مجله نماوا، یزدان سلحشور
یک. «گای ریچی» را میتوان چهره نامدار ساخت فیلمهای ارزان در قرن بیست و یکم لقب داد و از این نظر شاید بتوان او را همتای «راجر کورمن» دانست [که در قرن بیستم و در دلِ هالیوود، نه تنها فیلمهای ارزان میساخت که آثارش از ارزشهای هنری قابل توجهی برخوردار بودند و در دههی ۱۹۷۰، شاگرداناش توانستند جان تازهای به آثار هالیوود ببخشند] پرهزینهترین فیلم «ریچی» فیلم «علاءالدین/ ۲۰۱۹» است که با بودجه ۱۸۳ میلیون دلاریاش، بیش از یک میلیارد دلار فروخت با این همه، او همیشه هم در گیشه موفق نبود؛ نمونهاش همین فیلم «عملیات فورچن: نیرنگ جنگ» که با ۵۰ میلیون دلار هزینهی ساخت، چیزی حدود ۳۵ میلیون دلار در گیشه فروخته که با هر نوع گمانهزنی، لااقل تااکنون یک شکست تجاری بوده [البته در سینمای خانگی، مطمئناً نه تنها هزینهها را جبران میکند که سوددهی هم خواهد داشت] آثار «ریچی» اغلب، در میانهی موفقیت تجاری و شکست تجاری، مشغول گرفتن فال قهوهاند! [چه کسی فکر میکرد که «شاه آرتور: افسانه شمشیر/ ۲۰۱۷»، با هزینهی ۱۷۵ میلیون دلاریاش حدود ۱۴۹میلیون دلار بفروشد! البته در کارنامه «ریچی» بودجههای ساخت بالای ۱۰۰ میلیون دلار به ندرت دیده میشود] او همچنین مشهور است به
کاشف استعدادهای بازیگری و فیلمهایش اگر هیچ چیز نداشته باشند بازیهای اغلب فوقالعاده و شخصیتپردازیهای جذاب و دیالوگهای دریادماندنی دارند [او در میان آثار کوتاه و فیلمهای بلندش، فقط نوشتن دو فیلم را به دیگران واگذار کرده («شرلوک هلمز/ ۲۰۰۹» و «شرلوک هولمز: بازی سایهها/ ۲۰۱۱»)] او کاشف «جیسون استاتهام» است که با دو فیلم بلند فوقالعادهاش به دنیای سینما معرفی شد [که هنوز هم بهترین فیلمهای «ریچی»اند : «Lock, Stock and Two Smoking Barrels/ ۱۹۹۸» (که با هزینه ساخت کمی بیشتر از یک میلیون دلار، ۲۸ میلیون دلار فروخت) و «قاپزنی/ ۲۰۰۰» (که با هزینه ساخت ۱۰ میلیون دلار، بالای ۸۳ میلیون دلار فروخت)] در فیلم اول، گرچه «استاتهام» هنوز از نظر کار با «صدای خود» و «بهترین روش ادای دیالوگها» مشکل داشت اما با توجه به نقشاش، بازی قابل توجهی را به نمایش گذاشت بنابراین همکاری ستارهی پولسازی مثل «استاتهام» با کاشف خود در دو فیلم اخیر «ریچی» امری تصادفی نیست همچنان که بدل شدن او به یکی از تهیهکنندگان «عملیات فورچن: نیرنگ جنگ»؛ حالا فقط میماند پاسخ این سؤال که چطور فیلمی از «استاتهام» نفروخته؟! [فیلم قبلی «خشم مردانه/ ۲۰۲۱» با هزینه ساخت ۴۰ میلیون دلاریاش، ۱۰۴ میلیون دلار فروخت.]
دو. عوامل شکست تجاری این فیلم را باید به چند دسته تقسیم کنم:
الف. تولید فیلم در سال ۲۰۲۰ کلید خورد. فیلمنامه، نام دو نویسنده را بر خود دارد: «ایوان اتکینسون» [که یکی از تهیهکنندگان فیلم هم هست] و «گای ریچی»؛ حدس زدن اینکه «ریچی» بعد از اضافه شدن به پروژه، دستی به سر و گوش فیلمنامه کشیده، کار ابداً دشواری نیست! [تقریباً تمام دیالوگها، امضای «ریچی» را پای خود دارند] اما «ریچی» احتمالاً در خواب هم به ذهناش نمیرسید که حضور گنگسترهای اکراینی در فیلمنامهی اولیه، ممکن است چه بلایی اکران فیلم بیاورد! بعد از حملهی روسیه به اکراین، اکران فیلم به تعویق افتاد اما مشکلی را حل نکرد! [حدس زدن اینکه «ریچی» و «استاتهام» بعد از حمله روسیه به اکراین، چقدر در ذکر خیر پوتین در مهمانیهای دوستانه از آن نوع که در « Lock, Stock and Two Smoking Barrels » شاهد بودیم، سخن گفتند، احتمالاً یکی از جذابیتهای پشتِ پرده ساخت چنین فیلمیست!]
ب. فیلم، تقاطع ایده ساخت پارودی سری فیلمهای «مأموریت غیرممکن» و فیلم «سنگینی طاقتفرسای استعداد فراوان/ ۲۰۲۲» [که پروژه ساختاش در ۲۰۱۹ کلید خورد] است در این فیلم نیکلاس کیج –به عنوان یک ستاره به شدت سقوط کرده- نقش خودش را بازی کرد [یا لااقل این طور به نظر میرسید که دارد نقش خودش را بازی میکند] اما در فیلم «ریچی»، «تام کروز» نقش خودش را بازی نکرد! [البته بعید هم بود که چنین کاری کند! چون احتمالاً غیر از بالا رفتن هزینه ساختِ فیلم -به خاطر دستمزدش-، تجربه «آرنولد شوارتزنگر» در فیلم «آخرین قهرمان اکشن/ ۱۹۹۳» جلوی چشماش بود! در آن فیلم، «آرنولد» با بازی در نقش خودش که هجویهای بر آثار اکشناش بود، نزدیک بود تیر خلاصی به آیندهی بازیگریاش در هالیوود بزند!] خُب با بعضی قواعد سینمای تجاری، اصلاً نمیشود شوخی کرد!
ج. وقتی قرار است که پارودی سری فیلمهای پرطرفداری مثل «مأموریت غیرممکن» را بسازی، طرفداران این سری فیلمها در گیشه پوستات را میکَنند! [مسئله به همین پوستکنی در گیشه هم ختم نمیشود! «ریچی» راه سختی را انتخاب کرد از یک طرف خواست پارودی بسازد و از طرف دیگر، خواست با فیلمهای «مأموریت غیرممکن» رقابت کند آن هم با بودجه ۵۰ میلیون دلاریاش! به گمانم یکی باید نصیحتِ پدرانهای میکرد که با این میزان بودجه، نمیشود سکانسهای اکشن را به خوبی سری فیلمهای «مأموریت غیرممکن» ساخت هرچند فیلمنامه و بازیهای بهتری را در فیلم شاهد باشیم!]
دیالوگهای به یادماندنی
دیالوگنویسی «گای ریچی» همیشه یکی از مزیتهای سینمای خاص اوست؛ نمونهاش را در همه جای این فیلم شاهدیم مثلاً:
ناتان: سارا گفت دیشب چیزی رو از دست ندادم
اورسون: رفتیم و اومدیم
ناتان: پس کسی ندیدت؟
اورسون: بله!
ناتان: یعنی کسی دیدت؟
اورسون: بله!
ناتان: یا «بله، کسی که دیدت مُرده»؟!
اورسون: بله!
یا:
اورسون: یه جسد روی زمین پخش شده شصت متر زیر پامه. جسد هریسه. موبایل و روزنامه رو بردار و جسدش رو بنداز صندوق عقب
جی.جی: این که بن هریس نیس
اورسون: یعنی چی بن هریس نیس؟
[بن هریس از پشت حمله میکند که اورسون را پرت کند پایین اما اورسون پرتش میکند پایین!]
جی.جی: این حالا بن هریسه!
[کل این سکانس –غیر از دیالوگهایش- بازسازی سکانس معروف «خبرنگار جنگی/ ۱۹۴۰» هیچکاک است که بعدها هیچکاک، در «سرگیجه/ ۱۹۵۸» از آن «اجرا»ی جدیدی ارائه داد. یادِ جواب باستر کیتون افتادم به سؤال خبرنگاری که پرسیده بود: «وقتی به بنبست میخورین چی کار میکنین؟» و کیتون گفته بود: «از همون کلکای قدیمی استفاده میکنم! میدونی که چی میگم!»]
سکانس درخشان
سکانس آغازین فیلم که صداهای زمینه حذف میشوند و ما تنها صدای قدمهای ناتان را میشنویم و در تدوینی موازی، حملهی تروریستها را هم میبینیم [با قطع صدای صحنههای حمله، که اتفاقاً میتوانست با عدم حذف صدا، به بخش مهمی از سکانسهای اکشن فیلم بدل شود و روی فروش گیشه اثرگذار باشد] یکی از بهترین سکانسهای یک دههی اخیر است. اگر «ریچی»، باقیِ فیلم را هم با چنین رویکردی پیش میبرد احتمالاً با اثری کلاسیک روبرو میشدیم اما… این «ریچی» غیرقابل پیشبینی!
بازیهای در یادمانی
بازیهای این فیلم همه خوباند اما بازی دو بازیگر بیشتر از بقیه به چشم میآید:
الف. من آن موقعی که هیو گرانت جوان هم بود از طرفدارانش نبودم! اما باید پذیرفت که بازیهای زنجیرهواری را که او در فیلمهای «ریچی» آغاز کرد با «مردی از یو.ان.سی.ال.ای./ ۲۰۱۵» [در «پدینگتون۲/ ۲۰۱۷» پل کینگ هم به نوعی همین نقش بود] و بعد با «آقایان/ ۲۰۲۰» تکرارش کرد حالا در «عملیات فورچن: نیرنگ جنگ»، او را به جایگاهی در بازیگری رسانده که اصلاً نمیتوان دستِ کماش گرفت!
ب. این «گای ریچی» عجب جرأتی دارد! دادن یک نقش کلیدی در فیلمی این چنینی به یک کمدین واقعاً شهامت میخواهد! اوبری پلازا در نقشی که بناست کفهی مقابل نقش «استاتهام» باشد و بار بخش قابل توجهی از صحنههای هیجانانگیز و اکشن را بر دوش بگیرد با تلفیق عکسالعملهای کمدی و جدی درخشان ظاهر شده. سرعت ادای کلمات او حیرتانگیز است آن هم برای کسی که در ۲۰ سالگی سکته مغزی و فلج موقت و زبانپریشی بیانی را تجربه کرده. [زبانپریشی بیانی یا آفازی بروکا (به انگلیسی: Broca’s Aphasia) نوعی از اختلال زبانپریشی غیر روانیست که از آسیب در قسمتی از مغز به نام منطقه بروکا، ناحیهای در لوب پیشانیِ نیمکره غالب افراد (معمولاً در سمت چپ)، به وجود میآید. ناحیه بروکا قسمتی از مغز است که وظیفه گفتار و حرکت را بر عهده دارد. این نام به خاطر پیر پل بروکا، پزشک فرانسویِ کاشف آن انتخاب شده است. افراد مبتلا به این بیماری در برقراری ارتباط کلامی و زبانی دارای اشکال هستند (نمیتوانند صحبت کنند) اما در درک گفتار و کلمات دیگران مشکلی ندارند.]
آخرِ کلام: من بازی ادی مارسن در سریال «ری داناوان» را واقعاً دوست دارم؛ بوکسوری که یک طرف بدنش فلج شده و نه تنها آدمی از کفِ جامعه است که یک شکستخوردهی تمامعیار است اما در این فیلم، به نظرم دادن نقش یک دیوانسالار امنیتی به او، به نقش ضربه زده نه به دلیل بازی بدش، خوب بازی کرده اما چهرهاش به عنوان یک دیوانسالار خونسرد و از طبقهی بالا، چندان باورپذیر نیست.