مجله نماوا، جواد صفوی
در دنیای فیلم و سریال تنوعی از داستانهای مربوط به مسائل روان شناسی ساخته شده و میشود. در واقع مشکلات مربوط به روان، یکی از مهمترین منابع شکل دهنده داستان و درام به شمار میرود و جزو عرصههای بسیار مورد استفاده در ساخت آثار نمایشی بوده و هستند. چنانچه همین حالا فیلمی جدی و جذاب به نام «تفریق» اثر مانی حقیقی به یکی از مباحث روان شناسی پرداخته است. در شبکه نمایش خانگی هم به راحتی میتوان «مگه تموم عمر چند تا بهاره؟» را یک اثر روان شناسانه در ژانر کمدی دانست. سروش صحت در این مجموعه، در تداوم «ساختمان پزشکان» و «لیسانسهها» و حتی فیلم «جهان با من برقص» از بستر روانشناسی به شخصیتها و داستانهای مجموعه جدید خود رسیده است و میتوان گفت یکی از جنبههای جالب و شاید کمتر توجه شده مجموعه «مگه تموم عمر چند تا بهاره؟ » ارتباط تنگاتنگ آن با مباحث روان شناسی است. شخصیتهای طراحی شده این مجموعه از جمله نیما، گلی، شاهین و حتی جلال فراز و فرودهای احساسی و کمبودها و خلاءهایی دارند که لازمه طراحی شحصیت و قرار گرفتن آن در بستر درام است. در این میان اما شکل گیری ماجرای پیدا شدن حفرهای در دیوار یا به اصطلاح شاهین (با بازی علی مصفا) سوراخ، اساسا به یکی از ارکان مورد استفاده در مجموعه تبدیل میشود.
شاهین فکر میکند سوراخی که در دیوار وجود دارد، همانا حفره و سوراخهای داخل ذهن او است. او کم کم به رفت و آمد ذهنی خود به سوراخ عادت میکند و با ورود به دنیای فانتزی داخل سوراخ با مواجهه شخصیتهای ویژه و تخیلی مواجه میشود. صحنههای فانتزی داخل سوراخ گاه در روند روایت کلی هر قسمت اثر جلوبرنده دارد و گاه به تنهایی و مستقل از اتفاقهای دنیای واقعی، با بهره گیری از طنازی و همچنین ترانه خوانی گوش نواز و البته محفلی، بخشی از زمان مجموعه را به خود اختصاص میدهد. تنوع آهنگهای اغلب قدیمی مورد استفاده در این صحنهها، به خصوص اجرای هماهنگ و یکپارچه آن در صحنه در کنار اندک لحظاتی با ریتم و حرکت موزون شخصیتهای ویژه آنجا، همه و همه به خاص و متفاوت شدن سوراخ کمک کردهاند. حتی لوکیشنهای مورد استفاده برای این صحنهها نیز به خودی خود جالب و کنجکاوی برانگیز است. تمام اینها باعث میشود تا مخاطب با کمی تآمل خود را در جایگاه تماشاگر افکار و ذهن گاه پریشان یک انسان ببیند و پس از آن، به یاد حفرههای جذاب و غیر جذاب ذهن خودش بیافتد. این صحنهها جدای از کارکرد خود در جذاب کردن کلی فضای مجموعه، مخاطب جدی تر این اثر را به تمرکز بر روان و سلامت روان سوق میدهد.
در اینجا شاید بد نباشد به این مساله اشاره شود که حفره و سوراخهای ذهن انسان ما به ازای مشهوری در مباحث روان شناسی دارد. به زبان ساده، حفرههای مغز یا همان حفرههای سیاه، به معنای وجود خلاءها و ناهمواریهای ذهنی در طول روند تفکر و احساس انسانی است. این مفهوم در روانشناسی برای بیان احساسات منفی، افکار منفی و وجود خلاءهای روانی استفاده میشود که ممکن است در زمینههای مختلف زندگی افراد به وجود آید. حفرههای مغز معمولاً به وجود میآیند زمانی که فرد با تجربههای منفی، استرس، اضطراب یا افکار منفی مواجه میشود. این احساسات و افکار منفی ممکن است باعث ایجاد ناهمواری و کاهش انگیزه و انرژی شود و در نتیجه فرد را از فعالیتهای روزمره و روابط اجتماعی دور کند و در برخی موارد، علائم اختلالات روانی مانند افسردگی، اضطراب و اعتیاد را نشان میدهد.
در «مگه تموم عمر چند تا بهاره؟» علیرغم اینکه اغلب ماجراهای بیرونی با شخصیت نیما جلو میرود و حول درگیریها، خرابکاریها و ندانم کاریهای بیرونی و بروز دهنده او میگردد، وجوه تعقل گرایانه و مرتبط با ذهن و درگیریهای ذهنی به ما به ازای درون گرای او یعنی شاهین سپرده که هنرمندی افسرده و گوشهنشین است. شاهین دچار یک جور عدم صداقت با خود است. او علیرغم آنکه گاه همه او را میبینند و قضاوت میکنند، برخلاف رفتاری که در خصوص جنس مخالف از خود نشان میدهد و به همه میگوید که همیشه زنها و دخترهای دور و برش به او توجه داشته و عاشق او شدهاند، برای جلب توجه مقابل دختری که واقعا دوست دارد، از هرگونه تلاشی کوتاه نمیآید. مشکل شاهین این است که هیچ وقت نمیخواهد جلوی دیگران به عنوان مردی که به یک زن ابراز علاقه کرده و وابستهاش شده معرفی شود؛ تلاش او برای شنای برخلاف جهت آب موقعیتهای کمیک و جالبی ایجاد میکند اما مساله اصلی شاهین، وابسته شدن تدریجیاش به رفت و آمد میان دنیای واقعی و دنیای داخل حفره است. رفتار شاهین با شخصیتهای خیالی و دست آویز قرار دادن آنها برای حل مشکلات خود در دنیای واقعی، باز هم لحظات کمیک ایجاد میکند. مخاطب میبیند که شاهین تا چه حد با پیچیدگیهای کمیک در دل پیچ و تابهای ذهنش درگیر است. او را درک میکند و باز هم به یاد اضطرابها، تضادها، درگیریها و تناقضهای احتمالی شخص خودش میشود. در مقابل چنین رویکردی، با زیرکی و هوشمندی نویسندگان، شخصیت نیما طوری طراحی شده که انگار حتی ذهنی برای تفکر ندارد. اغلب مشکلاتی که نیما به بار میآورد مرتبط با جلوتر حرکت کردن زبان و گفتارش پیش از لحظهای تفکر و درنگ است. نیما نقطه مقابل شاهین در ارتباط با دنیای ذهنی است. در یک کلام میتوان گفت دنیای واقعی و ذهنی «مگه تموم عمر چند تا بهاره؟» در ترکیب ناگسستنی با هم و به نحوی طراحی شدهاند که مخاطب را پای تماشای اثر نگه دارد و از فرصت کوتاه مجموعه برای بیان حرفهایی که کمتر گفته و شنیده میشود استفاده کند. به طور قطع صحت هم میتوانست راه راحت تر و کم دردسرتری برای ساخت این مجموعه انتخاب کند اما او با این کار بار دیگر ثابت میکند که برای وقت مخاطب و نام خود ارزش و اعتبار قائل است.