مجله نماوا، یزدان سلحشور
یک. «لانه خرگوش» که توسط گلن فیکارا و جان ریکوآ خلق شده [غیر از تهیهکننده اجرایی کار، سه قسمت اول و قسمت آخر این سریال هشت قسمتی، به تمامی توسط این دو، نوشته و کارگردانی شده] یک تریلر جاسوسیِ نامعمول است. نامعمول از این نظر، که دو زیرژانر پرطرفدار را با هم تلفیق کرده است؛ یعنی آثار جاسوسی را با آثاری درباره کلاهبرداری مدرن [با رویکرد حمایت از آدمهای زمینخوردهی جامعه] ترکیب کرده و نتیجه، اثری جذاب از آب درآمده؛ جذاب به این معنا، که از جذابیتِ ذاتی هر دو زیرژانر، کاسته نشده [امری معمول در آثار ترکیبی] و در نتیجه، وجوه تازهای را به هر دو افزوده که ممکن است آغازِ تولیدِ انبوه آثاری همانند آن باشد.. نکتهی غیرمعمولِ دیگر [یا لااقل کمتررایج] در این اثر، بدل کردن خشونتهای غافلگیرکننده با کمدیست که در نهایت به خلقِ نوعی «کمدی سیاه» منجر شده است. به این موارد اضافه کنید حضور «کیفر ساترلند» را که به دلیلِ حضور در مشهورترین تریلر جاسوسی تاریخ تلویزیون یعنی «۲۴» [نام مجموعهای تلویزیونی محصول شبکه تلویزیونی فاکس آمریکا که جول سارنو و رابرت کوچران خالقانِ آناند]، حضورش در این اثر، عملکردی «بالاتر از خطر» بوده! [سریال بسیار محبوب «مأموریت: غیرممکن» (تریلر جاسوسی محبوب دوران اوج «جنگ سرد» که بین سالهای ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۳ میلادی از شبکه سیبیاس پخش میشد و بعدها، بر اساس همین سریال مشهور و تأثیرگذار، سریالِ سینمایی آن شکل گرفت. یکی از کارگردانان این مجموعه، رضا بدیعی نام داشت که به جز این مجموعه، سریالهایی از جمله «مرد شش میلیون دلاری» را هم –که ترکیبی از تریلر جاسوسی و آثار علمیتخیلی بود- کارگردانی کرد. فصل اول و دوم «مأموریت: غیرممکن» در سالهای ۱۹۶۷ و ۱۹۶۸ برنده جایزه امی و همچنین در سال ۱۹۶۸، برنده جایزه گلدن گلوب بهترین مجموعه تلویزیونی–درام شد) در ایران، با نام «بالاتر از خطر» دوبله و از تلویزیون ملی پخش میشد] چرا که، «لانه خرگوش» به نوعی، پارودی «۲۴» هم محسوب میشود و حضور ستارهای مثل ساترلند در اثری که پارودیِ نقشِ مشهور خودش است، میتوانست به نابودی کارنامهی حرفهایاش منجر شود که خوشبختانه چنین نشد!
دو. ما گرچه در زندگی معمولی، علاقهای به کلاهبرداران نداریم اما سینما و تلویزیون به کمک جادوی خود، در قابی سحرآمیز، آنها را محبوب کردهاند. این محبوبیت البته ریشه در ادبیات و پیش از آن، فرهنگ عامه هم دارد مثلاً به رغم عدم محبوبیت شدید دزدها بین مردم، رابین هود، بدل به شخصیتی محبوب شد. [رابین هود (به انگلیسی: Robin Hood) (به فرانسوی: Robin des bois) شخصیتی داستانی و کهنالگو، در فرهنگ فولکلور انگلستان است. داستان رابین هود ریشه در قرن ۱۴ میلادی دارد؛ با این حال داستان آیوانهو نوشته والتر اسکات در سال ۱۸۲۰، باعث توجه مردم به این داستان شد. داستان رابینهود والتر اسکات در سال ۱۱۹۴ رخ میدهد؛ در واقع رابین هود، از حافظه جمعی شفاهی به ادبیات مکتوب و از آن جا، با بزرگنمایی خیلی بیشتر، به فرهنگ جمعی مدرن نقل مکان کرد. در تاریخ انگلستان چندین نفر به نام رابین هود وجود داشتهاند. برای همین بهنظر میرسد رابین هود نام مستعاری بوده که یاغیان گوناگون در طول دورهای بیش از ۱۰۰ سال از آن اسم استفاده کردهاند. همچنین نمیتوان با اطمینان گفت که آنها لباس سبز میپوشیدند یا همیشه آنچه را که از ثروتمندان میدزدیدند به نیازمندان میدادند.] چرا؟ چون «افسانه» بر این اساس شکل گرفته بود که او علیه سیستم وارد عمل شده بود و از حکومت و پولدارها میدزدید و به فقرا میداد. تقریباً تمام کلاهبرداران و دزدان محبوب ادبیات، سینما و تلویزیون، جد بزرگشان رابین هود است!
سه. «لانه خرگوش» از یک نظر، ادامهی آثار «جنگ سرد دستِ چپی»ست که در نقدِ عملکردِ کشورهای غربی در قرن بیستم ساخته میشدند آثاری چون «سه روز کندور» [Three Days of the Condor، فیلمی آمریکایی در سبک تریلر سیاسی به کارگردانی سیدنی پولاک که در سال ۱۹۷۵ منتشر شد. فیلم از دستآوردهای دوران پس از «واترگیت» است و موفق شد مخوف بودن سیاستهای پنهان سازمانهای ضدجاسوسی غربی را به تصویر بکشد . این فیلم براساس رمان شش روز کندور نوشتهی جیمز گرادی ساخته و نامزد جایزه اسکار بهترین تدوین شد. سمپل و ریفیل هم به خاطر نگارش فیلمنامهی تحسینبرانگیزشان، توانستند جایزه ادگار را از اسرارنویسان آمریکا برای بهترین فیلمنامه دریافت کنند. رمان البته با فیلمنامه تفاوتهای چشمگیری دارد. پس از موفقیت فیلم، دومین رمان توسط گرادی با نام سایه کندور در سال ۱۹۷۸ منتشر شد. دو دنباله دیگر، روز بعدی کندور (داستان کوتاه) و آخرین روزهای کندور در سال ۲۰۱۵ منتشر شدند] که تأثیرش بر شکلگیری روند روایی این سریال انکارناپذیر است اما فقط تأثیر، به همین موارد محدود نمیشود، شما در گفتگونویسی اثر هم [مخصوصاً در گفتگوهای کنایی بین شخصیت اصلی با پدرش] شاهد نقدِ شدیدِ سیاستهای جاسوسی آمریکا در دوران «جنگ سرد»اید سیاستهایی که به رغمِ تبلیغاتِ شدیدِ غرب در دفاع از «حقوق بشر»، عملاً به حمایت تمامعیار حاکمیت این کشور از بدنامترین دیکتاتورهای دستِ راستیِ جهان منجر شد.
چهار. شخصیت قاتلِ حرفهای خیلی جوان این سریال، به طور مستقیم متأثر از شخصیت قاتل خیلی جوان سریال «۱–۹۹» [یک مجموعه تلویزیونی جنایی و دلهرهآور بریتانیایی که نخستین بار در ۵ ژانویه ۱۹۹۴ میلادی از شبکه آیتیوی منتشر شد. در ایران، این سریال نخستین بار در سال ۱۳۷۸ خورشیدی از شبکه سه سیما پخش و مورد استقبال واقع شد، در سال ۱۳۹۵ هم در شبکه افق روی آنتن رفت. این مجموعه توسط تری جانسون، نمایشنامهنویس برنده چند جایزه، در کنار استیو کلارک هال و باربارا کاکس، در دو فصل ساخته شد و به رغم استقبال مخاطبان عام و حمایت منتقدان، فصلِ سوم آن ساخته نشد] گرفته شده و به همان اندازه هم غافلگیرکننده است.
پنج. نوع بازی با «زمان روایت» این سریال، به گمانم یک کلاسِ فشردهی «باورپذیری در روایت» است یعنی اگر این پس و پیش کردن وقایع را از اثر بگیرید، شاید بسیاری از وقایع این اثر کمتر باورپذیر به نظر برسند یا اصلاً باورپذیر به نظر نرسند! بازی با «پیشفرض»های مخاطبان هم، از نقاط برجستهی فیلمنامهی اثر است که البته تازه نیست اما به شکل کاملاً مؤثری در این سریال، به کار گرفته شده.
شش. «لانهی خرگوش» دارای ضعفهاییست که اگر نبودند این سریال میتوانست بهراحتی در IMDb به امتیاز ۸.۵ برسد اما متأسفانه، تا حدی، کار شتابزده و البته با سکانسهای اکشن کم شکل گرفته است [احتمالاً به خاطرِ بودجهای، که توان پوشش سکانسهای اکشن بیشتری را نداشت] مسئله البته این نیست که هر اثر جاسوسی باید سکانسهای اکشن فراوان داشته باشد اما این اثر، برای پر کردن فاصلهی میانِ «درام» با «کمدی سیاه»اش، نیازمند سکانسهای اکشن بیشتری بود.