مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
این داستانی به قدمت تاریخ است. دختر و پسری با هم آشنا میشوند، عاشق میشوند. بعد ازدواج میکنند و متن سریالی درباره یک تیم فوتبال دخترانه مینویسند که تبدیل به آدمخوار میشود؛ عاشقانهای کلاسیک، درست است؟
بسیار خوب، این یک قصه سنتی نیست، اما بهنوعی منشا داستان پشت سریال «ژاکت زردها» (Yellowjackets) است، سریال پرهیاهوی جدید شوتایم که بارت نیکرسون و اشلی لایل، زن و شوهر برنامهساز و نویسنده، خالق آن هستند.
این دو که قبلاً روی سریالهای «نارکوها» و «اصیلها» سیدبلیو کار کردند، اولین بار در سال ۲۰۱۷ در یکی از گفتوگوهای زناشویی بیشمار خود به ایده سریال «ژاکتزردها» فکر کردند. برخی از زوجها بر سر این که از کجا شام سفارش بدهند با هم بحث میکنند، لایل و نیکرسون درمورد داستانها بحث میکنند.
لایل میگوید: «ما ازدواج کردهایم و زمان زیادی را با هم سپری میکنیم و بنابراین همیشه ایدههای خود را در میان میگذاریم. درمورد برخی از آن ایدهها تردید داریم و برخی دیگر شاید همان واکنش را در بر داشته باشند، اما بعد اثر میگذارند و کمی رشد میکنند. بعد، چند روز بعد، یکی از ما به دیگری میگوید، “میدانی، این کاری است که میتوانیم انجام دهیم یا این ایده یک شخصیت است” و آن تفکرات بهنوعی کشش گرانشی خود را دارند. “ژاکتزردها” یکی از آنها بود.»
دلیل آن را بهسادگی میتوان درک کرد. «ژاکتزردها» کمی از همهچیز است و بهنوعی همه آنها را کاملاً از آن خود میکند: این یک قصه دوران بلوغ، تریلر روانشناختی، درام دبیرستانی و داستان بقا است که با هم ترکیب شدهاند و در دو خط زمانی روایت میشوند. تصور کنید «گمشدگان» با «سالار مگسها» ملاقات کند و بعد با «دختران بدجنس» و درام نوجوانانه «جامعه» از نتفلیکس که خیلی زود لغو شد، یک گپ گروهی آغاز کند.
پیشفرض سریال، ساده اما گیرا است: در ۱۹۹۶، اعضای یک تیم فوتبال دخترانه دبیرستان پس از سقوط هواپیمای خود در مسیر حضور در رقابتهای قهرمانی، خود را در طبیعت وحشی دورافتاده میبینند. حالا در زمان حال، بازماندگان هنوز با آنچه دقیقاً در آن زمان اتفاق افتاد دست و پنجه نرم میکنند. هشدار اسپویل شدن: در جنگل، هیچ داوری نیست و هیچکس کارت قرمز نمیگیرد.
درحالیکه لایل و نیکرسون کار خود در حوزه سریالسازی را با نوشتن متن «اصیلها» که اسپینآف «خاطرات خونآشام» است، شروع کردند، «ژاکتزردها» اساساً به «دیروقت» شبکه سیدبلیو میماند. مطمئناً، نیمی از بازیگران سریال کاملاً متناسب قاب تلویزیون هستند و پای مثلثهای عشقی و اضطرابهای دوران نوجوانی در میان است، اما آدمخواری؟ این یک خط داستانی بسیار تاریک برای تلویزیون و یک عنصر حیاتی است که از روز اول و مدتها قبل از ایده جایگزینی بین دو خط زمانی، بخشی از ایده سریال بود.
«ما یک تیم ورزشی دخترانه داشتیم که در جنگل گم شدهاند، خب، بدیهی است که آنها باید آدمخوار شوند.» نیکرسون با این توضیح اضافه میکند این سومین ایدهای بود که وقتی شروع به بحث کردند به ذهنشان رسید، «اگر ما ۲۵ سال بعد، بازماندگان را ردیابی کنیم چه میشود؟»
بهجای این که مضمون آدمخواری بهعنوان یک چیز تکاندهنده در یکی از اپیزودها یا پایان فصل سریال طراحی شود تا سریال را در توئیتر «ترند» کند، تماشاگران در همان اولین صحنه میبینند که دختران به چه چیزی تبدیل شدهاند. این یک تصمیم استراتژیک برای روایت داستان یا بهتر بگوییم یک رویکرد شوکهکننده و عریان است.
لایل توضیح میدهد: «ما در همان شروع کار میدانستیم که میخواهیم این مسئله را نشان دهیم، چون در ذهن ما این داستانی درباره “چه اتفاقی افتاد” در برابر “چرا اتفاق افتاد” نیست.»
و این معما همچنان در ۱۰ اپیزود سریال که پخش آن از ۱۴ نوامبر ۲۰۲۱ شروع شد، در هر دو خط زمانی آشکار میشود، درحالیکه اعضای تیم فوتبال با عناصر طبیعت وحشی رقابت میکنند، ۲۵ سال بعد، بازماندگان پس از دریافت تهدیدهای مرموز، میکوشند همچنان آن اتفاقات را مدفون نگه دارند، بنابراین بینندگان نباید انتظار داشته باشند تمام پرسشهای آنها تا پایان فصل پاسخ داده شود.
لایل میگوید: «وقتی در حال مشخص کردن و توسعه این ایده بودیم، همیشه آن را بهعنوان یک داستان چندفصلی میدیدیم و هدف ما در فصل اول این است که تا حد زیادی به پرسشهای خاص پاسخ دهیم، چون سریالهایی که همهچیز را برای همیشه به جلو میبرند و هیچ پاسخی به شما نمیدهند، من را شخصاً خیلی عصبانی میکنند؛ بنابراین ما میخواستیم به برخی سؤالها پاسخ دهیم و سؤالهای جدیدی بپرسیم. امیدواریم این چیزی باشد که در این فصل به آن دست یافته باشیم.»
سازندگان سریال برای بیان داستان «ژاکتزردها» از طریق چهار گروه دونفری از بازیگران نقشهای مشترک، چهرههای درجه یکی را برای ایفای نقش اعضای تیم در سالهای ۱۹۹۶ و ۲۰۲۱ گرد هم آوردند. در ادامه، لایل و نیکرسون نحوه انتخاب بازیگرانِ هر یک از شخصیتها و این که ستارههای سریال ازجمله ملانی لینسکی، کریستینا ریچی و جولیت لوئیس چگونه با همتایان خود پیوند برقرار کردند، توضیح میدهند.
این تیم «من» ندارد
پیدا کردن یک گروه بازیگری برای سریالی درمورد یک تیم فوتبال دبیرستان که پس از یک حادثه دلخراش سقوط هواپیما تبدیل به آدمخوار میشوند، همیشه یک چالش بود. حالا تصور کنید به دنبال دو بازیگر هستید، یکی برای به تصویر کشیدن خط زمانی ۱۹۹۶ و دیگری برای ایفای نقش بازماندگان در زمان حال.
«ژاکتزردها» بهنوعی توانست بهترین انتخابها را داشته باشد، اما این روند بدون آشفتگی نبود. نیکرسون میگوید: «واقعاً احساس میکردیم با تهدید مواجه هستیم و با خود میگفتیم، “خدای من، ما نقشهای زیادی داریم و افراد مناسب را پیدا نمیکنیم.” اما بعد از ساعتها تلاش همهچیز بهنوعی جمع شد.»
نیکرسون و لایل بهشدت درگیر جلسات انتخاب بازیگران بودند که لایل آن را «ازنظر احساسی ویرانگر» توصیف میکند. «چه روزهای سختی بود. با تکتک افرادی که وارد اتاق میشدند، همدلی میکردم.»
درحالیکه آنها دو نفر را برای بازی در نقش یک شخصیت انتخاب میکردند، شباهت فیزیکی اولویت اصلی تیم خلاق نبود. لایل توضیح میدهد: «اوایل میگفتیم این یک چالش واقعاً بزرگ است و واقعاً باید روی اساس شخصیت در مقابل ویژگیهای فیزیکی آنها تمرکز کنیم و به شکلی عجیب، با این نگاه درنهایت به بازیگرانی رسیدیم که بهطور معجزهآسایی میتوانستند خیلی شبیه هم به نظر برسند.»
نیکرسون اضافه میکند: «نمیتوانیم باور کنیم چنین بازیگرانی پیدا کردیم.»
ملاقات گذشته با حال
شباهتهای بین بازیگران جوانتر و همتایان بزرگسال آنها در مواقعی عجیب و غریب است؛ زبان بدن آنها همدیگر را منعکس میکند و حالات چهرهشان تقریباً کاملاً مطابقت دارد. برای تقویت این ارتباط، لایل و نیکرسون در ابتدای تولید جلساتی با حضور آنها در کنار هم برگزار کردند تا بازیگران بتوانند خودشان بیشتر با هم آشنا شوند.
لایل میگوید: «آنها خودشان این وظیفه را بر عهده گرفتند که دائماً در تماس باشند و با هم وقت بگذرانند و درباره شخصیتها صحبت کنند. این که آنها در زندگی واقعی نیز شباهتهای زیادی به هم داشتند واقعاً شگفتانگیز بود.»
شانا؛ با بازی سوفی نلیس و ملانی لینسکی
ازآنجاکه شانا نقطه ورود به دنیای سریال در اپیزود اول است، لایل میگوید این نقش «برای انتخاب بازیگر از همه دشوارتر بود، چون آنها میخواستند بازیگری را پیدا کنند که بتواند تجسم کسی باشد که واقعاً تلاش میکند خود را بشناسد و ضروری بود بازیگر این نقش بتواند با کار خود، آنچه را در درون این شخصیت میگذرد منعکس کند.»
ملانی لینسکی اولین بازیگری بود که برای سریال انتخاب شد و با توجه به شهرت او بهعنوان یکی از منسجمترین و در عین حال دست کم گرفتهشدهترین بازیگران هالیوود، پیدا کردن همتای جوانتر او، کسی که به گفته لایل بتواند «هوش احساسی و همچنین مردد بودن او را منتقل کند.» یک چالش بود، اما سوفی نلیس، ستاره فیلم «کتاب دزد» توانست این کار را فوقالعاده خوب انجام دهد. لایل اضافه میکند: «او بسیار بااستعداد است.»
برای استحکام بخشیدن به این ارتباط، نلیس که بهطور طبیعی، بلوند و چشم آبی است، موهای خود را قهوهای رنگ کرد و لنز گذاشت تا چهرهاش شبیه لینسکی شود. لایل میگوید: «بعد از این تغییرات، گفتیم، “خدای من، او میتواند دختر ملانی باشد.”»
ناتالی – نت؛ با بازی سوفی تاچر و جولیت لوئیس
نیکرسون درمورد جستجو برای پیدا کردن بازیگر نقش ناتالی، عضو «وارفته» تیم با روحیهای حساس که بعداً با سوء مصرف مواد دست و پنجه نرم میکند، میگوید: «ما بهنوعی به دنبال یک ستاره راک بودیم، کسی که واقعاً آزاد و منحصربهفرد باشد و بتواند هم نوعی وحشیگری و هم آسیبپذیری را به نمایش بگذارد.» این یک ترکیب دشوار برای یک بازیگر است، چه برسد به دو بازیگر، اما آنها توانستند سوفی تاچر و جولیت لوئیس را پیدا کنند که هر دو واجد «کاریزمای محض» بودند که شخصیت ناتالی نیاز داشت.
لایل میگوید درحالیکه اکثر تستهای بازیگری، حضوری برگزار میشد، تاچر یک فیلم از خود ارسال کرد که او و نیکرسون را حیرتزده کرد تا حد زیادی به خاطر نحوه بیان دیالوگها. «او واقعاً قابل توجه و هیجانانگیز است.»
تاچر قبل از لوئیس، همتای بزرگسال خود انتخاب شد و نیکرسون اعتراف میکند: «دقیقاً مثل این بود که “وای، ما واقعاً در گوشه رینگ قرار داریم.” چه کسی میتواند با او برابری کند؟ و بعد فرد ایدهآل را پیدا کردیم.» آن فرد، جولیت لوئیس بازیگر نامزد اسکار و یک راکر واقعی بود، اما سازندگان نمیتوانستند شباهت بازیگران نقش ناتالی در زندگی واقعی را پیشبینی کنند.
لایل میگوید: «خیلی زیباست که آنها اشتراکات زیادی دارند. ذائقه موسیقایی جولیت و سوفی، آن دو را به هم پیوند داد و درباره نمادهای دهه ۸۰ و ۹۰ و نینا هاگن و پانک راک صحبت میکردند؛ بنابراین تماشای پیوند آنها به این شکل لذتبخش بود.»
میستی؛ با بازی سامانتا هنراتی و کریستینا ریچی
اگر با دیدن دو نسخه گذشته و حال میستی، مسئول تدارکات تیم که به شیوهای مستقل عمل میکند، وحشت کردید، دست خود را بالا ببرید. در زمان حال، او پرستاری است که میل به جنایت واقعی و فریبکاری دارد.
ازآنجاکه میستی شخصیتی است که میتواند به سمت شخصیتهای کارتونی یا بیشازحد شرور تغییر جهت دهد، نیکرسون میگوید: «پیدا کردن دو بازیگر که بتوانند شکل عمیقی از انسانیت به این روحیه القا کنند تا زنده و واقعی احساس شود، خیلی حیاتی بود.»
برای نسخه نوجوان میستی، سامانتا هنراتی، بازیگر-کودکِ فیلم تلویزیونی «یک دختر آمریکایی» انتخاب شد، کسی که لایل او را «مایه اعجاب» توصیف میکند.
او ادامه میدهد: «این که سامانتا به طرز باورنکردنی به نقش میستی متعهد است، عملاً قابل ستایش است. او حتی در صحنههایی که در آن میستی در پسزمینه قرار دارد، همچنان کاملاً میستی است. گاهی اوقات وقتی صحنههایی را مرور میکردیم، متوجه چیزهای کوچکی میشدم و میگفتم، “خودش است، سامانتا! تو در این لحظه کاملاً میستی هستی. لذتبخش است.»
و ازاینجهت با کریستینا ریچی شباهت داشت که در نقش میستی بزرگسال، یک نقشآفرینی عجیب و غریب، شگفتآور و کاملاً خوشایند ارائه میدهد. نیکرسون میگوید: «واقعاً خندهدار است چون کریستینا نیز همینطور است. اگرچه سامانتا و کریستینا به لحاظ فردی خیلی شبیه هم نیستند، اما رویکرد و هنر آنها بسیار به هم شباهت دارد.»
تائیسا؛ با بازی جزمین ساوُی براون و تاونی سایپرس
تائیسا، یکی از قویترین بازیکنان تیم که در زمان حال برای نمایندگی مجلس سنا رقابت میکند، نیرویی است که میتوان روی او حساب کرد. (این را میتوانید از تیکی، همبازی او بپرسید که در اپیزود اول پایش در حین تمرین شکست، طوری که میتوانید استخوان را ببینید!)
نیکرسون توضیح میدهد: «او شخصیتی خیلی قوی است. ما او را شخصی تصور کردیم که نیروی محض استعداد و اراده است؛ و در آن حرکت روبهجلو و بیامان برای پیشرفت از طریق دستاورد و موفقیت، چیزی هست که او از گذشته آسیبدیده خود پیشی بگیرد.»
انتقال این حس آسان نیست، اما جزمین ساوی براون و تاونی سایپرس، هر دو بازیگرانی هستند که «آن سطح از قدرت پویا و همچنین آسیبپذیری و شکنندگی را داشتند، چون ما درنهایت، داستانی درباره شخصیتهایی تعریف میکنیم که عمیقاً آسیب دیدهاند.»
جکی؛ با بازی الا پورنل
لایل توضیح میدهد انتخاب بازیگر کاپیتان ژاکتزردها یکی از دشوارترین کارها بود، بیشتر به این دلیل که «اگر ما به او اجازه میدادیم، احتمال بیشتری بود که به سمت تلاش ظاهری و نمایشی بودن برود. شما در ظاهر، دختر کلاسیک و محبوبی را میشناسید که همیشه همهچیز در اختیارش بوده است؛ و ما از همان ابتدا میخواستیم نشان دهیم آن نما، شکافهای کوچکی دارد و معمولاً در زندگی واقعی اینگونه نیست. فکر میکنم بیثباتی و آسیبپذیر بودن جکی باید خیلی زود به نمایش گذاشته میشد وگرنه از او متنفر میشوید و این بهنوعی خلاف چیزی بود که میخواستیم تماشاگر احساس کند.»
الا پورنل، بازیگر انگلیسی که برای سریال «تلخ شیرین» از استارز و فیلم «خانه دوشیزه پرگرین برای بچههای عجیب» معروف است، یک نوار ضبطشده از تست بازیگری خود فرستاد که تیم سازنده سریال درحالیکه در یک ون در جستجوی لوکیشنها بود آن را دید. لایل به یاد میآورد، «بلافاصله تلفن را برداشتیم و گفتیم، “او را انتخاب کنید، او را انتخاب کنید، او را انتخاب کنید!”»
درحالیکه جکی در نیوجرسی رهبر تیم بود، او خود را در طبیعت وحشی گمشده مییابد. او یکی از ژاکتزردهاست که ما در خط زمانی زمان حال نمیبینیم، به این معنی که پورنل بهتنهایی مسئول همراه کردن تماشاگر با جکی است.
لایل میگوید: «الا به شکلی باورپذیر نقش دختری با اعتمادبهنفس و محبوب را ترسیم کرد، اما شما آسیبپذیری او را هم میبینید. زیبایی الا در این است که فوقالعاده باهوش است و از جایی متفکرانه به این شخصیت نزدیک میشود. او همیشه دقیقاً سؤالهای درستی از احساس جکی میپرسید، این که او در کجا قرار دارد و بهسرعت وارد جنبه انسانی شخصیت جکی شد.»
منبع: ایآنلاین (تیرنی بریکر)