقعاً روی آنها سخت کار کردم و انتظار داشتم اگر کار خود را درست انجام دادهایم ماندگار شوند.
حالا اصلیترین چیزی که شما را به خود جلب میکند فیلمنامه است؟
درمورد فیلمنامه اصلاً چیزی در من تغییر نکرده است. من عوض نشدهام. همیشه دوست داشتهام فیلمهایم فراتر از هفته اول اکران، ماندگار باشند. احساس میکنم این فقط از چیزی مرتبط و پابرجا میآید. من هرگز بر مبنای پول کاری را انتخابی نکردهام. فقط برای این که سرم گرم باشد کاری را انتخاب نکردهام. واقعاً از این طریق کارهایم را اداره نمیکنم.
وقتی نقشی را انتخاب میکنید همكاران چه نقشی در این انتخاب دارند. مثلاً اگر یک کارگردان مهم در پروژه باشد، در انتخاب شما تأثیر دارد؟
واقعاً با این نگاه کارهایم را انتخاب نکردهام، این که دور و بر کارگردانان بزرگ و موفق باشم. البته دوست دارم این کار را کنم، اما اگر نویسندهای بیاید و فیلمنامه خوبی بنویسد و بخواهد آن را کارگردانی کند، من در آن کار بازی میکنم. هیچوقت سعی نکردهام ضد گلوله باشم.
منبع: rogerebert.com
تماشای فیلم رهایش کن در نماوا