مجله نماوا، یزدان سلحشور
خبر خوب برای آنهایی که سه فصلِ مجموعه «کشتن ایو» را دیدهاند، این است که از فصل آخرش به جای آنکه در ۲۷ فوریه فقط یک قسمت منتشر شود به سبک و سیاقِ چند ماه اخیر تولیدکنندگانِ تلویزیونی دنیا، دو قسمت منتشر شده و خبر بد این است که برای کامل شدن فصل چهارم که آخرین فصل است [لطفاً مثلِ عشاقی که نامهی بدرود را دریافت کردهاند، فوراً چند قرص سردرد بالا نیندازید! قرار است چند اسپینآف هم بر اساس ماجراها و شخصیتهای این مجموعه ساخته شود که قول نمیدهم چیز دندانگیری باشند!] و مشابه فصلهای قبلی، هشت قسمتیست، لااقل باید شش هفتهی دیگر منتظر بمانید. نگران نباشید من هم در کنار شما هستم! من هم مثلِ شما این عادتِ خوب را دارم که تا یک فصل کامل نشده، نگاهاش نمیکنم! البته در مورد «کشتن ایو»، بعد از کامل شدن سه فصلاش، یکجا نگاهش کردم که به نظرم تصمیم درستی بود. چرا؟ چون کلِ سریال بر اساسِ یک رمان چهارجلدی ساخته شده و رمانخوانها میدانند که کنار آمدن با یکی، دو جلد از یک رمان، از شلیک کردن به قویی که برای گرفتن یک تکه نان از دستتان، به کنار دریاچه آمده، مشکلتر است! خُب، همین اولش برای آنهایی که مجموعه را ندیدهاند، بگویم که کلِ داستانِ رمان و مجموعه تلویزیونی، دقیقاً ماجرای شلیک کردن به همان قوی کنار دریاچه است در حالی که گردناش را کمی کج کرده و با اعتماد کامل به شما نگاه میکند که در یک دستتان تکهای نان و در دست دیگرتان، یک کلت ۴۵ است! جای شما خالی [برای جوانها میگویم البته!] آن موقع زمان جنگ سرد، اوضاع همین طوری بود عشق رمانتیک، همراه با نفرت رمانتیک! «کشتنِ ایو» زنده کنندهی خاطراتِ خوشِ زمانهایست که آدمها حتی زمانی که توسط جوخههای مرگ استالین یا خروشچف اعدام میشدند، دیدگاهی عاشقانه نسبت به اهداف حزب کمونیست داشتند! مسخره است؟! شما جوانید! هنوز گرماید حالیتان نیست!
در اصل رمان درباره ویلانل است نه ایو!
لوک جنینگز نویسندهی انگلیسی، در فاصلهی سالهای ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۶، مجموعهی چهار جلدی رمان «اسم رمز: ویلانل» را سر و سامانی داد که در ۲۰۱۸، اولین فصلِ مجموعهی تلویزیونی آن بر اساس جلد اول و با نام «کشتن ایو» منتشر شد. اینکه چرا شخصیت اصلی رمان که یک ضدِقهرمان است در مجموعه تلویزیونی، جایش را به قهرمان داستان داد که ایو پلاستریست، جای اما و اگر دارد و شما سریال را هم که نگاه کنید، چون بر اساس رمان است، کاملاً مشخص است که وزنهی شخصیت اوکسانا ورونتسوا [در رمان] که او را با نام رمز ویلانل میشناسیم [در سریال اوکسانا آستانکوا] خیلی سنگینتر است، اما خب شاید اگر اسم سریال میشد «نام رمز: ویلانل» خیلیها نگاهاش نمیکردند! بالاخره بازار کتاب با بازار سینما و تلویزیون یک فرقهایی دارد. نکتهی اصلی در این بین، شاید این باشد که مقایسهی بیرحمانهی منتقدان که دائم تکرار میکردند ویلانل، در واقع بازتولید شخصیت نیکتا در فیلم ۱۹۹۰ لوک بسون به نام «دختری به نام نیکیتا»ست، بالاخره جنینگز را وادار کرد که به دو واقعیت اشاره کند: اول اینکه هر لوکی، بسون نیست! [در واقع املای اسمشان هم با هم متفاوت است: Luc Besson و Luke Jennings!] و دوم: شخصیت ویلانل، بر اساس شخصیت واقعی آیدویا لوپز ریانو –از اعضای ETA- ملقب به ببر طراحی شده است که در دههی ۱۹۹۰ به اتهام کشتن بیرحمانهی ۲۳ نفر با اهداف سازمانی [از میان تمام قربانیان او، تنها قتل ۲۳ نفر در دادگاه ثابت شد] محاکمه و به ۲۳ سال زندان [در مقابلِ زندگی هر نفر، یک سال!] محکوم شد و بعد از گذراندن دوران محکومیت آزاد شد. ریانو، از لحاظ شخصیتی یک جامعهستیز و روانپریش بود و اگر دنبالِ عکسهایش در اینترنت باشید، متوجه میشوید که جودی کومر، برای بازی تحسینبرانگیزش در نقش ویلانل، تا چه حد از حالتِ چشمانِ او و سردیِ منجمدکنندهی صورتش الهام گرفته است. ریانو در واقع نسخهی پیشرفتهی ماتا هاری بود [با این تفاوت مشخص، که ماتاهاری نه آدم میکشت نه بیرحم بود!] و البته، دستپرودهی «کی جی بی» بود یکی از معدوددستپروردههایی که لو رفتند!
«نوآری» زنانه که در واقع پارودی ژانر خود است
«کشتن ایو» اثری تخیلی دربارهی بازگشت به دوران جنگ سرد است که با وقایعِ چند سال اخیر جهان، دیگر چندان هم تخیلی به نظر نمیرسد [همین حملهی روسیه به اوکراین را در نظر بگیرید که لااقل تا همین سه سال قبل، بیش از حد تخیلی به نظر میرسید!] این اثر زیرمجموعهی «نوآر»های جاسوسی قرن بیستم است با این تفاوتِ قابلِ توجه که اثری کاملاً فمینیستیست که در آن، جای مردان با زنان عوض شده و زنان در اولویت زندهماندناند و همچنین یک «پارودی»ست [نقیضه که به آن «پارودی» یا «پَرودی» (فرانسوی: parodie) نیز گفته میشود، تقلید طنزگونه از یک کار هنریِ دیگر است. از پارودی در ادبیات اروپا به شکلهای مختلف استفاده شده ولی تعاریف متفاوت معاصر آن، بیانگر نبود تعریفی مورد قبول همگان از این نوع ادبی است. با تأکید بر نظریه گفتگویی باختین و با توجه به دیدگاههای ژنت و بارت، میتوان پارودی را چنین تعریف کرد: پارودی تقلید یا تغییر شکل عامدانه محصولی فرهنگی-اجتماعی (شامل انواع متون ادبی و غیر ادبی و گفتار در معنای بسیار گسترده باختینی آن) است که با دیدگاهی دست کم سرگرمکننده، نه لزوماً تمسخرآمیز، موضوع اصلی خود را بازآفرینی میکند] که تمامِ خصوصیاتِ ژانری را معکوس کرده است و اگر نگاهی به منابعِ اطلاعاتیِ آن بیندازید به عنوان «کمدی سیاه» هم از آن یاد میشود. در این اثر، جای رفاقت و نفرت متقابلِ دو مرد را، رفاقت و نفرت متقابلِ دو زن گرفته است و اگر در «نوآرهای جاسوسی»، زنانِ وسیله و منبعِ دسترسی به اطلاعات قرار میگرفتند، در «کشتن ایو» این مردان هستند که «وسیله»اند [اگر به عنوان یک مرد، نمیتوانید با این مسئله کنار بیایید، میتوانید خودتان را از تماشای دنیای شگفتانگیز این اثر محروم کنید!] از سویی دیگر، این اثر در واقع تجسم جملهی «آنچه شما خواستهاید!» است و هم سیاست دارد، هم کمدی، هم خشونت، هم اکشن، هم رویکردی بهشدت رمانتیک! اگر چیز دیگری هم نیاز دارید به ویلانل زنگ بزنید و مبلغ قابل توجهی را هزینه کنید تا با یک کلت ۴۵ یا کلت کوچک زنانه یا حتی با یک دستگاه تانک پیشرفته بیاید سراغتان!
یک غولِ بازیگری به نام «کیم بودنیا»
گرچه این سریال از کلاس بازیگری بالایی برخوردار است و مخصوصاً بازی بازیگردان زنِ آن واقعاً چشمگیر است [سندارا اوه، جودی کومر و فیونا شو (بازیگری که او را با سری فیلمهای هری پاتر و «پای چپ من» جیم شریدان و «کوکب سیاه» برایان دیپالما میشناسیم)] اما درخشش «کیم بودنیا» بازیگر، نویسنده و کارگردان مرد دانمارکی آن، انکارناپذیر است. آنهایی که بودنیا را نمیشناسند بهتر است حتماً به سراغِ یک «نوآر فمینیستی» درخشان دیگر به نام «Bron | Broen» (پل) ساخت مشترک سوئد و دانمارک بروند که نه تنها، از سال ۲۰۱۱ محلِ الهام و گرتهبرداری آثار بسیاری در جهان بوده [که یک نسخهی اروپای شرقیِ آن هم از جشنوارهی بینالمللی فیلم فجر ما سر درآورد!] که با کپیبرداری مستقیم از آن، دو سریال امریکایی-مکزیکی (به نام پل) و انگلیسی-فرانسوی (به نام تونل) هم ساخته شد. بودنیا از آن بازیگرانیست که نه تیپ جذابی مثل برد پیت و جرج کلونی دارد نه هیکل ورزشکارانه اما حتی اگر بیحرکت رو به دوربین بایستد، تماشاگر را جذب خود میکند. انتخابِ بودنیا برای نقشِ کنستانتین واسیلیف، یکی از بهترین انتخابهای سالهای اخیرِ سینما و تلویزیون جهان است.
تماشای سریال کشتن ایو در نماوا