مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
هیچکس مانند استیون سودربرگ فیلمهای جنایی پرستاره نمیسازد. فیلم جدید او «حرکت ناگهانی ممنوع» (No Sudden Move)، بار دیگر این مسئله را ثابت میکند؛ یک فیلم شوخ، پرتعلیق و نیشدار درباره دو کلاهبردار در دیترویت سال ۱۹۵۴ – کرت با بازی دان چیدل و رونالد با بازی بنیسیو دل تورو.
دان و رونالد به درخواست یک كارفرمای ناشناس، همراه با یک همدست سوم (كیرن كالكین) به خانه مت وِرتز حسابدار یک شرکت (دیوید هاربر) میروند، و باید در فاصله زمانی که همدست سوم همراه با مت به محل کار خود میرود تا سندی را از گاوصندوق رئیس شرکت بردارد، مراقب باشند خانواده او دست از پا خطا نکنند. این مقدمهچینیِ یک داستان دور و دراز و پیچدرپیچ درباره حرص، جاهطلبی و رقابت شرکتی است. فیلم در عین حال نگاهی گزنده و انتقادی به مناسبات «چهار بزرگ» صنعت خودروسازی و شرکتهای بزرگ آمریکایی دارد که حتی هنگام شکست هم خود را بالا میکشند، و در سیستم آنها آدمهای کوچک شانس کمی دارند.
«حرکت ناگهانی ممنوع» به شکلی دلهرهآور میتواند قطعه همراه «خارج از دید» (یکی از فیلمهای ارزشمند قبلی سودربرگ که آن هم داستانش در دیترویت روی میدهد) باشد. فیلم جدید او تریلری مربوط به بزرگسالان است که بهتدریج شتاب میگیرد و بهتر میشود، و در این مسیر حضور یک گروه بازیگر برتر شامل جان هم، ری لیوتا، امی سیمتز، برندن فریزر، بیل دوک، جولیا فاکس و مت دیمون به آن کمک میکند.
«حرکت ناگهانی ممنوع» به دنبال «خارج از دید»، سهگانه «یازده یار اوشن»، و «لوگان خوششانس»، بار دیگر مهارتِ فوق طبیعی سودربرگ را در به صحنه بردن خلافکاریهای هیجانانگیز تأیید میکند؛ جایی که افراد قر و قاطی برای سرقت همراه میشوند، درحالیکه همزمان از خودشان در برابر دشمنان خطرناک که بعضی از آنها باید مثلاً رفیق باشند، محافظت میکنند.
فیلم به لحاظِ لحن در مقابل فیلم قبلی سودربرگ، کمدی درام «بگذار فقط خودشان حرف بزنند» با بازی مریل استریپ و کندیس برگن قرار دارد. «حرکت ناگهانی ممنوع» یک موفقیت شیک و آماده است، که هم ملزومات ژانرِ هیجانانگیز خود را رعایت میکند، و هم تفسیری هوشمندانه درباره پویایی بزرگتر حاکم بر آمریکا ارائه میدهد، از اتاقهای هیئتمدیره که در آن غولهای تجاری معاملات را انجام میدهند و همیشه هم موفق هستند، تا اتاقهای پشتی، جایی که این آدمها برای پیشبرد اهداف خود نارو میزنند و دسیسهچینی میکنند.
«حرکت ناگهانی ممنوع» که اولین بار اواسط ژوئن امسال در جشنواره فیلم ترایبکا روی پرده رفت، و از اول ژوئیه از طریق اچبیاو مکس به نمایش درآمد، ثابت میکند تعداد کمی از کارگردانان، محدوده، مهارت و استعداد سودربرگ را در تزریق شوخطبعی و وزن به فیلمهای جنایی دارند.
سینماگر ۵۸ ساله متولدِ آتلانتا در گفتوگو با اسکوایر درباره کار با چهرههای آشنا، علاقه به داستانهای مربوط به سارقان، و اکران آنلاین فیلمها، صحبت کرده است.
شما فیلمهای بسیار متنوعی ساختهاید، اما من میگویم «حرکت ناگهانی ممنوع» درست در حوزه اختیارات استیون سودربرگ است. قبول دارید یا «حوزه اختیارات» دقیقاً همان چیزی است که میخواهید از آن اجتناب کنید؟
مطمئناً «حرکت ناگهانی ممنوع» از آن نوع فیلمهایی است که دوست دارم تماشا کنم. واقعاً یک فرصت خوب برای استفاده از یک بخش ژانر برای به تصویر درآوردن ایدههایی بود که میخواستیم در زیرِ روایت اصلی داشته باشیم؛ این مسئله، همراه با این واقعیت که مدتها به دنبال انجام پروژهای مشترک با دان چیدل بودم. «حرکت ناگهانی ممنوع» واقعاً از آن آرزو نشات گرفت. من یک ایده کاملاً ابتدایی داشتم که با اد سالومن (فیلمنامهنویس) در میان گذاشتم. ایده در مورد گروهی بود که همدیگر را نمیشناسند و برای انجام یک کار دور هم جمع میشوند، که خوب، این یک مقدمهچینی کاملاً استاندارد است. بعد درباره استفاده از این اسکلت صحبت کردیم، و این که چگونه آن را با لایههای جالب بستهبندی کنیم. همهچیز خیلی سریع جمع شد. اد فیلمنامه را تقریباً سریع نوشت و برادران وارنر بلافاصله به ما پاسخ مثبت داد. فیلم ما یکی از تولیداتی بود که سال گذشته به تعویق افتاد. قرار بود اول آوریل کار را شروع کنیم، اما مجبور شدیم همه را به خانه بفرستیم. بنابراین خیلی خوشحال شدم که حدود یک سال پیش، از وارنر مجدداً با ما تماس گرفتند و گفتند، «فکر میکنید میتوانید تولید فیلم را با رعایت پروتکلهای بهداشتی از نو شروع کنید؟» من گفتم، «بله، فکر میکنم میتوانیم.» آنها خیلی صبور بودند.
«حرکت ناگهانی ممنوع» از طریق اچبیاو مکس بهطور آنلاین در دسترس قرار گرفت، و قرار بود در سینماها هم اکران شود که این اتفاق هنوز نیفتاده است. اطمینان دارید که فیلم بتواند همزمان در هر دو قلمرو (در خانه و در پردیسهای سینمایی) زندگی کند؟
به نظر من این فیلم نمونهای از جنبههای مثبت سرویسهای پخش آنلاین است. یک فیلم با بودجه متوسط که برای بزرگسالان ساخته شده است. چیزی نیست که بهطور معمول روی پرده برود و بیشتر از ۱۰۰ میلیون دلار بفروشد. برای کسی مثل من که ساختن این نوع فیلمها را دوست دارد، یک پلتفرم که بخواهد فیلمهای خوبی بسازد یک خانه خوب است. بنابراین ازنظر شخصی، فوقالعاده است. نیمی از قرارداد سه ساله من با وارنر گذشته، و این دقیقاً همان روشی است که قرار است جواب بدهد. ما بهتازگی تولید فیلم دیگری را برای آنها تمام کردیم، که آن فیلم هم در این دسته طبقهبندی میشود، یعنی فیلمی با بودجه متوسط که برای بزرگسالان ساخته شده است. من فقط باید به جایی بروم که مردم برای کاری که دوست دارم انجام دهم، و شیوهای که دوست دارم انجام دهم، ارزش قائل شوند.
برای من، این یک تحول بزرگ است، و اطمینان دارم فیلمسازان دیگری هم همین حرف را به شما میزنند، این که در پنج تا هفت سال گذشته، فیلمهای بسیار خوبی بودهاند که فقط به این دلیل که سرویسهای پخش آنلاین میخواهند در حرفه فیلمسازی باشند، ساخته شدند. معلوم شد اگر با هر یک از این پلتفرمها صحبت کنید، فیلمها همچنان میتوانند برای بینندگان مثل یک آهنربای بزرگ باشند. واقعیت این است بهمحض این که کسی برای اولین بار اپلیکیشن را دانلود کند، بدیهی است میداند اولین چیزی که تماشا میکند، چیست، و آن چیز در بیشتر مواقع یک فیلم است.
عامل پخش آنلاین در روند خلاقانه ساخت «حرکت ناگهانی ممنوع» نقش داشت؟ یا فیلم را به روال کارهای قبلی ساختید؟
این فقط یک فیلم است، بنابراین روی همان چیزی کار کردم که در ذهن داشتم. هیچوقت این حس را نداشتم که «اوه، باید کاری انجام دهم که ازنظر بصری متفاوت باشد، چون احتمالاً قرار نیست بهطور عادی روی پرده بزرگ سینما دیده شود.» فرض را بر این میگذارم که فیلم هم روی پرده بزرگ، خود را درست نشان دهد و هم روی آیپد. کار را صرفاً همانطور که بهطور معمول انجام میدهم، جلو میبرم. نمیدانم دیگران همین نظر را دارند یا نه، اما به نظر من، شکل کار یکی است.
«حرکت ناگهانی ممنوع» یک فیلم واقعاً مردانه است، که آن را به نقطه مقابل «بگذار فقط خودشان حرف بزنند» تبدیل میکند. این تغییر از قصد بود؟
خوششانسی من بود که این دو فیلم پشت سر هم ساخته شدند. خیلی بامزهتر است شما در حالی از یک پروژه به پروژه دیگر بروید، که بین تجربهای که تازه داشتید، مشکلاتی که حل کردید، و مشکلات پیش رو، کنتراست باشد. واقعیتِ تفاوت ۱۸۰ درجهای «حرکت ناگهانی ممنوع» با کاری که تازه انجام داده بودم، من را بسیار هیجانزده کرد. ضمن این که تازه از دل کووید بیرون زده بودم و کلی انرژی بصریِ انباشتهشده برای سوزاندن داشتم، بنابراین حس کردم «حرکت ناگهانی ممنوع» میتواند فیلمی باشد که در آن جنبه بصری به درون به یک فضای کاملاً نمایشی و دراماتیک سوق داده شود. همه آن ملودرامها و فیلمهای جنایی دهه ۱۹۵۰ را در ذهن داشتم که واقعاً حسی از شادابی و کنتراست دارند. واقعاً میخواستم آن فضا را از نو خلق کنم، چون احساس کردم برای این فیلم مناسب است.
از این که دوباره سر صحنه یک فیلم برمیگشتم بسیار هیجانزده بودم. دیگران هم همین حس را داشتند، چون وقتی در ۱۶ مارس با ما تماس گرفتند که کار را تعطیل کنیم و سوار هواپیما شویم و به خانه برگردیم، هیچکس نمیدانست این چه معنایی دارد. وقتی به دیترویت برگشتیم، همه افراد محلی که قبلاً از تعطیل شدن پروژه با آنها کار میکردیم به ما گفتند واقعاً میترسیدند نهتنها فیلم تعطیل شود، بلکه این وسط کسی پیدا شود و بگوید، «ما چرا باید به دیترویت برگردیم؟ چرا فیلم را جای دیگر فیلمبرداری نکنیم؟ هزینه کمتر میشود و دردسر کمتری هم دارد.» اما برای ما مهم بود که برگردیم و فیلم را در دیترویت فیلمبرداری کنیم.
البته تولید فیلم در دیترویت یک ضرر بزرگ مالی به همراه دارد، چون آنها در میشیگان هیچ برنامه تشویقی ندارند، بنابراین هزینه همان است که پیشبینیشده و کمتر نمیشود، اما ما به آنجا رفتیم چون با توجه به خط داستانی مهم بود در آنجا باشیم. و من، هرچند ذاتاً احساساتی نیستم، اما از ساخت فیلم «خارج از دید» در دیترویت تجربه بسیار خوبی داشتم. بنابراین فکر کردم ارزشش را دارد. با «حرکت ناگهانی ممنوع» یک تجربه عالی دیگر داشتم، و از فیلم واقعاً راضی هستم. از بسیاری جهات یک قطعه همراه جالب برای «خارج از دید» است. این دو فیلم از جهاتی مهم با هم تفاوت دارند، اما به هم مرتبط هستند.
برای این که داستان فیلم در سال ۱۹۵۴ اتفاق بیفتد، یک دلیل روایی واضح هست، اما این که داستان در گذشته روی بدهد، مزایای دیگری هم داشت، بهعنوان مثال این که تکنولوژی مانند تلفنهای همراه و جیپیاس نمیتوانست پیچیدگیهای داستان را خراب کند؟
اگر با اد که در مقایسه با من حافظه بهتری دارد، صحبت کنید، به شما میگوید در این فیلم از «مکگافین» استفاده کردیم. ما به یک قلاب روایی خوب نیاز داشتیم که داستان را روی آن سوار کنیم. پیشفرض ما این بود اگر سه نفر داشته باشیم که همدیگر را نمیشناسند و برای انجام یک کار دور هم جمع میشوند، و هیچکدام به هم اعتماد ندارند، آن کار باید چه باشد؟ «مکگافین» چیست که آنها باید به دست آورند یا اجرا کنند؟ در مورد جاسوسی شرکتی بحثهایی داشتیم، که به نظر من موضوع بسیار جالبی است، و تعدادی از فیلمهای مورد علاقه من از آن بهعنوان نقطه ورود استفاده کردهاند. یادم میآید اد برگشت و گفت روایتی واقعی درمورد مبدل کاتالیزوری خودرو وجود دارد. چهار شرکت بزرگ خودروسازی، فناوری را داشتند، اما روی آن سرپوش گذاشتند چون مایه زحمت بود، و وزارت دادگستری، پانزده سال بعد، روی شانه آنها زد و گفت، «چه کار دارید میکنید؟ این تبانی است. نمیتوانید این کار را بکنید.» من چیزی از آن ماجرا نمیدانستم و به خودم گفتم داستان جالبی است. وقتی اد ایده را روی میز گذاشت، همهچیز خیلی سریع سر جای خود قرار گرفت، چون همانطور که گفتید، نبود فناوری در مقطعی که داستان فیلم اتفاق میافتد، جنبه سینمایی بیشتری به کار داده است.
وقتی فیلم را میدیدم مدام فکر میکردم اگر این آدمها بتوانند هنگام خلافکاری به هم پیام کوتاه بدهند، همهچیز خراب میشود.
بدترین حالت است. برای پیدا کردن هر چیز دیگر هیچ مانعی وجود ندارد. این میتواند یک مشکل واقعی باشد. بهترین چیزهایی که در فیلمهای جنایی معاصر میبینیم، وقتی است که آدمها با روشهای خلاقانه توانستهاند این موردِ بسیار غیرسینمایی و بسیار فراگیر را تعدیل کنند، و ما توسط تلفنهای هوشمند احاطه شدهایم. وقتی آدمها بتوانند حرکت کنند و به نکات داستانی برسند که فناوری در آن مشکلی ایجاد نمیکند، همهچیز سرگرمکنندهتر میشود.
شما علاقه زیادی به فیلمهای جنایی دارید. آیا روشِ کار متکی به ساعت این فیلمها، یا جنبه کار تیمی – یا کاملاً چیز دیگری – برای شما جذاب است؟
خیلی عجیب است، چون در پسزمینه من چیزی نیست که بتواند ارتباط یا علاقه به فیلمهای جنایی را نشان دهد – بهغیراز این واقعیت که من عاشق فیلمها هستم، من با عشق به فیلمها بزرگ شدم، و فیلمهای جنایی به چند دلیل عالی هستند. اول این که تمام درامها در مورد کشمکش هستند، و وقتی شما یک فیلم جنایی دارید، کشمکش شدید است، و مخاطرات زیادی هست، چون تهدید به خشونت فیزیکی و حبس شدن در همهجا وجود دارد. بهعلاوه، خیانت، که یکی دیگر از ارکان کشمکش و درام است، واقعاً در هر داستان جنایی نقشی اساسی دارد. همیشه با این مسئله روبرو هستید که به چه کسی میتوانید اعتماد کنید، و این که مردم مایل به انجام چه کاری هستند، یا این که چه طور میخواهند مصالحه کنند تا پول زیادی به جیب بزنند یا به زندان نیفتند.
مؤلفه دیگری که احتمالاً من را به سمت داستانهای جنایی کشاند، این است که این ژانر واقعاً یک سبک سینمایی خاص با خود میآورد. درواقع برای آن التماس میکند. و این برای یک فیلمساز بسیار اغواکننده است. برخلاف یک درام خانوادگی، یا چیزی شبیه «بگذار فقط خودشان حرف بزنند» – که نگاه کردن به آن خستهکننده نیست، اما من باید مطمئن باشم سبک کارگردانی من در آن مسیر نرود – در یک فیلم جنایی میتوانید انتخابهای بصریِ بهمراتب قابل توجیه و ارگانیک داشته باشید. در فیلمی مانند «حرکت ناگهانی ممنوع»، شما مجوز دارید کمی دست خود را بلند کنید، چون مخاطب احساس میکند کاملاً مناسب این نوع فیلم است.
هنگام طراحی سبک «حرکت ناگهانی ممنوع»، فیلمهای جنایی خاصی را در ذهن داشتید؟
بیشتر به دو فیلم نیکلاس ری فکر میکردم، «شورش بیدلیل» و «فراتر از واقع» که سینمااسکوپ هستند، و واقعاً از قاب، کنتراست بسیار بالا و رنگهای قوی استفاده میکنند. هر دو فیلم بسیار زیبا و جسورانه هستند. فکر میکنم اگر این دو فیلم را روی هم بگذارید، شباهتهای بسیار بسیار واضحی خواهید دید. در عین حال میخواستم خودم را در فضای بازآفرینی خاطراتم از ظاهر آن فیلمها قرار دهم، نه این که مشخصاً چیزی را کپی کنم، چون متوجه شدم، اگر بر مبنای تصور یا احساس خود در مورد چیزی کار کنید – بجای این که مستقیم الهام بگیرید – نتیجه جالبتر و نامتعارفتری خواهید داشت.
همکاری مجدد با دان چیدل و بنیسیو دل تورو چگونه اتفاق افتاد؟
در مورد دان، همکاری جدید منطبق با این واقعیت بود که خیلیها هستند که من چند بار با آنها کار کردهام، بهخصوص وقتی احساس میکنید نهتنها بهلحاظ خلاقیت بلکه در جهانبینی خود با کسی همگام هستید. من و دان رابطهای دوستانه داشتیم، و بعد از آخرین باری که با هم کار کردیم، بهطور منظم با هم در ارتباط بودیم. بنابراین دان همیشه در پس ذهن من بود و به دنبال فرصتی دوباره برای همکاری با او بودم.
درمورد اد باید بگویم من و او تجربه خوبی از همکاری با هم داشتیم و میخواستیم دوباره با هم کار کنیم. و بنیسیو، به نظر میرسید او کنتراست زیادی با دان دارد، چون در ساختار «حرکت ناگهانی ممنوع» میتوان اینطور استدلال کرد که یک فیلمِ دونفری است و رابطه بین این دو هسته اصلی داستان است. با توجه به شناختی که از هر دو داشتم، از ایده قرار دادن آنها را در یک اتاق خوشم آمد. خوشبختانه، همانطور که پیشبینی کرده بودم کارِ دان و بنیسیو در فیلم مورد توجه قرار گرفت، که دلیل دارد. آنها چیزهای زیادی سر میز میآورند. من به بازیگرانم آزادی و مسئولیت زیادی میدهم، و جملههایی را دوست دارم که با «چه میشود اگر» شروع میشوند، دان و بنیسیو، هر دو بسیاری از این پرسشها را به همراه آوردند. آنها به کل فیلم فکر میکردند و پیش من نمیآمدند که فقط درمورد شخصیتهای خود صحبت کنند.
فیلم درنهایت با انتقاد از «چهار بزرگ» و شرکتهای بزرگ آمریکایی، ابعاد دیگری به خود میگیرد. چگونه مضامین فیلمهای خود را با عناصر بزرگتر همراه میکنید بدون این که اجازه دهید بر پیرنگ جنایی غلبه کند؟
بله، کاملاً درست است. خبر خوب این بود، بهمحض این که اد داستان را پیدا کرد، همهچیز بلافاصله جمع شد. شاخههای فرعی همهجا بودند، و حالا باید درمورد این بحث میکردیم که چه تعداد را باید کند و کاو کرد، و تا چه حد، تا همانطور که گفتید، بدون تسلط بر پیرنگ، مکمل آن باشد. طبیعی است نمیخواهید این انشعابها تمرکز تماشاگران بر روایت اصلی را از بین ببرد، اما به اعتقاد من اگر بتوانید همه این داستانهای مکمل را پخش کنید، باعث میشود فیلم حس بهتری داشته باشد.
منبع: اسکوایر