مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
سوزان بیر که در ۲۰۱۱ برای درام جنگی «در یک دنیای بهتر» برنده جایزه اسکار بهترین فیلم خارجیزبان شد، مسیر کاری متنوع و سیاری داشته است. او در زادگاه خود دانمارک، در آمریکا و در انواع لوکیشنهای دیگر، از درامهای خانگی تا کمدیهای رمانتیک آفتابی را کارگردانی کرده و اغلب صحنههایی زنده و پرشور از تقابلهای جهانی را به تصویر میکشد.
این ویژگی او را به انتخابی ایدهآل برای کارگردانی تریلر جاسوسی مجلل و مهیج «مدیر شیفت شب» (The Night Manager)، تولید شبکههای ایامسی و بیبیسی وان تبدیل کرد که با اقتباس از رمان جان لو کاره ساخته شد و از ۲۱ فوریه تا ۲۷ مارس ۲۰۱۶ در قالب شش اپیزود روی آنتن رفت؛ داستانی دورِ دنیا درباره یک نظامی سابق که حالا مدیر هتل است (با بازی تام هیدلستونِ همیشه شیک) که برای سرنگونی یک دلال اسلحه بینالمللیِ بدنام (هیو لوریِ حیلهگر، آراسته) درگیر مأموریتی مخفیانه میشود.
چه کسی بهتر از بیر میتوانست این داستان را روایت کند، بااینحال، کارگردان ۶۱ ساله میگوید تهیهکنندگان سریال با استخدام او ریسک کردند. او که چهار سال پس از «مدیر شیفت شب»، تریلر روانشناختی/معمایی «تباهی» (۲۰۲۰) را با بازی نیکول کیدمن و هیو گرانت کارگردانی کرد، قبل از این که کارگردان شود، در انجمن معتبر معماری در لندن بهعنوان طراح دکور تحصیل میکرد و این در کار او مشخص است.
بیر در این گفتوگو از «مدیر شیفت شب» و علاقه به فعالیت در حوزه تلویزیون بهعنوان رسانهای بسیار وسوسهانگیز میگوید.
داستان اصلی شما با «مدیر شیفت شب» از کجا آغاز شد؟
خب، اولاً من همیشه پنهانی به کسی که سراغ کارهای جان لو کاره میرود، غبطه میخورم و بعد اتفاقاً اپیزود اول، همان نسخه اول اپیزود اول را خواندم و خودم را در آن فرو بردم. وقتی کتاب منتشر شد، آن را خواندم و دوست داشتم؛ و چیزی از کتاب با من ماند، آن بازی موش و گربه بین روپر و پاین.
ضمن این که مدتی بود میخواستم یک کار تلویزیون انجام دهم، چون این روزها آنقدر متنهای خوبی برای تلویزیون نوشته میشود که بهعنوان یک کارگردان برای شما به رسانهای بسیار بسیار وسوسهانگیز تبدیل شده است. من مجذوب ایده ساخت یک قطعه طولانیتر شدم، این که بتوانم بجای دو ساعت، کاری شش ساعتی بسازم که یک مقیاس واقعاً جالب است.
چهار ساعت اضافی چه اجازهای میدهد؟ ازاینجهت خوب است که میتوانید یک داستان را آهستهتر روایت کنید یا با جزئیات بیشتر؟
فکر نمیکنم قرار است داستان را کندتر روایت کنیم. درواقع، شاید خندهدار باشد اگر بگویم بهنوعی برعکس است. قضیه تفاوت بین یک داستان کوتاه و یک رمان است. در داستان کوتاه آنچه بیش از همه اهمیت دارد دقت و درستی است، درحالیکه در یک رمان این عمق است که اهمیت دارد. ضمن این که فوقالعاده جذاب است اگر بتوانی با جزئیات، به شخصیتهای فرعی بپردازی و کارهایی را انجام بدهی که در یک فیلم بلند داستانی، یک مسیر انحرافی است. در یک سریال شش ساعتی این فقط بخشی از یک داستان است. بافت خاصی هست که نمیتوانید در محدوده دو ساعت به آن دست پیدا کنید و ازاینجهت برای من بسیار بسیار رضایتبخش و جالب بود. بهعنوان یک کارگردان یک پالت غنی در مقابل خود دارید که بتوانید روی آن کار کنید.
میخواستم درمورد آنجلا بِر، شخصیت الیویا کلمن در سریال از شما بپرسم که جاناتان پاین با بازی هیدلستون را برای جاسوسی استخدام میکند. او من را یاد مارج گاندرسون در «فارگو» میاندازد. هر دوی آنها مأموران بسیار توانمندی هستند که اتفاقاً باردار هستند. باردار بودن آنجلا در فیلمنامه نوشته شده بود یا فقط یک اتفاق بود؟
این شخصیت در کتاب لو کاره یک مرد است. وقتی وارد پروژه شدم و با تهیهکنندگان صحبت کردم، آنها گفتند برای بهروزرسانی داستان به فکر رقیق کردن گالری خیلی مردانه شخصیتها هستند و درمورد این که بِر را یک زن کنند بحث میکردند. پیش خودم فکر کردم که ایدهای فوقالعاده است. من جزو هیئت داوران جشنواره ساندنس بودم و ما به الیویا برای فیلم «تیرانوسور» جایزه دادیم، فکر میکنم سال ۲۰۱۱ بود و از آن زمان میخواستم با او کار کنم، بنابراین بلافاصله فکر کردم که ایدهای فوقالعاده است و به آنها گفتم اجازه دهید با الیویا کلمن برای این نقش صحبت کنیم.
در اولین جلسهای که همدیگر را دیدیم، او به من گفت که باردار است. پیش خودم فکر کردم این برای شخصیت آنجلا فوقالعاده است، البته تهیهکنندهها مجبور میشدند با مسائل مربوط به بیمه و موارد اینطوری سر و کار داشته باشند، اما همه ما در آن مرحله توافق کردیم که حتی اگر به دلایلی ناراحتکننده امکان همکاری با الیویا کار فراهم نشد، این شخصیت را همچنان باردار ترسیم کنیم، چون برای او خیلی چیز خوبی بود. این مسئله او را قوی میکند، اما همچنین به او مشکل زمان میدهد که ریسک را تا حد زیادی بالا میبرد.
الیویا کلمن بازیگری است که مدتهاست کار میکند، اما وقتی در «مدیر شیفت شب» مقابل دوربین رفت تازه با کارهایی مانند سریال «برادچرچ» و فیلم «خرچنگ» اسم و رسمی به هم زده بود. فکر میکنم خیلی از بازیگران در «مدیر شیفت شب» چنین موقعیتی داشتند. ما همه این بازیگران بزرگ را داشتیم که بالاخره در حال ورود به توجه بینالمللی در سطح گستردهتر بودند. روند انتخاب بازیگر چگونه بود؟ چگونه به تام هیدلستون و الیزابت دبیکی شگفتانگیز رسیدید؟
تام و الیزابت قبل از من وارد پروژه شده بودند و درواقع یکی از دلایلی بودند که میخواستم با این کار درگیر شوم. آنها خیلی جالب هستند و پسزمینه مشابهی دارند. تحصیلاتشان یکی است، بااینحال آشکارا خیلی خیلی متفاوت هستند. فقط آن چیز متقابل قابل تشخیص است، پسزمینه متقابل. من قبلاً با جینا جی، مسئول انتخاب بازیگران کار کرده بودم. من و او علاقه مشترک به بازیگرانی داریم که لزوماً آنطور نیستند که شخصیتهایشان نوشته شده، اما آنقدر بازیگران عالی هستند که میتوانند نقش را پر کنند و کاری انجام دهند که واقعاً غیرمنتظره است. میتوانید توصیفی از یک شخصیت داشته باشید و بعد میتوانید بهنوعی آن توصیف را نادیده بگیرید، اما بدانید هر چه در توصیف، هدف بوده، محقق میشود و در عین حال کاملاً متفاوت خواهد بود. فکر میکنم این همان کاری بود که ما سعی میکردیم انجام دهیم.
احساس میکنید این شخصیتها را تقریباً میشناسید، اما اصلاً نمیشناسید.
همه آنها رازهایی دارند.
کارگردانهای زن زیادی در ژانر تریلر جاسوسی کار نمیکنند. به نظر شما چرا اینطور است؟ فقط به خاطر نبود فرصت است؟
فکر میکنم عمدتاً فرصت است. فکر میکنم عمدتاً به این مربوط میشود که یک زن بتواند مردان را قانع کند که حق دارد این کار را انجام دهد، یک کد خاص هست، روشی خاص برای صحبت کردن درمورد آن؛ و فکر میکنم بسیاری از انتخابها قراردادی است. واقعاً در بسیاری از موارد، مسئله، انتخابهای قراردادی است. هر کسی که کارگردانان اینجور چیزها را انتخاب میکند، ترجیح میدهد انتخابهایش راحت باشد نه شجاعانه.
درست، اما شما یک ریسک نیستید، شما یک کارگردان برنده اسکار هستید-
البته که من یک ریسک هستم! البته که آنها ریسک کردند، اما فکر میکنم مسئله این است که شما باید با کارگردانی مستعد سر و کار داشته باشید که بداند تهیهکنندگان تن به خطر دادهاند. در عین حال باید کسی را انتخاب کنید که واقعاً میخواهد این کار را انجام دهد. میدانید منظورم چیست؟ چطور بگویم، باید عزم راسخ داشته باشید که کار را درست انجام دهید. این چیز بدی نیست. یک چیز عالی است. یک موتور عالی است و البته فکر میکنم بهنوعی به زنان آسیب میزند. زنان از نشان دادن آن موتور میترسند، چون ممکن است احساس کنند کنار گذاشته میشوند یا ممکن است واکنش صحیح دریافت نکنند، اما این یک موتور فوقالعاده است.
لوکیشنهای سریال بسیار عالی هستند. میتوانید کمی درمورد این که ویلای خیرهکننده شخصیت روپر در مایورکا را چطور پیدا کردید صحبت کنید؟ حرف خیلی لوسی است، اما آن خانه بهنوعی شخصیت خودش را دارد.
دقیقاً. ما میدانستیم که قبل از هر چیز باید آن ویلا را پیدا کنیم، چون میدانستیم آن دنیای روپر است و داستان درباره قرار گرفتن جاناتان پاین در دنیای روپر است تا او را به زیر بکشد، اما شور و هیجان داستان به این است که آیا روپر واقعاً اغوا میشود؟ آیا انسجام اخلاقی خود را حفظ میکند؟ برای این که بخش داستان نشان داده شود، برای این که یک چیز واقعی باشد، آن لوکیشن باید مقاومتناپذیر باشد. باید فوقالعاده زیبا و تماشایی و همچنین بهنوعی غیر قابل پیشبینی باشد.
میدانید، یکی از چیزهایی که همیشه در سینما و تلویزیون من را آزار میدهد، شیوه ترسیم دنیای ثروت است. اغلب بسیار کلیشهای و خیلی خیلی قراردادی است؛ و من فکر میکنم بیشباهت با چیزی است که در واقعیت به نظر میرسد؛ بنابراین من میخواستم روپر یک سلیقه شخصی باورنکردنی داشته باشد. بله او بسیار ثروتمند و بدترین مرد دنیا است، اما همچنین فردی باسلیقه و غیر قابل پیشبینی است. نفسگیرترین جستجوی ما پیدا کردن آن ویلا بود. ما همه توافق کرده بودیم که وقتی ویلا را پیدا کنیم، همهچیز در جای خود قرار خواهد گرفت. من عملاً چند ویلای فوقالعاده تماشایی و مجلل را رد کردم، چون شبیه ثروت بودند، بدون انسجام هنری واقعی و من فکر میکنم روپر چنین چیزی را دارد.
بعضی از آنها ظاهر خوبی داشتند. برخی در عکسها خیلی جالب به نظر میرسیدند و بعد که از نزدیک آن ویلاها را دیدم، متوجه شدم، نه جواب نمیدهد. لوکیشن ممکن است در عکس عالی باشد، اما بعد متوجه میشوید که صحنهها واقعاً درست از کار درنمیآیند، یا فرصتهای غیرمنتظره در اختیار شما قرار نمیدهد، درحالیکه ما به دنبال آن فرصتها بودیم.
بازدید از همه این لوکیشنها و بعد فیلمبرداری در این ملک زیبا حتماً چیز خوبی بوده است. شما و گروه تولید سریال از بودن در آنجا حسی از زرق و برق داشتید یا فقط کار بود؟
میدانید، ما با خلق زرق و برق و با اطمینان از این که همیشه پر زرق و برق به نظر میرسد، خیلی هیجانزده بودیم. کار خیلی سرگرمکنندهای است. نمیتوانم دقیقاً بگویم ایستادن در کنار وسایل و زیر سایبان در ۱۸ ساعت از روز بهخودیخود کاملاً پر زرق و برق است، اما واقعاً هیجانانگیز است.
منبع: ونیتی فر (ریچارد لاوسن)