مجله نماوا، نیما بهدادی مهر

سرزمین فرهنگ و هنر ایران هر لحظه یکی از فرماندهان اصلی خود را از دست می‌دهد و آسمان سینما بی‌ستاره‌تر از قبل می‌شود.

از درگذشت پرویز فنی‌زاده به این سو شاید هیچ درگذشتی تلخ‌تر و شوک برانگیزتر از هجران خسرو شکیبایی و آتیلا پسیانی بر عرصه بازیگری ایران نبوده است.

مدتی پیش به بهانه هنرنمایی آتیلا پسیانی در فیلم «سلفی با دموکراسی» ساخته علی عطشانی، تحلیلی نسبتا مفصل بر کارنامه او داشتم که در نماوامگ منتشر شد. اکنون به بهانه درگذشت وی به صورتی مختصر به این نکته می‌پردازم که او چگونه در بازیگری خود دچار قلب پرسونا شد و از یک بدمن ناب در فیلم‌های جاسوسی و جنایی دهه هفتاد به یک شوخ طبع بذله‌گو در کمدی‌های خانوادگی بدل شد.

آتیلا پسیانی چهره‌ای قابل انعطاف داشت به گونه‌ای که می‌توانست احساسات انسانی را به درستی در صورتش منعکس کند. این تنها بخشی از ظرفیت‌های وی بود و پسیانی از چشمان خود نیز به خوبی برای بازنمایی تردید، قطعیت، صمیمیت، نفرت، تعجب، شوک و… بهره می‌برد.

حفظ خونسردی و آرامش یا بازنمایی عصبیت و خشم از یکسو و نمایشی هنرمندانه از کاریزمای مردانه، دو سویه پررنگ در کلیت نقش‌آفرینی‌های مثبت و منفی او بود که در این زمینه می‌توان به مشهورترین نقش آفرینی‌های سینمایی و تلویزیونی او در آثاری چون «روز شیطان»، «در کمال خونسردی»، «دو زن»، «آب و آتش»، «شام آخر»، «کما»، «چه کسی امیر را کشت؟»، «پل چوبی»، «بوم و بانو»، «پرده نشین»، «انقلاب زیبا»، «مدینه»، «مادرانه»، «یه تیکه زمین»، «دیوار»، «خداحافظ بچه»، «راستش را بگو»، «زیر هشت»، «چاردیواری»، «رستگاران»، «راه بی‌پایان»، «زیرتیغ»، «رانت‌خوار کوچک»، «گم‌گشته»، «باران عشق»، «محله بهداشت»، «محله بروبیا» و… اشاره کرد که انعطاف و قدرت پسیانی در ادراک شخصیت و حیطه تاثیرگذاری نقش در درام را نشان می‌دهد.

آتیلا پسیانی

برای مثال جنس خونسردی یک قاتل و بازتاب آن در رفتار شخصیت در دو فیلم «روز شیطان» و «در کمال خونسردی» به دلیل تفاوت گونه روایی آن فیلم‌ها، مدلی متفاوت در بازی را می‌طلبید که پسیانی به زیبایی در نقش‌آفرینی خود بروز داد؛ از جنبه دیگر گستره‌ای از لجبازی، عصبیت، شرارت، مهربانی، مکاری و دیگر خصایص انسانی در بازی‌های پسیانی نمود داشت که هر بار جلوه‌ای جدید از توانایی‌های بازیگری وی را آشکار می‌ساخت که برای نمونه می‌توان گستره شوخ‌طبعی همراه با جدیت را به ویژه در دو تجربه «چاردیواری» و «زیرتیغ» در مقام قیاس گذاشت و وجوه متفاوتی از مطایبه مردانه در کنار جذبه فردی را در این هنرنمایی‌ها مشاهده کرد.

در حقیقت، باید پسیانی را بازیگری موفق در انعکاسی برون نمایانه از وجوه احساسی شخصیت‌های مردانه برشمرد و فقدان او را به سوت پایانی تشبیه کرد که به صدا در آمده و عرصه آکتوری را به گام‌های پایانی خداحافظی با شمایل‌های نسل میانی بازیگری نزدیک‌تر ساخته است.

سینما و تلویزیون یک هنرمند فرهیخته را از دست داد که کاریزمایی متفاوت از بازی مردانه را نشان مخاطبان می‌داد.