مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
وقتی کلر دینز در آغاز سال ۲۰۲۱ بر زمینهای باتلاقی ساحل اسکس پا گذاشت، باید چیزی را ثابت میکرد. او قرار بود اولین نقش خود پس از پایان «هوملند» را بازی کند، سریال تریلر شوتایم که یک دهه تمام مسیر کاری او را مشخص کرد و دو جایزه امی بهترین بازیگر زن برای او به همراه داشت. چشمانداز یک پروژه جدید بزرگ، «دلهرهآور» بود، بهویژه ازاینجهت که دینز قرار بود در یک دوره زمانی جدید، یک لهجه جدید و یک نگاه جدید ظاهر شود. او میگوید: «بعد از مدتها باید همهچیز را از صفر شروع میکردم که متواضعانه و چالشبرانگیز بود. برای این چالش آماده بودم، اما آن امنیتی را نداشتم که مدتها در اختیارم بود.»
آن چالش سریال «مار اسکس» (The Essex Serpent) بود، اقتباس شش اپیزودی و خاطرهانگیز اپل تیوی پلاس از رمان سارا پری که هم دینز و هم همبازی او تام هیدلستون باید از عهده آن برمیآمدند. هیدلستون که در پنج سال گذشته تقریباً به شکل انحصاری نقش لوکی، ضدقهرمان مارول را روی پرده بزرگ و در قاب تلویزیون بازی کرد و در عین حال در ۲۰۱۹ در اجرای صحنهای جدید بلاکباستر «خیانت» یک نقش اصلی داشت، مانند دینز باید با «مار اسکس» از آن فضا فاصله میگرفت. او میگوید: «خندهدار است که زمان چطور عمل میکند. “لوکی” و “مار اسکس” از خیلی جهات کاملاً متفاوت هستند و این جذاب بود.» (اگرچه با توجه به بازگشت سریال «لوکی» برای فصل دوم، هیدلستون برخلاف دینز، بهزودی نقش محبوب خود را دوباره تکرار خواهد کرد.)
آنطور که مشخص شد، تغییر مسیر این دو بازیگر کاملاً با داستان سریال مطابقت دارد. «مار اسکس» که ماجراهای آن در اواخر قرن نوزدهم در انگلستان اتفاق میافتد، شخصیتهایش را بهطور جدی تحت فشار قرار میدهد تا جهان را از نو ببینند و ذهن خود را به روی ایدهها و مخلوقاتی فراتر از آنچه میشناسند گسترش دهند. دینز نقش کورا سیبورن را بازی میکند، زنی بیوه که به علم و جهان طبیعی عشق میورزد و هیدلستون در نقش کشیش ویلیام رنسام ظاهر میشود، مردی که ایمان و اعتقاداتش او را در مسیر تحولات اجتماعی بزرگ قرار میدهد. این دو شخصیت همدیگر را به چالش میکشند و یک ارتباط احساسی پرشور – و درنهایت عاشقانه برقرار میکنند.
داستان در لندن و در حالی آغاز میشود که کورا شوهر بدرفتار خود را از دست داده است و حالا به آیندهای با پسر کوچکش و همراهش، مارتا (هیلی اسکوایرز) که یک سوسیالیست دوآتشه است، فکر میکند. وقوع زمینلرزهای در خور بلکواتر در اسکس، پارانویای بیداری «یک موجود» را به همراه دارد. کورا که مجذوب این راز شده است، موقتاً به دهکده کوچک نقل مکان میکند و در آنجا با ویل (با بازی هیدلستون) آشنا میشود که میکوشد محلیهای گرفتار ترس و اندوه را آرام کند. کلیو بارنارد، کارگردان («علی و آوا») که هر شش اپیزود «مار اسکس» را کارگردانی کرد، میگوید: «ویل مردم را میبیند. این چیزی است که ازنظر کورا شگفتانگیز است، چون خود او واقعاً دیده نشده است.»
دینز با گذشت زمان متوجه شد نقشآفرینی او میتواند امکانات مختلفی داشته باشد. او در ابتدا تمایلی نداشت متناسب با «بزرگ» بودن شخصیت کورا در متن پیش برود، اما پس از ملاقات با پری و پسازآن که جایگاه خود در این مرحله کاری جدید پیدا کرد، آزادانه خود را در اختیار نقش قرار داد. دینز با خنده میگوید: «مثل این بود که دوباره نقش یک دختر ساده و معصوم را بازی میکنم، هرچند در سریال مشخصاً میانسال هستم. وقتی کورا دوباره بهعنوان یک فرد بیقید، در جهان آزاد میشود، کمی هماهنگی خود را از دست میدهد و این یک تجربه عجیب برای بازی بود.» ازاینرو، کار دینز در سریال مشتاقانه، کنجکاوانه و کاملاً همراه با آسیبپذیری است؛ احساس میکنید یک بازیگر پابهپای سوژهاش حرکت میکند. دینز میگوید: «سرزنده بودن او را دوست داشتم، این که چگونه با شوق و کنجکاوی خود را رها میکند و اشتهای زیادی برای زندگی دارد. واقعاً از همراهی با کورا خوشم آمد.»
«مار اسکس» به قطعهای تاریخی و به همان اندازه به یک داستان عامیانه گوتیک شباهت دارد، بهطوریکه نشانههای ژانر و مکان را دارد، هرچند بهسختی آشکار است. درست در همان حال که کورا از یک مدرنیته خاص لبریز میشود، سریال حسی از شیوههای خلاف عرف، عشق به چشماندازی گلآلود و تکریم بحث روشنفکرانه در دل رمان را به نمایش میگذارد. هیدلستون درمورد ویژگی آخر میگوید: «به نظرم فوقالعاده محرک و نیروبخش است. این شخصیتها متفکرانی فصیح، دارای قدرت بیان و عمیق هستند که میخواهند تفکرات خود را به هم منتقل کنند. به تصویر کشیدن آدمهایی با این مشخصات غیرمعمول است… متوجه میشوید هر دو شیوه تفکر، هر دو سیستم اعتقادی، به یک تخیل موشکافانه نیاز دارد.»
بیشتر صحنههای هیدلستون با دینز صرفاً شامل حرف زدن است، بااینحال این به نظر میرسد دو بازیگر از این سخنان نیرو میگرفتند. آنها خیلی از این صحنهها را با هم تمرین نکردند، اما هر دو ثابت کردند که بشاش و کاوشگر هستند. هیدلستون که نقش مردی ملایم و دلسوز را بازی میکند، این فرآیند را «غریزی» مینامد و میگوید آنهمه گرما و سرعت انتقال، تقریباً بدون زحمت حاصل شد.
این کمک کرد دینز و هیدلستون از کار قبلی خود یا درواقع، از هر چیزی فراتر از این تولید، دور شوند. انگار در این نقطه از ساحل شرقی، هیچچیز در ۲۰۰ سال گذشته تغییر نکرده است. وزش باد، کلاهها و روسریها را به پرواز درمیآورد؛ جزر و مد آنقدر سریع بالا میآید که نمیتوان آمدن آن را دید. هیدلستون میگوید: «بعضی وقتها واقعاً نمیتوان تشخیص داد که زمین کجا با آسمان و کجا با دریا تلاقی پیدا میکند.» برخی مواقع آنها تا زانو در باتلاق بودند. (به معنای واقعی: او میگوید: «لحظهای بود که تا باسن فرو رفتم.») دینز اضافه میکند یک «کار بسیار فیزیکی بود» و هر دو شرایط را «بسیار مرطوب» مینامند. آن شرایط جوی به نقشآفرینی بازیگران کمک کرد. دینز حتی از «تداعی قوی گِل» در کتاب الهام گرفت.
دینز پیشازاین نیز در کارهای تاریخی ظاهر شده است – معروفترین آنها «رومئو + ژولیت» – اما پرسونای او روی صفحه یا پرده، از «بهاصطلاح زندگی من» گرفته تا «دختر فروشنده» و «هوملند»، اغلب با داستانهای معاصر تعریف شده است. او میگوید: «مدتی طول کشید تا درحالیکه یک لباس تاریخی به تن دارم نقشآفرینی کنم – فراموش کرده بودم. وقتی نمیتوانی بهخوبی نفس بکشی، همهچیز سختتر میشود.» اما او در عین حال از قوس شخصیت خود در سریال دنبالهروی کرد: «لباسهای کورا در لندن خیلی محدودتر از لباسهای او در اسکس است و این کمک میکرد.» (همچنین: «هر بار که با فکر کردن به آمریکایی بودن خودم، دچار اضطراب میشدم، به خودم میگفتم که خوب، کورا هم کمی متفاوت با دیگران است و خیلی هم از قواعد و رسوم پیروی نمیکند!»)
بهعلاوه، دینز در «مار اسکس» حسی از زمان حال را منتقل میکند. این عامدانه بود. او میگوید: «ما درک تحریفشدهای از عصر ویکتوریا داریم. دورانِ تغییرات شدید و پیشرفت بیامان بود. زمانی کاملاً عنانگسیخته بود. جرئت کردم نقش کورا را طوری بازی کنم که انگار او در سال ۲۰۲۱ زندگی میکند.»
بارنارد درباره ستاره سریال خود اضافه میکند: «کلر زنی عمیقاً باهوش است که انرژی خارقالعادهای نیز دارد… واقعاً جالب بود ببینیم او این ویژگیها را کنار میگذارد تا کورا ابتدای سریال را بازی کند و بعد آن نیروی حیاتی کلر در حین روایت داستان را به نمایش بگذارد.»
دراینبین، هیدلستون زمانی راهی صحنه تصویربرداری «مار اسکس» شد که بازی در فصل اول سریال «لوکی» دیزنی پلاس را تمام کرد، پروژهای که سالها حضور او در نقش یک خدای شرارت را به طرز هیجانانگیزی گسترش داد. «مار اسکس» آن احساس را بیشتر کرد. هیدلستون میگوید: «گفتن این حرف شاید عجیب به نظر برسد، اما بین دو شخصیت شباهتهایی پیدا کردم. لوکی و ویل هر دو بیثبات هستند – ایمان آنها متزلزل میشود؛ قطعیت خود را ریشهکن و زیر سؤال میبینند. یک کنجکاوی تازه در هر دو شخصیت دیده میشود.»
همزمان با آن که نیروی اساطیری مار که نمادی از یک جهان در حال تغییر است، بر روستا غلبه پیدا میکند، تضاد بین ایمان و عقل ویل و کورا، معمای سریال را پیش میبرد، هیدلستون درباره رمان میگوید: «پری، طبیعت وحشی این چشمانداز باستانی و زمینهای باتلاقی ساحل اسکس را با شور شخصیتها و همه پیچیدگیهای آنها تلفیق میکند.» سریال به آن روح احترام میگذارد و به بیانیهای بزرگتر درباره قدرت عشق تبدیل میشود – که از طریق کورا در همه از ویل گرفته تا مارتا تا حتی لوک (فرانک دیلین)، یک دوست دکتر از خانه او در لندن منعکس شده است. دینز میگوید: «کورا اکسیژن زیادی استنشاق میکند. من این را دوست داشتم که سارا شخصیت زنی را نوشت که بالغ و در عین حال ساده است و برای اولین بار عاشق میشود. برای من شگفتانگیز و واقعاً جالب بود.»
حالا، دینز – که همچنین در ۲۰۱۰ برای فیلم تلویزیونی «تمپل گراندین» تولید اچبیاو برنده جایزه امی شد – روی پروژه بعدی خود، سریال کوتاه «فلایشمن به دردسر افتاده است» از افایکس کار میکند. این یک اقتباس دیگر (از رمان تافی برودسر-آکنر) و یک انحراف بزرگ دیگر از نقشهای اخیر اوست؛ پس از یک دهه بازی در نقش کری متیسون در سریال «هوملند»، ناگهان حرکت در مسیرهای جدید به کار عادی جدید او تبدیل شده است. پیش از آن که دینز برای بازی در «فلایشمن به دردسر افتاده است» انتخاب شود، یکی از دوستان او کتاب برودسر-آکنر را به او هدیه داده بود و دینز نسخهای از کتاب را با خود سر صحنه «مار اسکس» میبرد تا بین برداشتها بخواند. بعد درحالیکه اصلاً فکرش را نمیکرد، با او تماس گرفتند تا در سریالی که از روی آن کتاب ساخته میشد، بازی کند. دینز میگوید: «عکسهایی از خودم در اتاقکم در نقش کورا دارم که در حال خواندن “فلایشمن به دردسر افتاده است” هستم.» او با لبخند ادامه میدهد: «و این دو نقش کاملاً مغایر هم هستند. به هم مرتبط نیستند.» او یادآوری میکند که این یک راه سرگرمکننده برای کار کردن است.
منبع: ونیتی فر (دیوید کنفیلد)