مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
این روزها خیلی کم پیش میآید فیلمی ساخته شود که بدون استفاده از ابرقهرمانان، مخاطب بزرگسال را نشانه برود و در عین حال باب طبع باشد. فیلم تسخیر در ونیز (A Haunting in Venice) این ویژگی را دارد و بهتر از آن، کاملاً سرگرمکننده است.
سومین اقتباس کنت برانا از داستانهای آگاتا کریستی، ادامه روند ۲۰۲۳ بهعنوان سالی است که هالیوود بزرگترها را وسوسه میکند به سالنهای سینما برگردند. فیلم جدید او جایی بین کارهای هنری خشکتر، فیلمهای استودیویی سنتی که مستعد فروش هستند؛ و تولیداتی که چند ژانر را با هم میآمیزند حرکت میکند و همزمان هر سه مخاطب بالقوه را راضی نگه میدارد.
برانا بار دیگر وظیفه دوگانه بازیگر نقش اصلی و کارگردان فیلم را بر عهده میگیرد؛ و با دور شدن از فضای کاملاً کارآگاهی داستانهای قبلی هرکول پوآرو، به شکلی مناسب به سمت مضامین فراطبیعی منحرف میشود، درحالیکه نقشآفرینیهای شیطنتآمیز گروه بازیگران نقشهای مکمل که با زیرکی انتخاب شدهاند، پرونده را از آنچه میتوانست صرفاً یک معمای قتل دیگر باشد بالاتر میبرد و با شایستگی وارد قوس وحشت گوتیک میکند.
داستان «تسخیر در ونیز» کمی پس از وقایع «مرگ بر روی نیل» روی میدهد. پوآرو با بازی برانا حالا در ونیز زندگی میکند، جایی که از دنیای جرم و جنایت فاصله گرفته و با آرامش دوران بازنشستگی را میگذراند. او مردی ایتالیایی به نام ویتاله پورتفولیو (ریکاردو اِسکامارچو) را استخدام کرده است تا در تمام ساعات روز در برابر مشتریان احتمالی از او محافظت کند.
با این که پوآرو با اصرار میگوید هیچ دوستی ندارد، یک دوست قدیمی به دیدار او میرود: آریادنی الیور (تینا فی)، نویسنده رمانهای جنایی که با روایت داستانی ماجراهای ناگوار کارآگاه بلژیکی، اسم و رسمی برای خود به هم زده است. آریادنی از پوآرو دعوت میکند در شب هالووین در یک جلسه احضار روح شرکت کند که به میزبانی روئینا دِرِیک (کلی رایلی)، خواننده سابق اپرا برگزار میشود. روئینا که بهتازگی دختر خود، آلیسیا (رُوان رابینسون) را از دست داده، در خانهای کاخمانند که گفته میشود در تسخیر ارواح است، زندگی میکند. پوآرو با اکراه دعوت آریادنی را میپذیرد.
پوآرو بهمحض ورود با انواع و اقسام افسانهها و شایعات درمورد ساختمان مواجه میشود، جایی که زمانی یک یتیمخانه بود و گفته میشود ارواح آن بچهها سوگند خوردند از زندهها انتقام بگیرند. پوآرو بهدرستی به مفهوم ارواح بدبین است، حتی با آمدن خانم رِینولدز (میشل یئو)، یک واسطه یا احضارکننده که به نظر میرسد روح آلیسیا را در جلسه احضار میکند.
پوآرو بعد از جلسه بسیاری از شیوههای خانم رینولدز را زیر سؤال میبرد، اما وقتی یک مهاجم ناشناس تلاش میکند خود او را بکشد و به دنبال آن یکی دیگر از حاضران به قتل میرسد، کارآگاه خصوصی بازنشسته تصمیم میگیرد مانع خروج بازماندگان از کاخ شود تا قاتل را شناسایی کند و در صورت امکان به حقیقت پدیدههایی که در اینجا شاهد بود و میتواند منشأ ماوراء طبیعی داشته باشد، پی ببرد.
مانند فیلمهای قبلی این مجموعه (و درواقع، فیلمهای پربازیگر بهطور کلی)، انتخاب بازیگران کلید موفقیت داستان است، حتی فراتر از راهحل (یا راهحلهای) نهایی برای حل معما. خوب یا بد، کارگردان-ستاره این بار کمی پای خود را از روی پدال گاز برداشته است تا در مقایسه با دو فیلم قبلی، پوآرو را تا حدی با جذابیت کمتر به تصویر درآورد، اما برداشت به نسبت سنگین و رنگینتر برانا از این شخصیت، بهطور طبیعی ناشی از شرایط او در ابتدای فیلم است.
گذشته از این، چه کسی بهتر از تینا فی میتواند نقش یک همهچیزدان خودشیفته و کمی قلدر را بازی کند که شایستگیِ مورد تردید خود را در پشت یک لایه نازک از خودبرتربینی پنهان میکند؟ این نقشی است که ظاهراً او به دنیا آمد تا آن را بازی کند، همانطور که به مدت هفت فصل در سریال «۳۰ راک» در نقش لیز لمون درخشان ظاهر شد.
در همین حال، میشل یئو که تازه برنده جایزه اسکار شده است، در زمان کوتاه حضور خود روی پرده در نقش خانم رینولدز، به زیبایی در مرز مهم اما گاهی اوقات نامرئیِ ایجاد حس همدلی در تماشاگر و شارلاتان بودن حرکت میکند.
جِیمی دورنان احتمالاً شایستگی دارد بزرگترین ستاره بعدی گروه بازیگری فیلم باشد؛ و او برای این که در نقش لزلی فِریر، یک جراح عمومی در دوران جنگ جهانی، قانعکننده باشد و حس نیتش را نشان دهد، بیش از آنچه واقعاً لازم است این شخصیت را گرفتار اختلال استرس پس از سانحه نشان میدهد، اما جوش و خروش نقشآفرینی او، بهخوبی در تقابل با بازی جود هیل در نقش لیوپولد، پسر بدشگون و پیشرس لزلی قرار دارد که پس از «بلفاست» به کارگردانی برانا، بار دیگر در نقش فرزند دورنان روی پرده ظاهر شده است.
رایلی و اسکامارچو که هر دو بازیگران بااستعدادی هستند – به همراه کایل آلن در نقش ماکسیم جرارد، معشوق سابق آلیسیا؛ کامیل کوتن در نقش اولگا سِمینوف، خدمتکار روئینا؛ و اِما لِرد و علی خان در نقش دزدمونا و نیکلاس هولند، دو دستیار خانم رینولدز – نشان میدهند متوجه هستند نقشهایشان بهاندازهای است که خیلی به چشم نیایند، مگر در موارد ضروری نظیر زمانی که در مظان اتهام قرار دارند (یا عاملی برای رد گم کردن هستند).
از طرف دیگر، برانا برای تأکید بر فضا، بخصوص وحشت ذهنی ناشی از بودن در ساختمانی که شاید همه ساکنان آن در میان زندگان نباشند، روی فیلمبردار قدیمی خود، هریس زامبارلوکوس حساب میکند. هرچند این دو بهطور کامل به زوایای متناسب با قصههای مصور که در «ثور» به کار بردند، برنمیگردند، استفاده فراگیر زامبارلوکوس از لنزهای آنامورفیک این حس را تقویت میکند که چیزی ترسناک در سایه یا جایی همین گوشه کمین کرده است.
اگر مسیر بازگشت پوآرو به دنیای کارآگاهی پس از بازنشستگی، تا حدی از پیش طراحیشده به نظر میرسد، برانا با هوشمندی از جذابیت طبیعی یک معمای خوب، چه در جلو و چه در پشت دوربین استفاده میکند تا تماشاگران را درگیر یک بازی کند که به یک نسبت ترسناک و شیک است.
درنهایت «تسخیر در ونیز» بهاندازه کافی رمزآلود و رعبانگیز است، چه بهطور معمول دوست داشته باشید با دیدن یک کار از ترس از جای خود بپرید و چه ترجیح دهید سطح دسیسه و پیچیدگی کمی براقتر باشد. صرف نظر از چند لحظه نامحتمل و غیر قابل باور، نظیر این که کارآگاه افسانهای چگونه موفق میشود سبیلهای افسانهای خود را حتی پس از فروبردن سرش در یک ظرف آب، بهخوبی مرتب نگه دارد، تازهترین ساخته برانا یک فیلم عمدتاً مطلوب برای بزرگسالان است.
پذیرش ایده داستانهای ترسناک
«تسخیر در ونیز» سومین ورودی کنت برانا، سینماگر برنده اسکار به دنیای آگاتا کریستی، بعد از دو فیلم «قتل در قطار سریعالسیر شرق» (۲۰۱۷) و «مرگ بر روی نیل» (۲۰۲۲) است. فیلم دوم مدتها پس از پایان فیلمبرداری با اتفاقات ناگوار مواجه شد. پروژه نهفقط چند بار در دوران همهگیری کووید-۱۹ به تعویق افتاد، بلکه اتهامات درمورد سوء رفتار جنسی یکی از ستارگان آن نیز اعتبارش را خدشهدار کرد.
درنهایت، «مرگ بر روی نیل» فوریه ۲۰۲۲ بیسر و صدا روی پرده سینما رفت و با وجود حداقل بازاریابی و تبلیغات، ۱۳۰ میلیون دلار در سراسر دنیا فروخت. فروش خوب، واکنشهای عموماً مثبت منتقدان و استقبال از کار گروه بازیگری پرستاره، بخصوص اِما مکی و به دنبال آن تبلیغات شفاهی تماشاگرانی که فیلم را دیده بودند، کمک کرد دیزنی و استودیوهای قرن بیستم به تولید «تسخیر در ونیز» چراغ سبز نهایی را نشان دهند.
«تسخیر در ونیز» که از ۱۵ سپتامبر در سینماهای آمریکا اکران شد، اقتباس آزاد از کتاب «جشن هالووین» کریستی در ۱۹۶۹ است. برانا و همکار فیلمنامهنویس او، مایکل گرین، محل وقوع داستان را از یک ناحیه روستایی در انگلستان به ونیز در سالهای ابتدایی بعد از جنگ جهانی دوم منتقل کردند؛ و بهجای یک جشن هالووین سنتیتر، حالا پوآرو بازنشسته را میبینیم که با بیمیلی در یک جلسه احضار روح شرکت میکند، جلسهای که بهسرعت به بیراهه میرود. آنچه در ادامه میآید فیلم را برخلاف قسمتهای قبلی، بیشتر به سمت یک تریلر فراطبیعی میبرد. برانا در این گفتوگو از تازهترین ساخته خود میگوید.
«مرگ بر روی نیل» با مشکلاتی روبرو شد که از کنترل شما خارج بود، وقتی متوجه شدید دیزنی و قرن بیستم میخواهند فیلمهای هرکول پوآرو شما را ادامه دهند، تعجب کردید؟
من به دنیای سینما نگاه واقعبینانه دارم، اما از این و آن میشنیدم که مردم از دیدن «مرگ بر روی نیل» لذت میبرند. واکنشها خیلی خوب بود. اکران فیلم ما در سینما به دلایل مختلف با چالش مواجه شد، اما در همان شرایط آمار فروش استثنایی بود. ضمن این که پخش آنلاین فیلم هم موفق بود. همه اینها گواهی بر آگاتا کریستی و پویایی و مهارت بازیگران فیلم و علاقه تماشاگران برای همراهی با یک شخصیت محبوب در یک تعطیلات خطرناک بود.
بنابراین وقتی پیش ما برگشتند و خواستند فیلم سوم را بسازیم، خیلی خوشحال شدم، چون از ساختن دو فیلم اول بسیار لذت بردیم. مایکل گرین، فیلمنامهنویس و من درمورد این که داستان کجا میتواند برود، ایدههایی داشتیم؛ پس اساساً سپاسگزار بودم. بهویژه سپاسگزار تنها عامل تعیینکننده یعنی تماشاگر بودم. به نظر میرسید تماشاگر این فیلمها را میخواهد و به نظر میرسید برای یک فیلم دیگر آماده است؛ بنابراین خوشحال بودیم که میتوانیم یک فیلم دیگر بسازیم.
شما با «تسخیر در ونیز» برای اولین بار بعد از فیلم «فرانکنشتاین مری شلی» در ۱۹۹۴ بهنوعی به ژانر وحشت برمیگردید. واقعاً همینطور است؟
میتوانم بگویم این فیلم مؤکدا یک تریلر فراطبیعی است و قوانین عادی در آن کاربرد ندارد؛ پس همانقدر که ونیز باشکوه است، فیلم و خود داستان آنطور که شاید به نظر میرسد گوتیک نیست، اما مطمئناً عجیب و غریب است؛ و قطعاً مانند کارهای دیگر مایکل اسرارآمیز است. ضمن این که شما در داستانهای آگاتا کریستی فرصت دارید مکالمهای داشته باشید که ژانر را واژگون میکند؛ بنابراین مطمئناً خوشحال هستیم که میتوانیم مردم را بترسانیم. امیدوارم این کار را کرده باشیم. یکی از شخصیتهای فیلم میگوید: «قصههای ترسناک باعث میشوند زندگی کمتر ترسناک به نظر برسد» اما مطمئناً قصههای ترسناک میتوانند رفتن به سینما را بهیادماندنی کنند. از آن داستانهایی است که تماشاگر را بهنوعی عصبی میکند، پس دیدن آن روی پرده بزرگ و در کنار تماشاگران دیگر بسیار سرگرمکننده است. برای من «تسخیر در ونیز» بازگشتی برای پذیرش ایده داستانهای ترسناک است، چه تریلر باشد، چه در ژانر وحشت ردهبندی شود و چه بهنوعی ترکیب ژانرهای مختلف باشد. قضاوت آن را به تماشاگر واگذار میکنم، اما هدف این بود که در وسط آن قرار بگیرید. پوآرو در یک شب طولانی و تاریک و همزمان با یک طوفان هولناک، در یک کاخ تسخیرشده در ونیز باید با ارواح روبرو شود. او و همراهانش در اینجا گیر افتادهاند. هدف ما این بود که تماشاگر را وارد این داستان کنیم، سرگرم کنیم، ذهنش را منحرف کنیم، ترغیب کنیم و بترسانیم.
درست مانند کتابهای کریستی، شما برای هر فیلم یک عنوان متفاوت داشتهاید، اما هالیوود، هالیوود است. تابهحال از شما خواستهاند این فیلمها را با زیرنویسهایی مانند «یک معمای هرکول پوآرو» یا «یک داستان جنایی از آگاتا کریستی» مرتبط کنید؟
نه، تا الان کسی از من چنین چیزی نخواسته است. آگاتا کریستی، بهعنوان پرفروشترین رماننویس جهان در این زمینه دست بالا را دارد و بهنوعی یک آیپی فوقالعاده قوی است؛ بنابراین هیچ فکر خیلی خاصی درمورد نوع روبرو شدن با داستانهای او ندارم. من میخواهم مردم فیلمها را ببینند و از آنها میخواهم برای دیدن این فیلم و فیلمهای دیگر به سینما بروند؛ پس خوب است درمورد آن صحبت کنیم، اما آگاتا کریستی خودش آئین و تاریخ است. تا اینجای کار، فیلمها همان چیزی هستند که داستانهای او هستند و اگر قرار باشد به شیوهای متفاوت متحول شوند، برای این کار از روی پلهای خاص رد میشویم، اما تا اینجا عناوین را همانطور که هستند پیش بردهام.
منبع: ورایتی، هالیوود ریپورتر
تماشای آنلاین فیلم تسخیر در ونیز در نماوا