مجله نماوا، سحر عصرآزاد
فیلم سینمایی «همه چیز به خوبی پیش رفت» درامی است چندلایه از روابط انسانی که حق انتخاب و اختیار را در زندگی و مرگ به چالش کشیده و از زوایای مختلف به افراد درگیر اُتانازی میپردازد.
فرانسوا اوزون؛ نویسنده و کارگردان صاحب سبک و شناخته شده فرانسوی بعد از سه دهه فیلمسازی سراغ اقتباس از رمان امانوئل برنهایم رفته که نوعی حدیث نفس را بازگو میکند. فیلمنامه به قلم اوزون و فیلیپه پیازو به نگارش درآمده که روایتی است روزشمار از بحران زندگی یک خانواده در طول ۷ ماه.
برخلاف بار مثبتی که عنوان فیلم «همه چیز به خوبی پیش رفت» در ذهن مخاطب ایجاد میکند، تنها بعد از دیدن فیلم و موقعیت بازگو شدن این جمله کلیدی است که تناقض نهفته در پسِ کلمات عیان میشود: این جمله زبانِ حال کیست؟ او که رفته یا او که مانده؟ یا حتی این تعبیرِ غمبار که: آنچه به خوبی رفت، پایان دادن به یک زندگی بود!
اوزون که از فیلمسازان پس از موج نوی سینمای فرانسه محسوب میشود، به واسطه نوع نگاه عریان و ناتورالیستی به پیدا و پنهان جسم و روح، درون و برون انسان و روابط به ظاهر ساده اما پیچیده بشری منحصر به فرد شده است.
در این فیلم که سال ۲۰۲۱ نامزد دریافت نخل طلا از جشنواره کن هفتاد و چهارم شد، نگاه نافذ و کنکاشگر این کارگردان بر چالش مرگ و زندگی و نسبت آن با اختیار و انتخاب متمرکز شده و البته تبعات این انتخاب بر خود فرد و اطرافیانش.
فیلم با محوریت کاراکتر امانوئل برنهایم (سوفی مارسو) پیش میرود؛ نویسنده رمان اصلی که اتفاقاً در نمای ابتدایی که با کپشن ۱۵ سپتامبر نشانهگذاری شده، در حال نوشتن است. روایتی مبتنی بر زمانبندی ۷ ماهه که با سکته پدر؛ آندره برنهایم (آندره دوسولیه) آغاز میشود و کلیت این خانواده را که شامل دو خواهر بزرگسال و مادری افسرده و بیمار است، درگیر میکند.
در واقع به واسطه همراهی با امانوئل طی روندی تدریجی از روابط درونی این خانواده نمونهوار فرانسوی آگاه میشویم که هر یک نسبتی با هنر؛ ادبیات، نقاشی، مجسمهسازی، موسیقی و … و دغدغهای فراتر از روزمرگی دارند. حالا در ۸۵ سالگی پدر و از کار افتادگی او به واسطه سکته، آخرین درخواستش از امانوئل بحرانی در زندگی این زن ایجاد میکند.
هرچند امانوئل و خواهرش؛ پاسکال (جرالدین پیلس) به یک نسبت درگیر این موقعیت میشوند، اما درام به طور خاص بر بحران امانوئل متمرکز میشود چراکه پدر، او را برای طرح درخواست و کمک به پایان دادن زندگیاش انتخاب کرده… برای اُتانازی.
همین سویه است که امانوئل را تبدیل به محور درام و البته نویسنده این بیوگرافی شخصی کرده تا با تمرکز بر رابطه آسیب دیده خود و پدر از کودکی و نوجوانی تا حال، شاهد یک کالبدشکافی ظریف در رابط انسانی و موقعیت تناقض برانگیز این زن باشیم.
فیلمساز با تکیه بر سبک شخصی خود که تمرکز بر واقعگرایی محض و ماهیت طبیعی رویدادها و وقایع دارد، توانسته محمل ظریفی برای چینش این پیشزمینه و ارجاع به گذشته به سبک و شیوهای متمایز طراحی کند.
آنهم به واسطه فلاشبکهایی که سیال، کوتاه و گذرا بر زوایایی نادیده از رابطه امانوئل و آندره تمرکز میکنند و شمایل این پدر و دختر را در قاب زمان حال و چرایی این درخواست از او و نه از پاسکال تکمیل میکنند.
قرار گرفتن این صحنههای کوتاه بخصوص در تقابل با موقعیت فعلی این پدر و دختر، میتواند فضای خالی مربوط به کیفیت رابطه گذشته آنها را تکمیل و مخاطب را در روند چرایی این نکته قرار دهد که امانوئل پدرش را نه خوب و نه محبوب نمیداند. او آندره را با وجود لجباز بودن به شیوه خودش دوست دارد و این درخواست را هم در راستای درگیری همیشگیشان میداند!
در تعامل ظریف گذشته و حال است که بحران امانوئل برجستهتر و وضعیت بهم ریخته روحی او خودنمایی میکند؛ او که به خاطر نفرت دوران نوجوانی چه بسا باید از درخواست پدر استقبال کند اما حالا در یک بن بست اخلاقی/ عاطفیگیر افتاده است.
مسیری که امانوئل در طول ۷ ماه با فراز و نشیب بسیار طی میکند تا پدر را از اُتانازی منصرف یا با بهانههای دلخوشکننده به ادامه زندگی امیدوار کند، در روند ترمیم رابطه مخدوش او با آندره نقشی تعیینکننده دارد و به نظر میآید زیرلایه این درامِ تراژیک به برجسته شدن همین سویه اختصاص دارد.
در عین حال میتوان در لایه بیرونی درام، مفاهیمی همچون انتخاب و اختیار برای گزینش مرگ و زندگی و پرسشهای چالش برانگیز برآمده از این موقعیت را به تناسب ذهن هر مخاطب مورد تحلیل و آسیب شناسی قرار داد.
نویسنده و فیلمساز تلاش کردهاند این مفاهیم به شکل مستقیم و گل درشت ارائه نشده و تنها با اشارههای ضمنی، تلنگری به مخاطب وارد کنند تا با موقعیت فردی همچون آندره همذاتپنداری و در عین حال بحران امانوئل را نیز درک کند. مردی که به نظر میآید آنطور که دلش میخواسته زیسته و اکنون پذیرای ناتوانی در موقعیت جدیدش نیست!
البته که برای تعدیل این دیدگاه و بسط جهانبینی فیلم، خرده قصهها و کاراکترهای فرعی متعددی طراحی شدهاند تا به زوایای دیگر این موقعیت که چه بسا از نگاه شخصیت انتخابگر آندره دور مانده، نوری بتابانند.
از جمله این زوایا میتوان به کاراکتر هم اتاقی پدر در بیمارستان اشاره کرده که پس از سکته با امید به بهبودی نسبی و مرخصی رسیده، اما وقتی امانوئل او را خوش شانس خطاب میکند، میگوید (پدرت خوش شانسه، برای داشتن دختری مثل تو!)
این جملهای است که امانوئل هیچوقت از پدر نشنیده؛ چه در کودکی و نوجوانی و چه در بزرگسالی که همواره به خاطر ناکارآمدی (در خواندن نقشه و …) و زشتی مورد سرزنش و سرکوفت قرار گرفته است.
هجوم این خاطرات جسته و گریخته از گذشته و تقارن آنها با موقعیت درماندگی پدر در زمان حال است که امانوئل را گیج و درخودمانده کرده تا حتی تکلیفش با ساندویچ نیم خورده پدر روشن نباشد! همچنانکه نمیداند با درخواست او برای کمک به مرگ خودخواسته چه کند؟!
او در عین پذیرش تا آخرین لحظه از منصرف کردن ضمنی پدر دست برنمیدارد؛ حتی اگر این تلاش به اندازه پوشیدن لباس قرمز در آخرین قرار شام باشد که یک بار پیرمردی را در آخرین لحظه از مرگ منصرف کرده است. این آخرین تلاش او برای بازداشتن مرگ است!
فیلم «همه چیز به خوبی پیش رفت» یک تراژدی تمام عیار است که با سکته پدر آغاز و در دقیقه ۲۶ با درخواست بیرحمانه او از امانوئل، وارد سطحی جدید میشود. آنچه در ادامه اتفاق میافتد موقعیت تراژیک این زن است که باید زخمهای کهنه خود را (از پدر) بازشناسایی و ترمیم کند تا در کمک به مرگ خودخواسته او، به جهت درونی ذی نفع نباشد.
همانقدر که توضیح این پیچیدگی در قالب کلمات سخت و مشکل به نظر میرسد، دراماتیزه کردن این مسیرِ صعب و مهمتر از آن؛ به تصویر کشیدن این موقعیت نامتعادل، غیر ممکن به نظر میآید. اما امانوئل برنهایم و فرانسوا اوزون توانستهاند از دل این کلاف درهم پیچیده؛ هر یک بخشی از بار سنگین پرورش درام و اجرا و کارگردانی هوشمندانه و کارآمد را به دوش کشیده و فیلمی بسازند عمیق و پیچیده و چندلایه که از زوایای مختلف قابل تحلیل و آسیب شناسی است.
تماشای آنلاین فیلم «همه چیز به خوبی پیش رفت» در نماوا