مجله نماوا، ساسان گلفر
اقدامات قهرمانانۀ مردم عادی همیشه برای فیلمسازان الهامبخش بوده و سینما هرگز نتوانسته است در مقابل وسوسۀ اقتباس از زندگینامه قهرمانان عادی مقاومت کند. اما روحیۀ قهرمانی در شرایط عادی امکان بروز پیدا نمیکند و مهمترین زمینه و موقعیت برای بروز چنین رفتارهایی در شرایط تاریخی دشواری مانند جنگهای جهانی فراهم میآید؛ روزگاری که به جنایتکاران و خائنان از یک سو و قهرمانان از سوی دیگر فرصت میدهد تا خودی نشان دهند. طبیعی است برای آنکه سره از ناسره تشخیص داده شود، راست و دروغ آنچه رخ داده از پرده بیرون بیفتد و ارزش و زیبایی شجاعت و قهرمانی هم مانند زشتی و ننگ خیانت و بزدلی و پستی برملا شود، زمان باید بگذرد و زمان لازم فراتر از چند سال است. بعد از پایان جنگ جهانی، شاید گذشت چند دهه و آمدن و رفتن چند نسل لازم بود تا ارزش قهرمانی آدمهای عادی خود را نشان بدهد. به همین علت است که اکثر فیلمهای تأثیرگذار مبتنی بر رویدادهای واقعی جنگ جهانی دوم را از اوایل قرن بیستویک دیدهایم؛ زمانی که بیش از نیم قرن از پایان آن گذشته و گرد سم ستوران جنگ خوابیده بود.
«همسر نگهبان باغوحش» یکی از فیلمهایی است که سعی کرده قهرمانی انسانهای معمولی در جنگ جهانی دوم را روی پرده سینما تصویر کند. این درام جنگی محصول ۲۰۱۷ آمریکا، انگلستان و جمهوری چک به کارگردانی نیکی کارو نیوزیلندی که از کتابی غیرداستانی به همین نام به قلم دایان آکرمن، شاعر و نویسنده آمریکایی اقتباس شده، شهر ورشو را در بازۀ زمانی شش ساله از آغاز اشغال لهستان توسط آلمان نازی در سپتامبر ١٩٣٩ تا روزهای پس از اشغال و پایان جنگ در سپتامبر ١٩۴۵ به تصویر کشیده است. آنتونیا زابینسکی (جسیکا چاستین) و شوهرش دکتر یان زابینسکی (یوهان هلدنبرگ) مدیریت باغوحش ورشو را بر عهده دارند که در آن زمان یکی از بزرگترین باغوحشهای اروپاست. دکتر لوتز هِک (دانیل برول) سرپرست باغوحش برلین و جانورشناس مورد اعتماد هیتلر و رقیب زابینسکی که اندکی پیش از تهاجم آلمان به عنوان مهمان آمده و سعی کرده بود با مدیران باغوحش طرح دوستی بریزد، پس از بمباران ورشو در مقامی رسمی بازمیگردد. آنتونیا و یان با آنکه باغوحش بسیار آسیب دیده و تعدادی از حیوانات آن کشته شده یا فرار کردهاند، به هک پیشنهاد میکنند که در آنجا دامپروری برای تغذیه سربازان آلمانی ایجاد کنند و به این بهانه به گتوی ورشو که یهودیان ورشو به آنجا فرستاده شدهاند، دسترسی پیدا میکنند و به روشهای متعدد حدود سیصد یهودی را از آنجا نجات میدهند؛ گرچه تعدادی از یهودیان گیر میافتند و کشته میشوند و خانواده زابینسکی هم هر لحظه ممکن است به جرم خیانت به آلمان نازی به جوخه اعدام سپرده شوند…
خانم نیکی کارو که پیشتر فیلمهایی مانند «نهنگسوار» و «سرزمین شمالی» و بعد از این فیلم نیز نسخه زنده «مولان» را ساخته، در «همسر نگهبان باغوحش» تمام تلاش خود را کرده که با کمک تیم طراحان صحنه فضا و جغرافیایی آن دوره تاریخی را به دقت بازسازی کند و البته با تمهید محدود ماندن به فضای باغوحش و گتو تا حد زیادی از هزینه دکور و لوکیشن اغلب شستهرفته فیلم کم کند. کارگردان همچنین بازیگران قدرتمندی مانند جسیکا چاستین (بازیگر «درخت زندگی» و «سی دقیقه بعد از نیمهشب» و نامزد جوایز اسکار، گلدن گلوب و بفتا) و دانیل برول (بازیگر اسپانیایی-آلمانی «خداحافظ لنین!») را در دست داشته تا احساسات شخصیتها را به گویاترین شکل ممکن به تماشاگر منتقل کند. با این حال هرگز نتوانسته است به عمق احساسی و فکری تعدادی از فیلمهای دیگری که به موضوع مشابه در دوران تاریخی و جغرافیای مشابه پرداختهاند، به آثاری مانند «فهرست شیندلر» استیون اسپیلبرگ یا «پیانیست» رومن پولانسکی دست یابد. مهمترین علت این مشکل را باید در پایبند بودن بیچونچرا و محافظهکارانه به رسوم و سنتهای کهنه داستانگویی در حوزه فیلمنامه و کارگردانی جستوجو کرد. فیلمنامه آنجلا ورکمن به بازگو کردن وقایع چند مقطع تاریخی به ترتیب زمانی و با استفاده از نشانگرهای تاریخ اکتفا کرده و علاوه بر ورود عناصر بسیار و گاهی بیفایده به داستان، در حوزه شخصیتپردازی هرگز فراتر از تعاریف کلی ملودراماتیک نرفته و به عمق و درونیات شخصیتهای مثبت و منفی داستان نپرداخته است. نیکی کارو هم در کارگردانی حتی ذرهای از روشهای مرسوم مانند نمای معرف و نما-نمای متقابل از روی شانه در صحنههای دو نفره عدول نکرده و احتمالاً به پیروی از مشی فیلمنامهنویس، معمولاً از لانگ شات یا مدیومشاتهای دو نفره به شخصیتهایش نزدیکتر نشده و در نتیجه اغلب تلاش بازیگرانش برای ابراز احساسات را در سطح نگهداشته است. شاید هوشمندانهترین و تأثیرگذارترین نمای فیلم از جنبۀ احساسی، نمایی است که بازیگران اصلی و توانای فیلم اصلاً در آن حضور ندارند؛ نمایی درشت از کودکان بیگناهی که مظلومانه و در سکوت، یک به یک آغوش باز میکنند تا بزرگسالی آنها را به مقصد اردوگاه مرگ سوار قطار باری کند. جسیکا چاستین که علاوه بر بازیگری در نقش اصلی «همسر نگهبان باغوحش» در سمت مدیر تولید فیلم نیز در تیم تهیهکنندگی نقش اصلی را برعهده داشته است، در به تصویر کشیدن دلتنگیها و دلشورههای این شخصیت و نمایش اوج و فرود احساسی او سنگ تمام گذاشته و در حدی که امکانش را داشته موفق هم ظاهر شده است؛ گرچه از چنین بازیگری کمتر از این هم انتظار نمیرود. فیلمنامه البته دست دانیل برول را به اندازه خانم چاستین باز نگذاشته است و او چندان در ایجاد همذاتپنداری یا لااقل ایجاد حس ارعاب یا حتی تنفر در تماشاگر موفق نمیشود و انگار خودش هم تکلیفش را نمیدانسته که چه رویکردی باید در پیش بگیرد.
در مجموع فیلم «همسر نگهبان باغوحش» با آنکه فیلم قابل تحمل و گاهی قابل تأملی از کار درآمده که تماشاگر را تا آخر داستان با خود میبرد، فرصتهای متعددی را برای فراتر رفتن از یک اثر عادی از دست داده است.