مجله نماوا، شادی حاجی مشهدی
یوری لوتمان، از اساتید و نشانهشناسان قرن معاصر، در کتاب نشانهشناسی فرهنگی مینویسد: «در سینما، هر چیز که متعلق به قلمرو هنر باشد معنی دارد؛ یعنی حامل نوعی آگاهی است.»
از این رو در سینما نیز، به عنوان یک شاخه هنری پیشرفته و پیچیده، برای این آگاهی بخشی، لازم است تا بسیاری از معانی را توسط نشانهها پدید آورده و به مخاطب منتقل کنیم.
تاکنون شش قسمت از سریال «نوبت لیلی» از پلتفرم نماوا پخش شده است و میتوان گفت که اپیزود ششم به واقع نقطه عطفی برای دریافت تکههای گم شده پازل روایی این مجموعه است و نکات جالب و مهمی برای بسط و گسترش ساختار دراماتیک و درک فانتزی آن دارد.
از آن جا که در «نوبت لیلی» با یک روایت تک خطی و سر راست روبرو نیستیم، توجه به گزارهها و جزییات و تعقیب نشانهها هنگام تماشای آن اهمیت ویژهای دارد.
«نوبت لیلی» به واقع اولین گامها برای پرداختن به ژانری است که باب آن کمتر در سینمای ایران گشوده شده بود و شاید کارگردانان انگشت شماری همچون سهراب شهید ثالث، بهرام بیضایی و داریوش مهرجویی از نخستین فیلمسازانی بودند که در آثار خود به پیوند میانرشتهای بین سینما، ادبیات، فلسفه و علوم دیگر گرایش نشان دادند.
روحالله حجازی در سریال «نوبت لیلی»، کار دشواری پیش رو دارد، او باید ضمن ساختارشکنی در پرداخت سینمایی، دریچه ذهن چارچوببندی شده مخاطب را به زوایای تازه و عجیبی بگشاید.
شاید با طرح این پرسش از سوی مخاطبان روبهرو باشیم که چرا فیلمساز به سراغ چنین مضامینی رفته و با نگاهی که به نظریه جهانهای موازی، شکست در زمان و بازنمایی وقایع در جهان هولوگرافیک داشته، پنجره تازهای را به مفاهیمی غریب و ناشناخته گشوده که در عین تازه و عجیب بودن، برای مخاطب عام غیرملموس و مبهماند؟
نباید فراموش کرد که «نوبت لیلی» پیش از هر چیز یک اثر سینمایی شسته و رفته و قصهگوست، که در نتیجه بینش متفاوت حجازی و تلاش او و یک تیم حرفهای در سینمای ایران به ثمر رسیده است.
حال طرح این پرسش اجتنابناپذیر مینماید که چرا نمیتوانیم همانطور که در حین تماشای فیلمهای علمی تخیلی هالیوودی، همچون «ماتریکس»، «بین ستارهای» و «انکاشته» هیجانزده میشویم و برای درک بهتر مفاهیم این فیلمها علیرغم جنبههای آرتیستیک و مجذوبکننده هالیودیشان صبوری، دقت و مطالعه میکنیم، برای رسیدن به پاسخ پرسشهایی که در ذهنمان ایجاد شده در آثار سینمایی داخلی نیز پیگیر و علاقهمند و جستجوگر باشیم .
آیا اساسا به فیلمساز وطنی نیز فرصت تجربهگرایی و بروز خلاقیت میدهیم؟ آیا قادریم به لایههای عمیقتری از قصه نفوذ کنیم؟ و در نهایت اینکه آیا درک درستی از نشانهها و کدهایی که مثلا در طول این چند قسمت به ما داده شده، داریم؟
در عصر حاضر و در جهان فعلی، اکنون دیگر آگاهی از جهانهای موازی، آشنایی با گنجینههای قدر نادیده ، عشقهای نافرجام و عشاق به هم نرسیده، مرگهای مرموز و زندگیهای موازی، به اندازه قبل عجیب و باورناپذیر نیستند و درامی که در این روایت لایهبندی شده، به تدریج و در مسیر ایجاد تعلیق و ابهام، شکل گرفته میتواند همزمان روند گرهگشایی و کددهی را براساس درک مخاطبان در شرایط متفاوت سنی، ذهنی و روحی طی کند.
نکته مهم دیگر مواجهه درست با یک اثر سینمایی و هنری است؛ کافی است کمی به میزانسنها دقت کنید، وقتی اغلب قابهای یک اثر، سنجیده، هارمونیک و سینمایی هستند و چه به لحاظ رنگ بندی، نورپردازی و دکوپاژ و چه از نظر ترکیببندی و طراحی با یک مجموعه منسجم و واجد سبک روبرو هستیم، پس میتوانیم بگوییم که این اثر در حال حرکت بر مدار فیلمسازی استاندارد است.
وجه دیگری که شاید برای علاقهمندان سینما و ادبیات جالب باشد، این است که «نوبت لیلی» در هر اپیزود، با جملهای از نظامی شروع میشود؛ گاهی جملهای از هفت پیکر و گاه از خسرو و شیرین در نمای اول، بر صفحه نقش میبندد.
کتاب اول که دربارهٔ رویدادهای مربوط به وقایع زندگی بهرام گور( پادشاه پنجم ساسانی) و مرگ رازگونه اوست، این نوشته ارزشمند را به فراخور روایت تاریخ نگرانهاش به متن اثر ربط میدهد و خسرو و شیرین حکایت عاشقانهای دارد که با الهام از قصههای عبرتانگیز قهرمانانش به شکلی حماسی و عارفانه روایت تازهای را در طول مجموعه رقم میزند.
حجازی و تیم نویسندگان مجموعه «نوبت لیلی» با چنین رویکردی، از متون غنی مفاخر ادبی ایران نیز بهره جسته و آن را دستمایه پرداختن به یک قصه فانتزی و اساطیری کردهاند. به این ترتیب با اضافه کردن حوادث و داستانکهای موازی بین دورههای مختلف زمانی در گذشته و حال، روایتی غیرخطی، متحرک و مرموزی را پدید آوردهاند.
اگر چه ممکن است که قصهپردازی در این مجموعه به سیاق پردهخوانی و داستانسرایی گوسانها ( قصهگویان اساطیری) در ذات خود رازگونه و تخیلی باشد، اما نکته مهمتر این است که، فیلمساز دست به تجربه عجیب و پرخطری زده؛ به این ترتیب که تخیل رمانتیک مستتر در هفت پیکر یا خسرو و شیرین را با مفاهیم پیچیده علمی و فلسفی و حتی فیزیکی، درآمیخته است.
برای درک بهتر پرسشهای بسیاری که در ذهن مخاطب ایجاد شده، میتوان به برخی از پیوندهای فرامتنی دلالت کرد.
در «نوبت لیلی» با واژهها و نشانهها روبهرو هستیم که هریک حاوی اشارات، علایم و معانی مختلفی هستند؛ از جمله رویاها و کابوسهای لیلی یا واژههایی که در طول سریال تکرار میشوند مثل «نگارگری شهر مدهوشان» که همان نقاشی گمشده و میراث لیلی است، «بیرخ» که در هیات زنی ظاهر میشود که صورتش را نمیبینیم؛ او صورتش را با نقاب میپوشاند یا در کابوسهای لیلی بدون چشم و دهن است. «گل بادیها»؛ قبیلهای که از دیرزمان در کار تهیه کاغذی جادویی بودند، کاغذی که نه میسوزد و نه پاره میشود، لیلی میتواند همان کاراکتر «لی لی» دخترک چشم آبی اهل بالکان و از نوادگان گل بادیها باشد.
المانهای مشخص دیگری هم وجود دارد که ضمن اشاره به روند تکمیلی قصه، ویژگیهای خاص دیگری هم دارند مثل: «کاغذ نگارگری دوپاره شده که در برابر شعله مقاوم است»، «علامت خالکوبی بوته گل» که به نوعی یک نشان موروثی است، «آیینههای متعدد» که علامت سفر در زمان و مواجهه با خود است، کتاب سرخ، که از سوی فرستندهای ناشناس برای رمزگشایی به دست لیلی رسیده و … همگی دارای معانی و کارکرد ویژهای هستند که باید مورد توجه قرار گیرند.
لیلی، جهان را از درون گوی شیشهای خود وارونه میبیند، این حقیقتی دگرگون شده است که تصویر جدیدی از هستی پیرامون و جهان پیش رویش ساخته و پرداخته می کند.
شاید بشود همچون لیلی جهان را دگرگونه دید؛ از زاویه دیگری، با رنگ و روی دیگری! شاید بتوان قصه را جور دیگر تعریف کرد، شاید بشود جذب داستانی شد که نقطه مشخصی برای شروع ندارد یا پایان سرنوشت قهرمانانش مورد انتظار ما نیست. شاید باید گاهی صبر کرد، مزه مزه کرد، از فراز و فرودها لذت برد و از تجربههای تازه نترسید.