مجله نماوا، سحر عصرآزاد
فیلم سینمایی «پسران در قایق» یک درام ورزشی زندگینامهای از راهیابی و موفقیت تیم قایقرانی دانشجویان آمریکا در المپیک برلین دهه سی میلادی است. فیلمی که تلاش میکند این روند مستند را با تکیه بر درامپردازی و کارگردانی به گونهای جذاب بازخوانی کند اما در سطح یک فیلم متوسط باقی میماند.
جرج کلونی بازیگر نام آشنای آمریکایی که همزمان در حیطههای مختلفی از تولید به عنوان نویسنده، کارگردان، تهیهکننده اجرایی و تهیهکننده در سینما حضور داشته، جدیدترین فیلم خود را بر مبنای یک کتاب مستندنگاری ساخته است.
محور کتاب «پسران در قایق» به قلم دنیل جیمز براون که سال ۲۰۱۳ میلادی منتشر شد؛ تلاش دانشجویان سال اولی دانشگاه واشینگتن آمریکا برای رقابت و راهیابی به المپیک تابستانی ۱۹۳۶ آلمان است که روندی پرشور و البته قابل پیشبینی دارد.
فیلمنامه مارک ال اسمیت که اقتباسی از این کتاب است، بر محور چالشهای آشنای یک درام ورزشی حرکتی قابل انتظار دارد. مهمترین چالش این اقتباس؛ توزیع درام بین کاراکترهای پرتعداد اعضا، مربی و مسئولان تیم قایقرانی، مانور بر موانع و سویه رقابتی بازیها و بخصوص شخصیتپردازی کاراکترها به گونهای ملموس و سمپاتیک بوده تا یک فیلم سینمایی را اداره کند.
بر همین اساس کلونی با وفاداری به فیلمنامهای وامدار منبع اقتباس، در کارگردانی «پسران در قایق» توانسته تا جای ممکن روح اثر اولیه را حفظ کرده و به شکلی هرچند مستقیم وارد فیلم کند که تحسین نویسنده کتاب را در پی داشته است.
فیلم در زمان حال با سکانسی از تمرین تیم قایقرانی روی دریاچه آغاز میشود که از زاویه دید یک مرد سالخورده؛ جو رانتز به موازات تلاش یک نفره پسرکی خردسال برای قایقرانی به تصویر درمیآید.
ایده درونی کتاب/ داستان که در پایان فیلم؛ پس از گذر از فلاش بک و بازگشت به همین سکانس نهادینه میشود، همین جمله طلایی است که بین پیرمرد و پسرک (نوهاش) رد و بدل می شود (ما هیچوقت ۸ نفر نبودیم؛ یک نفر بودیم!)
چه بسا به همین دلیل باشد که در فیلم تلاش مضاعفی برای تمایز کاراکتر این ۸ پسر جوان دانشجوی سال اولی که تا تیم ملی قایقرانی دانشجویان آمریکا صعود میکنند، نشده بلکه به پردازش حداقلی آنها با تکیه بر مولفههای اولیه اکتفا شده و به جز کاراکتر محوری که تا حدی ملموس میشود بقیه در سایه میمانند.
همانطور که فیلم با تکیه بر کاراکتر جو در سالخوردگی آغاز میشود، در فلاش بک نیز این محوریت حفظ شده و ما ماجرای چگونگی شکل گرفتن این تیم جوان از دانشجویان سال اول دانشگاه واشینگتن را از زاویه نگاه او و با محوریت این شخصیت پی میگیریم.
نقطه اشتراک این ۸ پسر جوان تعلق آنها به طبقه کارگری و مشکلات اقتصادی است که هر یک به نوعی با آن دست و پنجه نرم میکنند و در پرداخت شهریه دانشگاه، سیر کردن شکم و حتی جای خواب با مشکلاتی مواجه هستند که انگیزه اولیه آنها برای ورود به تیم است.
همین سویه دراماتیک است که به شخصیت پردازی آنها بُعدی تازه داده تا با انگیزههای برآمده از این نیاز دراماتیک (بقا)، برای پذیرفته شدن در تیم تلاش مضاعف کنند و به تدریج علاقمندی آنها به قایقرانی و بخصوص پیروزی تحت لوای پرچم کشورشان برجسته شود.
به همین واسطه میتوان جو رانتز (کلوم ترنر) را هسته مرکزی اعضای تیم در نظر گرفت که مشکلات و مصائب بقیه به نوعی در او تجمیع پیدا کرده است. علاوه بر آن؛ تنهایی و ترک شدگی جو از ۱۴ سالگی از سوی پدر و نامادری در شهری همچون سیاتل که منجر به بی خانمانی او تا سال ۱۹۳۶ شده، موقعیتاش را دراماتیک تر کرده است.
کارگردان با حرکت بر مسیر چگونگی شکل گرفتن این تیم رویایی که رویدادی منحصر به فرد را در تاریخچه حضور جهانی ورزش قایقرانی آمریکا ثبت کرد، از یک برگ برنده بهره برده که جذابیت دراماتیک آن به شدت پیشبرنده است.
این برگ برنده کاراکتر سرسخت و جسور مربی تیم دانشگاه واشینگتن؛ اَل اولبریکسون (با بازی خوب جوئل اجرتون) است که بر مرزی حساب شده از جدیت و انعطاف حرکت کرده و تبدیل به وزنهای تأثیرگذار برای شکل دادن به روند تغییر و تحول این تیم؛ بخصوص جو میشود.
هرچند مسیر حرکت تیم به گونهای شگفتیساز از همان اولین گام (با تکیه بر واقعیت) با پیروزی و موفقیتهای پی در پی همراه است، اما نویسنده و فیلمساز تلاش کردهاند تا با طراحی و پرداخت موانع و چالشهای برآمده از رئالیسم به این روند کمی اوج و فرود و تعلیق تزریق کنند.
چالشهایی همچون بیانگیزگی تیم که به کشف فقر آنها از سوی مربی منجر میشود، خستگی و بیهدفی جو که قایق ساز را وامی دارد از او بخواهد کنار نکشد (تو مثل پدرت نیستی!)، نبود بودجه ۵۰۰۰ دلاری برای اعزام تیم به المپیک برلین و حتی بیماری سرگروه تیم؛ دان هیوم (جک مولهرن) که هر یک با راهکاری حل میشوند.
کلونی در شیوه کارگردانی با تکیه بر همان جمله طلایی (ما یک نفر بودیم) تلاش کرده این ایده را از حد یک شعار، جمله قصار و کلام مستقیم ارتقا داده و تا جای ممکن در زبان تصویری هم لحاظ کند. به همین واسطه در سکانسهای تمرین و مسابقات قایقرانی با تکیه بر قدرتهای فردی که در نماهای نزدیک از حرکت دست و سر و بدن و اینسرت از پارو و … برجسته شده، با حرکت بر مسیر تداوم و تکرار، به نوعی این یکی شدن و تبدیل شدن آنها به یک تن واحد را با زبان تصویر تداعی میکند.
این زبان تصویری در بازنمایی مواجهه دوئل گون مربیهای ناظر بر رقابت تیمها نیز توانسته تا حدی سویه تخت قصه و قابل پیش بینی بودن این درام مستندگون را تعدیل کند و جذابیت بصری نیز به کار بیفزاید.
همانطور که بازنمایی کاراکتر هیتلر؛ پیشوای آلمان نازی که این دوره از المپیک را بدل به مسابقاتی برای تبلیغ برتری نژاد آریایی کرد یا کاراکتر جسی اوونز؛ دونده سیاهپوست آمریکایی که در همان دوره از مسابقات ۴ مدال طلا گرفت اما نه هیتلر و نه رئیس جمهور وقت آمریکا با او دست ندادند، تلاشی برای افزایش جذابیتهای مستندگون فیلم است.
«پسران در قایق» فیلمی است که با وجود وامداری به رویدادها و آدمهای واقعی توانسته مسیر قابل پیشبینی قصه را دراماتیزه کرده و با تکیه بر جلوههای کارگردانی، بازیگری، موسیقی متن و … جذابیت پیگیری پیدا کند تا مخاطب این چالشهای آشنا را در روندی پویا به نظاره بنشیند.
تماشای آنلاین فیلم «پسران در قایق» در نماوا