مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
تصور کردن بازیگری که بیشتر از واکین فینیکس از مصاحبه کردن بیزار باشد، سخت است. در طول سالها، واکنشهای نامناسب فینیکس به سؤالات در مصاحبهها عملاً به امتداد پرسونای ناآرام او روی پرده تبدیل شده است. در ۲۰۱۹، وقتی کسی از فینیکس پرسید که آیا فیلم «جوکر» به خشونت دامن میزند، او از ادامه مصاحبه سر باز زد و وقتی چند ماه بعد خبرنگار دیگری از او درباره آماده شدن برای این نقش پرسید، گفت، «این یک خبر کهنه است.»
او در ۲۰۱۴ در گفتوگو با اسکوایر اعتراف کرد که اگرچه از مصاحبههای مطبوعاتی متنفر نیست، اما مطمئناً از آن خوشش نمیآید و خود را به «بچهای لوس که نمیخواهد دوش بگیرد» تشبیه کرد. معذب بودن فینیکس نسبت به این روند بهقدری به پرسونای او گره خورده است که او حتی با یک حضور عجیب و غریب در برنامه «آخر شب با دیوید لترمن» با خودش شوخی کرد که درنهایت بخشی از فیلم «من هنوز اینجا هستم» شد.
فینیکس ممکن است با این مسئله شوخی کند، اما نمیخندد. با وجود تمام توجهی که به شیطنتهای رسانهای ناجور او شده است، تعداد کمی به علت اصلی نارضایتی او توجه کردهاند؛ و فینیکس با تازهترین نقش خود این فرصت را پیدا کرد که خودش موضوع را بررسی کند.
او در فیلم «زود باش زود باش» (C’mon C’mon) ساخته مایک میلز، کارگردان فیلم «زنان قرن بیستم» که تازهترین مطالعه سینماگر ۵۵ ساله کالیفرنیایی درباره شخصیتهای حساس است، نقش جانی، خبرنگار رادیو را بازی میکند که با خواهرزادهاش، جسی (وودی نورمن) در حین سفر به سراسر کشور ارتباط برقرار میکند.
در بخش ابتدایی فیلم و چند بخش دیگر، جانی را در کنار همکارش، روکسان (با بازی مالی وبستر، خبرنگار واقعی «ردیولب») در حال مصاحبه با گروههای متنوعی از کودکان در سراسر کشور میبینیم که درباره آرزوهایشان برای آینده صحبت میکنند. میلز، فینیکس را مسئول انجام این مصاحبههای بدون متن کرد و مردی را که معروف است از این که موضوع چنین مکالماتی باشد، بدش میآید، وادار کرد تا دریابد خودش چگونه میتواند با دیگران مصاحبه کند.
این تجربه به فینیکس فرصت داد به این موضوع فکر کند که قرار گرفتن در معرض چنین مصاحبههایی بهعنوان یک بازیگر کودک چه آسیبی به او وارد کرد و او را به درک بیشتر از ماهیت چالشبرانگیز این کار سوق داد. فینیکس و میلز در حین بازدید از نیویورک برای اولین نمایش «زود باش زود باش» در جشنواره فیلم نیویورک، در گفتوگو با ایندیوایر درمورد این سفر صحبت کردند. آنچه در ادامه میخوانید گزیدههایی از آن گفتوگوست.
مایک میلز: به طور کلی احساس میکنم با روزنامهنگاران در فضای سرگرمی خیلی گرم برخورد نمیشود. شما چند دقیقه برای مصاحبه فرصت دارید. این سیستم به شغل شما کاملاً احترام نمیگذارد.
واکین فینیکس: من واقعاً از این که میبینم چه تعداد از خبرنگاران حوزه سرگرمی آدمهای عوضی هستند، شگفتزده میشوم، چون احساس میکنم این کار مسئولیت دارد. همیشه سعی میکنم در مقابل آنها از خودم محافظت کنم. وقتی بچه بودم – و حتی در بزرگسالی – بعضی سؤالها که در مصاحبهها از من میشد، واقعاً شوکهکننده بود. نمیدانم چطور میتوانی در آن موقعیت قدرت باشی و اینطور از آن سوء استفاده کنی.
میلز: کاری که ما در فیلم انجام میدادیم متفاوت بود. ما با این بچههای شیرین صحبت میکردیم که در این صنعت نیستند و سعی میکردیم به این مسئله توجه داشته باشیم.
فینیکس: من در اوایل کار با مالی وبستر کار میکردم و او روشی طبیعی و شهودی برای حرف زدن با مردم داشت. دیدنش واقعاً خوب بود. من فهرستی از سؤالات را داشتم که میلز به من داده بود و خب، عصبی بودم. شما یک سؤال میپرسید، بعد باید سؤال بعدی را بپرسید، اما او خودش خیلی راحت این کار را انجام میداد. من میگفتم، «اوه! متوجه شدم!» هرگز به آنجا نرسیدم، اما فهمیدم که شدنی است. عجیب بود.
میلز: فیلمبرداری یک فیلم میتواند خیلی ظالمانه و همراه با این حس باشد که محق هستی. یک کار سمی است، اما «زود باش زود باش» یک چیز ملایمتر بود.
فینیکس: درست است. وقتی بچه هستید، همه جور سؤالهای عجیب و غریبی از شما میپرسند. چقدر پول درمیآورید، احساس میکنید وقت خود را در کودکی از دست دادهاید؟ کلی از این دریوریها. شاید نه در آن حد که بگوییم دستور کاری پشت آن است؛ بیشتر کنجکاوی واقعی پرسیدن یک سؤال در یک مصاحبه در برابر تلاش برای برانگیختن یک واکنش. فکر میکنم شاید تفاوت این باشد. برای خبرنگاران کار سختی است. وقتی مثلاً ۲۰ دقیقه برای مصاحبه دارید و قبل از آن به شما هشدار میدهند که «او خیلی معذب است.» و حتی قبل از این که وارد اتاق بشوی، باید با این مسئله کنار بیایی.
فکر میکنم هنر از جهاتی این است که از آن چیزها آگاه باشی و اجازه ندهی آن کنجکاوی واقعی درمورد مردم همه چیز را بپوشاند. در این مورد، من وارد محیطی شدم که کمی از آن شناخت داشتم و نسبت به آن عصبی بودم. نمیخواستم بچهای را که پدرش در زندان بود ناراحت کنم. چگونه از زندگی او بپرسم؟ از این که از یک چیز شخصی درمورد او آگاه هستم که خودش به من نگفته است، کمی احساس بدی داشتم. میدانستم باید به این مکان واقعی برسم. فکر میکنم بعضیها در این کار خوب هستند.
میلز: «زود باش زود باش» از پدر بودن و رابطه من با بچهام و صحبت کردن درباره چیزهای مزخرف با آدم کوچولویی که میتواند مغز شما را منفجر کند، به وجود آمد. من آن صمیمیت کامل را میخواستم که بعد آنها را به دنیای بیرون پرت کنم. مدام آدمهای مختلف را در خیابانها میدیدم و بعد دریایی از بچهها را در اطراف آنها میدیدم. مثل یک فضای روانی است. وقتی با واکین با او آشنا شدم او یک دایی خیلی درگیر و یک انسان خیلی درگیر بود.
فینیکس: من و میلز همدیگر را دیدیم و زود شروع به صحبت کردیم. درباره چیزهایی صحبت کردیم که خیلی واضح با فیلم مرتبط بودند و بعد چیزهایی که به نظر نمیرسید مرتبط باشند، اما از آنها الهام گرفتیم. من مدام میخواستم آن مکالمات را داشته باشم. بعضی وقتها به طور معناداری سعی میکردیم چیزهایی پیدا کنیم، کتابها را مرور کنیم، درباره مدلهای مو، لباسها، کمد لباس و کفشها صحبت کنیم. ما همه جا رفتیم. اینجا کسی هست که به طور چشمگیری بخشی از این دنیاست و این زندگی خیلی غنی را دارد، جایی که با آدمهای زیادی ملاقات کرده و تعامل داشته است و بااینحال، زندگی او از جهاتی کوچک شده است. ارتباط او با خانوادهاش کم شده است. ناخودآگاه و بدون این که بدانیم، ما در حال گسترش دادن این شخصیت بودیم که این تجربه گسترده را داشت که او را شکل داد. او شدیداً به دنبال این ارتباطِ فراتر از خودش بود. ما فقط درباره همه این احتمالات صحبت کردیم و بهآرامی این چیز گسترش پیدا کرد.
میلز: کاری پیتکین که برنامه «ردیو روکیز» را برای انپیآر تهیه کرد، به ما کمک کرد. او آشکارا تجربه زیادی از برنامه خود داشت و میدانست کجا باید برود. مثلاً میگفتیم، «ما میخواهیم به محله لوئر ایست سایدِ نیویورک برویم – آیا میتوانی یک گروه از بچهها یا یک مدرسه را پیدا کنی؟» او برای ما مدرسهای در نیو اورلینز، مدرسهای در دیترویت و مدرسهای دیگر در مرکز شهر نیویورک پیدا کرد. فقط یک بچه هست که از او فیلمبرداری کردیم، اما در فیلم استفاده نشد. هر مصاحبه حدود یک ساعت بود؛ من فقط میخواستم تمام مصاحبهها با بچهها باشد. خیلی زیاد بود.
فینیکس: من یاد گرفتم از این نظر که چه کاری شایسته است و چگونه میتوان با یک نفر باملاحظه وارد گفتوگو شد و در عین حال چیزی از آن بیرون کشید، یک خط خیلی واضح و آشکار وجود دارد. شگفتزده میشوم که چطور بعضیها به نظر به این خط اهمیت نمیدهند و شاید حتی به نظر میرسد لذت میبرند که از آن عبور کنند. بدیهی است که اینجا قضیه خیلی فرق میکرد، چون من با بچهها کار میکردم. نگران بودم که مشکلی ایجاد نشود. هرگز نمیخواستم به کسی فشار بیاورم، اما تعجب کردم که چقدر اصرار داشتند حرفهایشان شنیده شوند و به آنها احترام گذاشته شود – از آنها سؤالی پرسیده شود نه بهعنوان یک بزرگسال که چیزی از یک کودک میپرسد، همانطور که من بودم، بلکه طوری که واقعاً از روی کنجکاوی باشد. سعی کردم در آن فضا زندگی کنم.
خیلی تحت تأثیر آنها قرار گرفتم. این بچهها احساسات، امیدها و رؤیاهای خود را به صادقانهترین شکل بیان میکردند و بعد یک صحنه را کار میکردیم و اینطوری بود که «خب، یک معیار خیلی واضح وجود دارد که چه چیزی صادقانه است و چه چیزی نیست.»
میلز: ما فیلمبرداری را در ژانویه ۲۰۲۰ به پایان رساندیم. وقتی همهگیری شروع شد، همه اینها بسیار بیاهمیت به نظر میرسید، مثل سربازی که هنوز در جنگل است و نمیداند جنگ تمام شده است، اما هنوز نگهبانی میدهد. من نه ماه بهتنهایی از طریق اِوِرکست فیلم را از دور تدوین میکردم. واقعاً گیجکننده بود.
فینیکس: خب، چه اشکالی دارد؟ جمعش کن! خلاقیت هیچوقت کوچک نیست.
میلز: باشه، اما در دوران همهگیری خیلی احساس تنهایی میکردم. به این فکر میکردم که چه بر سر این فیلم میآید، انگار در یک مأموریت انفرادی روی ماه بودم.
فینیکس: من در دوران همهگیری کار زیادی نکردم. فقط تابستانی که گذشت کار کردم و مثل همیشه بود.
شرکت ای۲۴، فیلم «زود باش زود باش» را از ۱۹ نوامبر ۲۰۲۱ در سینماهای آمریکا اکران کرد.
منبع: ایندیوایر (اریک کان)