مجله نماوا، شادی حاجی مشهدی
قورباغه اولین سریال هومن سیدی بعد از تجربههای موفق سینمایی همچون «آفریقا»، «سیزده»، «اعترافات ذهن خطرناک من»، «خشم و هیاهو» و «مغزهای کوچک زنگزده» است. ذکر نام آثار پیشین این فیلمساز، از این جهت اهمیت دارد که بتوانیم رد پای یک کارگردان مولف و جهان ذهنیاش را این بار در مدیوم دیگری دنبال کنیم.
اگر چه مجموعه قورباغه ممکن است برای کسانی که آثار سینمایی روز دنیا را دنبال میکنند، اتمسفر آشنا و قابل ارجاعی داشته باشد، اما جنسی از جنون و تعلیق در آن وجود دارد که در سریالهای ایرانی کمتر نظیر آن را دیدهایم و شاید به همین دلیل است که برای مخاطبان جوانتر، این غافلگیری جنونآمیز که در فضایی سرد و مینیمال روایت شده، جذابیت دارد. انتخاب درست تعدادی از بازیگران نام آشنا و معرفی چهرههای جوان و تازه کار در این عرصه، اتفاق مثبت دیگری است که قورباغه را از منظر کشف استعدادهای جدید بازیگری، از سایر آثار موجود متمایز میکند.
قصه قورباغه درباره قدرت است، قدرتی شوم و شیطانی که به واسطه آن میشود تا مدتی بر ناکامیها و شکستها غلبه کرد. برای به دست آوردن این قدرت، اما، باید چیزهای ارزشمندی را از دست داد و حتی مرزهای انسانیت و اخلاق را لگدمال کرد.
به نظر میرسد که سیدی ضمن توجه به متن اصلی، با اجرای متفاوت و بازی با رشته پیرنگ های فرعی در این مجموعه از گرتهبرداری نیز ابایی ندارد، او فیلمهای سینمایی و سریالهای روز شبکههای خانگی غیر ایرانی را دیده و میشناسد. همچنان که اپیزود اول قورباغه را با برداشتی آزاد از فیلم «نفرت» به کارگردانی متیو کاسوویتس فرانسوی ساخته، از شباهت میزانسنهایش به سریالهای پر طرفدار نتفیلیکس یا تشابه گرافیک عنوانبندی قورباغه به سریال کارآگاهان واقعی هم آگاه است. او میخواهد مخاطب ایرانی در یک پلتفرم ایرانی، تجربهای مشابه با جهانیان داشته و نوع دیگری از فانتزی و هیجان را با قصهای ایرانی ببیند.
اگرچه سیدی پیشتر توانمندی خود در به کارگیری استراتژیهای خلاقانه کارگردانی را نشان داده، اما قورباغه نیز همچون هر محصول هنری دیگر کاستیهایی دارد. این مجموعه ضمن اعمال ردهبندی سنی بالای هجده سال حاوی صحنههایی با حرکات و کلام خشونتآمیز است.
اما خشونت عنصر مهمی است که سبب میشود، بیننده ضمن درک فضای بیرحم و تلخ غالب بر قصه و آدمهایش، با رخدادهای سینوسی و فانتزی اگزوتیک مورد نظر فیلمساز ارتباط برقرار کند. بسیاری بر این باورند که این اولین بار است که تماشاگر ایرانی با این حجم از خشونت بصری روبرو میشود، اما آیا اینطور نیست که همین تماشاگر مشتاقانه بسیاری از فیلمهای ژانر تریلر و وحشت را که به مراتب خشنترند از سینمای جهان دنبال میکند؟!
پلات اصلی قصه بر اساس کشف قدرت خارقالعاده، اما مخربِ ماده مخدری به نام قورباغه است که شخصیتها را یکی یکی به بند میکشد. روح رنجور و بیقرار آدمهایی که به نفرین آن گرفتار میشوند، ناکامیهای بیشماری دارد و گاهی هنوز جای سیلیهای کهنه بر صورتهایشان سرخ و دردناک است. تلاش برای تلافی نامردیها و نامروتیها اما عواقبی دارد که اعتماد، رفاقت، خویشاوندیها و حتی عشق را به چالش میکشد.
در اپیزودهای اول تا چهارم قورباغه، با گزارهها و دادههایی روبرو میشویم که منطق روایی کلاسیکی ندارند و غیر قابل باور و مالیخولیایی به نظر میرسند، اما رفته رفته با بسط و قوام قصه در قسمتهای بعدی، پازل علت و معلولی رخدادها کامل میشود و بیننده به رفت و برگشتهای روایی عادت میکند.
مونولوگهایی که در ابتدای شروع هر قسمت با صدای صابر ابر (رامین فیاضی) شنیده میشوند، حاوی کدهایی است که راه نفوذ به لایه درونی قصه را نشان میدهد؛ همچون عبارات رمزی که برای طی هر مرحله از یک بازی نیاز است. در اینجا فیلمساز، به تماشاگر فرصتی برای بازخورد ثانویه میدهد و او را در لذت همبازی شدن با شخصیتهایش شریک میکند.
در این میان چه بسا که کیفیتِ و شرایط زمانِ حال شخصیتها، سبب شود پیش فرضها و اطلاعات کمی از گذشته آنها داشته باشیم، فقدان فاصلهگذاری و نداشتن اطلاعات زمینهای در شروع، همذات پنداری اولیه با هر یک از شخصیتهای اصلی مثل نوری (نوید محمدزاده)، سروش (محمد امین شعرباف)، آباد (نیما مظاهری)، فرانک (سحر دولتشاهی)، لیلا (فرشته حسینی) و شمس آبادی (هومن سیدی) را دشوار و غریب میسازد، اما به طبعِ نقشی که در هر اپیزود دارند، کمکم دراماتیزه شده و در ذهن مخاطب شکل میگیرند. نکته جالب توجه اما، غافلگیری در هر قسمت و حذف ناگهانی همین کاراکترهایی است که به آنها خو گرفتهایم! اینجاست که پی میبریم با وجود همه کاستیها و حفرههایی که در فیلمنامه برای پردازش آنها وجود دارد، به واقع دلمان برای شخصیتهای حذف شده تنگ میشود. تغییر سلیقه مخاطب با عنصر غافلگیری و جنون، راه نرفتهای است که سیدی خطر کرده و آن را میآزماید.
موسیقی بامداد افشار چه در متن اثر و چه در تیتراژ آغازین و پایانی سریال قورباغه به یادماندنی است؛ استفاده از وُکال زنانه به عنوان تکخوان اصلی و شنیدن نوعی از موتیف آوایی در بزنگاههای درام، انتخاب جسورانهای است که در نوع خود و در میان آثار چند دهه اخیر کمنظیر است.
در طراحی صحنه، تمایل به مونوکرومی (تک رنگی) و استفاده از رنگهای سیاه، سفید و طیف خاکستری و فضاسازی مدرن بیشتر جلب توجه میکند، حتی سلول شمس آبادی در زندان هم از این قاعده مستثنی نیست؛ طراحی و نورپردازی اتاقک نگهداری مواد مخدر، تیرگی در و دیوارها و اکسسوار و حتی لباس آدمهای ویلای نوری، پس زمینههای وسیع و خالی، همه و همه در القای تنهایی آدمهای قصه و درک لحن تلخ و سرد آن موثرند. همچنین طراحی لوگو و گرافیک این سریال خلاقانه و مرتبط با تم اصلی آنست.
بسیاری از کسانی که حتی جزو مخاطبان این سریال نبوده و دنیایی را که در آن ترسیم شده غیر واقعی و توهمی میشمارند، بر این نکته اتفاق نظر دارند که سیدی با قورباغه ضمن جذب طیف وسیعی از مخاطبان جوان و سخت پسند و سرگرم کردن آنها، چند قدم بزرگ در مسیر جهانی شدن آثار ساخته شده برای پلتفرمهای نمایش خانگی برداشته است و با اینکه این اولین باری نیست که یک سریال ایرانی برای حضور در نتفلیکس با این استریم گفتگوهایی داشته، به نظر میرسد که نظر بسیاری از مخاطبان در سراسر دنیا نیز به آن جلب شده باشد.