مجله نماوا، مجتبی اردشیری

دکارت هیچ‌گاه به شکلی مستقیم به اخلاق نپرداخت، اما زیرلایه‌های تاملات فلسفی او مستقیما بر پایه اخلاق بنیان نهاده شده است. فیلسوف شکاکی که با شکی روش مند، به جوهر هستی می‌تازد و در این مسیر تا جایی پیش می‌رود که به وجود خود نیز شک می‌کند. الگوریتم‌های اخلاقی را بر پایه تاملات شش‌گانه، کنارهم قرار داده و تازه آنجا به همه ثابت می‌کند که بر پایه این شک و از دل این سیاهی‌ها، نخست، خدا وجود دارد و دوم آنکه، من وجود دارم.

«مجبوریم» در همین اتمسفر نفس می‌کشد. جدیدترین ساخته رضا درمیشیان یک فیلم اخلاقی است. تلاش دارد تا به شکلی دغدغه‌مند و تا جایی‌که می‌تواند، بدون پیش‌داوری، اصالت را از نگاه تیپ‌های اصلی و فرعی داستانش به چالش بکشاند. جایی میان اختیار و جبر که اجازه نمی‌دهد تا فرآیند اخلاقی، مسیر مستقیم و ذاتی خود را پیموده و به آن نتیجه مطلوب برسد.

طبیعی است که در تصویرگری این مسیر، بسیاری از ناهنجاری‌های اجتماعی که ریشه در سیاست مدن دارند، به‌عنوان اصلی ناسازگار، سر برآورده و اجازه ندهند تا این رهیافت، به هدف نهایی خود برسد. درست در همین نقطه است که اختلاف‌نظرها شروع می‌شود. گروهی این نگاه را سیاسی جلوه داده و آن را تا اندازه‌ ژست‌های اپوزیسیون تنزل می‌دهند و برخی دیگر نیز القابی چون سیاه‌نما و غرب‌زده را نثار فیلم می‌کنند.

اما پرواضح است که «مجبوریم» یک توصیف از جامعه پر از بزه امروز است. برخلاف آنچه فیلم را به سیاه‌نمایی متهم می‌کنند، اتفاقا یک پارادایم حرفه‌ای برای خط‌کشی میان سیاه‌نمایی و تصویرگری صرف نمایش داده می‌شود. تبحر فیلم در همین است که در دل این سیاهی‌ها و ناهنجاری‌هایی که تمام آن را در جامعه دیده‌ایم، در مقام داور ظهور نکرده و به یک بیانیه سیاسی یا اجتماعی افول نیافته است.

فیلم اگرچه داستانک‌های هوشمندانه‌ای را برای خود تعبیه کرده است اما قطب روایی اصلی آن، جدال اخلاقی در زمینی است که بر پایه بزهکاری و ناهنجاری مهندسی شده است. در چنین فضایی است که فیلمساز، دست به چابک‌سازی می‌زند و خیلی طبیعی است که برای تصویرگری کاراکتری چون دکتر پندار (فاطمه معتمدآریا)، از متدهای همیشگی و مرسوم شخصیت‌پردازی بهره نمی‌گیرد. فیلم تا همین اندازه به شخصیت دکتر پندار نیاز دارد؛ همچنان‌که برای شناخت دغدغه‌مندی سارا (نگار جواهریان) در اندازه‌های چند دیالوگ پدرش که اینقدر خودتو درگیر پرونده‌های مفتی نکن، برای مخاطب کافی است تا به یک شناخت کلی از این شخصیت‌ها برسد.

مجبوریم

در ادامه، فیلمساز، توپ را در زمین مانیفست جناح‌بندی‌های مرسوم سیاسی امروز نمی‌اندازد. دغدغه‌ای به نام دختران کارتن‌خواب را مطرح می‌کند که تمام جامعه با آن آشنایی دارند. تمام جامعه هم می‌دانند که بسیاری از این دختران، چهارچوب و دغدغه‌ای برای خود ندارند؛ خیلی راحت حامله می‌شوند و اگر این وضع به شکل رحم اجاره‌ای باشد که چه بهتر. بنابراین با این مقوله نیز همه آشنایی دارند. در دیگر سو، دغدغه دکتر شریفی را می‌بینیم که با بستن لوله، از تولد فرزندان بدون آینده و فاقد شناسنامه، خودداری می‌کند. بنابراین قطبیت داستان، نه شعاری است و نه سیاه‌نما.

از دیگرسو هوشمندی فیلمساز، گرا دادن مسیر سعادت با توجه به مولفه‌هایی است که در فیلم از زبان ژاله علو و بهمن فرمان‌آرا می‌شنویم؛ دو کاراکتری که در مقام مصلح اجتماعی، فاقد هیجان‌های کاذب بوده و در نقش کنشگرانی اصیل، درصدد قراردادن این قطار اخلاقی سقوط‌کرده بر ریل‌های منطق و خردمندی هستند.

بنابراین در تمامیت اثر، نشانه‌ای که بخواهد فیلم را تا اندازه‌های یک بیانیه یا هیجا‌ن‌زدگی، پایین بکشد، دیده نمی‌شود. گرچه احساس می‌شود فیلم در این زمینه، تاحدودی محفوظ‌ به‌حیا ظاهر شده و چندان در ترسیم‌گری، واقعیت‌های محض را که درد و سیاهی‌اش، بسیار بدتر از آن چیزی است که در فیلم مشاهده می‌کنیم، به تصویر نکشیده است.

مخاطب در «مجبوریم» با سازه‌ای اخلاقی مواجه است که فردیت را نقض کرده است. فیلم اگر در چنین چهارچوبی به منشأ این نقض فردیت می‌پرداخت، قطعا سقوط می‌‌کرد و توفیق امروزی را به خود نمی‌دید، اما چهارچوب‌های رقم‌خوردن این شرایط را چنان با جزئیات منبعث از صحنه‌های دادگاه و دیالوگ‌هایی که جبر افعال کاراکترها را بیان می‌کند، مطرح می‌کند که مخاطب به‌راحتی متوجه پایه‌های شکل‌گیری چنین شرایطی می‌شود.

این، شیوه صحیح یک نقد اجتماعی هوشمندانه است که فیلمساز در مقام کنشگر اجتماعی، در ابتدا، تصویری از شرایط حاد امروز به تصویر می‌کشد و سپس با فوکوس روی تاملات کاراکترها و منطقی که آنها را وادار به پذیرش و ارتکاب چنین افعالی می‌کند، داده‌هایی را به مخاطب منتقل می‌کند که وی را در مقام قاضی و تصمیم‌گیر قرار می‌دهد.

به همین دلیل «مجبوریم» مشی جدیدی از نقد اجتماعی است که طی آن، فیلمساز نه سخنش را صریح و در قالب یک بیانیه بدون پشتوانه ارائه می‌دهد و نه قصد دارد تا این باور را به مخاطب تحمیل کند که فیلم و آدم‌هایش را همان‌گونه تک‌قطبی ببینند که وی مدنظر دارد. اتفاقا پس از تماشای فیلم، مخاطبان می‌توانند رهیافت‌ها و نتایج متفاوتی از عملکرد کاراکترها برآورد کرده که با همدیگر یکسان نیست و این یعنی آنکه فیلمساز در تصویرگری مستند خود از جامعه روز، توانسته نظرات طیف‌های مختلف را منعکس کرده و بازتاب‌های مختلف اخلاقی را نیز به خود ببیند.

«مجبوریم» از همین منظر، پخته‌ترین فیلم درمیشیان تا امروز است. فیلمساز آگاهانه و عامدانه از هیجان فاصله گرفته. فرم فیلم هم به اندازه محتوایش، پخته شده است. چگالی روایی فیلم به نسبت تمامی فیلم‌های درمیشیان، غلیظ‌‌‌تر و خط روایی و تدوین فیلم، خطی و همه‌فهم است.

دیالوگ‌ها با هوشمندی خاصی طراحی شده است. این هوشمندی درکنار بازی‌های چشمگیر بازیگران، علی‌الخصوص فاطمه معتمدآریا که در این فیلم، بازی در سکوت خیره‌کننده‌ای را به نمایش گذاشته، بار اجرایی فیلم را حرفه‌ای‌تر کرده است.

در سینمایی که آثار اجتماعی آن ملتهب از سوژه‌های تکان‌دهنده و تا حدودی، ضدخانواده است، «مجبوریم» یک غنیمت خوب به حساب می‌آید. فیلمی که تلاش کرده یک آسیب‌شناسی درست از یک واقعیت دردآور اجتماعی باشد که غیرقابل‌کتمان است. فیلمساز، این درد اجتماعی را با تاملات وجدانی و اخلاقی درهم آمیخته تا بزرگی این جنایت و تاثیرگذاری ابعاد مختلفی که می‌تواند تا نسل‌ها در جامعه وجود داشته باشد را به جامعه هدف، گوشزد کند. رسالت درستی که در پناه یک آسیب‌شناسی دغدغه‌مند، زنگ خطر را برای یک هشدار اجتماعی به صدا درمی‌آورد و این، مصداق همان مولفه همیشگی است که فیلمساز باید همواره چند قدم از اجتماع و آدم‌هایش جلوتر باشد.

منبع: روزنامه فرهیختگان

تماشای «مجبوریم» در نماوا