مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
این روزها اقتباس از داستانهای پلیسی و آگاتا کریستی در بین مردم خیلی محبوب است. اگر به دنبال یک نمونه خوب از بهترینهای هر دو دنیا هستید «ببین چطور فرار میکنن» (See How They Run)، اولین فیلم بلند سینمایی تام جرج را ببینید.
داستان این کمدیِ جدی که از ۱۶ سپتامبر از طریق سرچ لایت پیکچرز روانه سینماها شد، در سال ۱۹۵۳ در وست اند در لندن اتفاق میافتد و حول محور نمایشنامهای میچرخد که طولانیترین اجرا را در تاریخ وست اند دارد: «تلهموش» کریستی از ۱۹۵۲ تاکنون – بهجز وقفه ۱۴ ماهه در دوران قرنطینه به خاطر کووید-۱۹ – بهطور مداوم روی صحنه بوده است.
برخلاف بسیاری از دیگر معماهای قتل کریستی، هیچوقت یک نسخه سینمایی قانونی از «تلهموش» ساخته نشده است، چرا که در قرارداد او برای نمایش ذکر شد تا شش ماه پس از پایان اجرای صحنهای آن هیچ فیلمی نمیتواند ساخته شود. این نقطه پرش مارک چپل، نویسنده فیلمنامه «ببین چطور فرار میکنن» بود.
سام راکول در فیلم نقش استاپارد را بازی میکند، یک بازرس بیزار از زندگی و همیشه مست که از همسرش جدا شده و بیشتر وقتها خسته و بیحوصله است. او در ساعات اولیه پس از جشن صدمین اجرای «تلهموش» به سالن محل اجرای نمایش فراخوانده میشود. جنازه لیو کوپرنیک (آدرین برودی)، یک کارگردان فیلم آمریکایی که اخلاق گندی داشت، در صحنه تاریک پیدا شده است، درحالیکه بسیاری از اعضای گروه نمایشی دلیلی برای قتل او داشتند.
آیا قاتل دیکی (جان) اتنبرو (هریس دیکنسون)، بازیگر اصلی نمایش است که کوپرنیک قصد نداشت از او برای اقتباس سینماییِ برنامهریزیشده خود از «تلهموش» استفاده کند؟ (در زندگی واقعی، اتنبرو اولین بازیگری بود که در نمایشنامه «تلهموش» نقش گروهبان کارآگاه تروتر را بازی کرد.) یا شاید مروین کاکر-نوریس (دیوید اویلوو)، نویسنده خودنما که سر هر بخش فیلمنامه پیشنهادی خود با کوپرنیک درگیر بود، قاتل اوست؟ شاید هم جان وولف (ریس شیراسمیت)، تهیه کننده فیلم – یک چهره واقعی دیگر – که بهطور قابل درک میخواست اجرای نمایش متوقف شود، او را به قتل رساند.
جماعت تئاتری درگیر ماجرا در کل برای استاپارد قابل تحمل نیستند. آنچه بیشتر اعصاب او را به هم میریزد، همکاری اجباری با پاسبان استاکر (سرشا رونان) است، یک تازهکار ایرلندی که برای یادگیری چم و خم کار پلیسی، بیشازحد اشتیاق دارد و علاوه بر پرحرفی، عاشق سینما و ستارههایش هم هست.
تعادل بین کمدی و درام
بعد از موفقیت فیلم «چاقوکشی» رایان جانسون در ۲۰۱۹ و در ادامه مناقصه برای دنبالههای آن فیلم، جرج بهخوبی میداند چراغ سبز به «ببین چطور فرار میکنن» به لطف اشتهای تازه کشفشده برای معماهای قتل غیر اقتباسی است. او میگوید: «”چاقوکشی” ثابت کرد داستانهای معمایی بکر مخاطبان زیادی دارد؛ بنابراین آن فیلم مسیر را برای موافقت با تولید فیلم ما هموار کرد.»
گذشته از این فرصت ساختن یک فیلم تاریخی برای جرج هیجانانگیز بود، اما نه کاملاً به شکلی که قبلاً دیده شده است. او میگوید: «من خیلی آگاه بودم که نمیخواهم یک نوع نسخه قهوهای مایل به سرخ تیره از لندنِ پس از جنگ جهانی دوم بسازم، چون ما بارها آن را دیدهایم. نکته هیجانانگیز فیلمنامه مارک چپل این بود که لحن کاملاً روشن و امروزی داشت.»
او ادامه میدهد: «بحثی که با هر یک از رؤسای بخشهای مختلف فیلم داشتم این بود که چگونه این نکته را منعکس کنیم که ازیکطرف، اینجا لندن دهه ۱۹۵۰ است و میخواهد شبیه یک نسخه کاملاً درکشده از آن دنیا باشد؛ و از طرف دیگر، همزمان تنها از منظری مدرن کار کند. نیاز داشتیم همهچیز را بدانیم و برداشتی ناخودآگاه از معمای قتل، فیلم نوآر، تاریخ سینما و تئاتر در وست اند و تا حدی آگاتا کریستی داشته باشیم.»
به گفته جرج «نگاه واقعی به شخصیتها و آن دنیا» عناصری بودند که به لحن امروزی «ببین چطور فرار میکنن» کمک کردند. نکته بعدی این بود که جرج و همکارانش چطور باید چرخش داستانی مورد نظر خود را ایجاد کنند و این مسئلهای است که مطمئناً در جنبههای کمدی فیلم دیده میشود. طنز دیالوگها و شرایط، مضامین تیرهتری مانند قتل و اعتیاد را متعادل میکند.
جرج که بهعنوان نویسنده یک جایزه بفتا تلویزیونی در کارنامه دارد، میگوید: «از همان ابتدا میدانستم یکی از چالشهای بزرگ این است که چگونه بین عناصر دراماتیک و تیرهتر و عناصر کمدی تعادل برقرار کنیم. اگر بیشازحد به سمت کمدی متمایل میشدیم، این خطر وجود داشت که صحنههای تریلر و دراماتیک به خطر بیفتند و تضعیف شوند. اگر فقط روی کمدی تمرکز میکردیم، کار احمقانه میشد و تماشاگر با شخصیتها درگیر نمیشد. در عین حال، اگر بیشازحد به سمت تریلر دراماتیک پیش میرفتیم، از کمدی دور میشدیم؛ بنابراین تلاش برای حرکت روی این مرز و حفظ توازن عناصر درام و کمدی همیشه یک چالش برای ما بود. نکته هیجانانگیز این بود که در فیلمنامه مارک این تعادل بهخوبی برقرار شده است. رضایتبخشترین کار توانایی پیوند زدن کمدی و درام بهگونهای است که تماشاگر کاملاً متوجه آن نشود.»
جرج اعتقاد دارد یکی از مهمترین چیزهایی که باعث میشود مردم همیشه به داستانهای پلیسی برگردند، این است که اجازه میدهد «همزمان با کارآگاهان» وارد شوند و سعی کنند معما را حل کنند. او میگوید: «شما در هر فیلمی سعی میکنید تماشاگر را وادار کنید با شخصیتهای اصلیتان یک نگاه مشترک داشته باشند. در یک معمای قتل، شما بهنوعی به تماشاگر کمک میکنید، چون او میخواهد روند کار پلیسی را دقیقاً مثل کارآگاهان دنبال کند… قرار گرفتن قطعههای پازل در چنین داستانهایی بهنوعی آرامشبخش است.»
علاوه بر این، حضور تعدادی زیادی بازیگر توانا در «ببین چطور فرار میکنن» به جذب تماشاگران کمک میکند. جرج میگوید: «داشتن این بازیگران در اولین فیلم من واقعاً باورنکردنی است. همهچیز با سرشا رونان شروع شد. او اولین کسی بود که برای نقش استاکر سراغش رفتیم و از همان بار اول که درمورد آن صحبت کردیم، مشخص بود متوجه لحن کار شده است. این واقعاً برای من مهم بود.»
او ادامه میدهد: «یکی از موقعیتهایی بود که شما در فهرست خود فقط یک نفر را دارید و همهچیز با همان یک نفر به حرکت درمیآید. موافقت سرشا با بازی در فیلم ما قطعاً یک تأثیر دومینویی داشت. کمی بعد دیوید اویلوو و بعد سام راکول را در پروژه داشتیم و آنوقت بود که احساس کردیم واقعاً داریم به جایی میرسیم.»
اولین بار که جرج فیلمنامه چپل را خواند متوجه شد او ماهرانه نوعی کمدی خلق کرده است که در یک معمای قتل عمل میکند و با وجود داشتن عناصری از ادای احترام و عناصر فرامتنی، به سمت دست انداختن ژانر نمیرود. او میگوید: «ازنقطهنظر نقشآفرینی واقعاً احساس کردم اجراهای کمیک ریشهدار، طبیعتگرایانه و معاصر بهنوعی کلید تنظیم این لحن در دورانی است که داستان فیلم در آن روی میدهد و بهاندازه کافی خوششانس بودم که بازیگران طنز درخشان مانند سام و سرشا و آدرین – که فکر میکنم کاملاً متناسب شخصیت لیو کوپرنیک بود – در این فیلم بازی کردند.»
نمایشنامهای که هیچوقت فیلم نشد
«ببین چطور فرار میکنن» یک داستان پلیسی به سبک آگاتا کریستی را به تصویر میکشد و در عین حال با اتفاقات تاریخی بازی میکند. گذشته از اجرای «تلهموش» کریستی در وست اند که مبنای واقعی دارد، تعدادی از بازیگران واقعی ازجمله سر ریچارد اتنبرو، جان وولف، شیلا سیم (پرل چاندا) و درنهایت خود آگاتا کریستی (شرلی هندرسون) نیز در داستان حضور دارند.
جرج در توصیف رابطه بین تاریخ واقعی و داستان خیالی خود میگوید: «ایده محرک تلفیق اتفاقات واقعی و داستانی از آنجا آمد که کریستی در قرارداد تأیید ساخت یک اقتباس سینمایی از “تلهموش” قید کرد این اتفاق فقط زمانی میتواند روی دهد که اجراهای نسخه صحنهای در وست اند به پایان برسد؛ و البته این اتفاق هرگز نیفتاد؛ بنابراین مارک با تکیه بر این مسئله ایده “یک معمای قتل در یک معمای قتل” را توسعه داد.»
او ادامه میدهد: «ازنظر تاریخی، وولف قطعاً میخواست فیلم “تلهموش” بسازد و تصور میکرد اجرای صحنهای بین هشت تا ۱۰ ماه طول میکشد. پیتر ساندرز که شخصیت پتولا اسپنسر با بازی روث ویلسون با الهام از او شکل گرفت به وولف گفت فکر میکند این کار ۱۰ ماه ادامه داشته باشد. خود آگاتا فکر میکرد هشت ماه طول میکشد؛ بنابراین همه با حسن نیت قرارداد را امضاء کردند. قرار نبود فیلم وولف هیچوقت ساخته نشود. درواقع هیچکس پیشبینی نمیکرد “تلهموش” بعد از ۷۰ سال همچنان روی صحنه برود.»
بازی در نقش یک شخصیت مردمگریز
راکول که متولد دیلی سیتی در کالیفرنیا است، با وجود حدود سه دهه حضور در سینما و بازی در بیش از ۱۰۰ کار سینمایی و تلویزیونی شامل نقشآفرینی برنده اسکار در «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری»، سخت کار کرد تا لهجهای برای بازرس استاپارد پیدا کند که تماشاگران و بسیاری از همبازیهای بریتانیاییاش آن را باور کنند.
بازیگر ۵۴ ساله شانههایش را بالا میاندازد و میگوید: «بهترین کاری را که میتوانستم انجام دادم. سعی کردیم او را به مرکز لندن نزدیک کنیم. سعی نکردیم خیلی به شرق لندن یا محلههای خیلی شیک برویم. استاپارد به طبقه کارگر تعلق دارد و در قالب یک شخصیت خیلی واقعی به نظر میرسد. او متظاهر نیست و لندن بهعنوان یک سیستم طبقاتی بزرگ خیلی با تظاهر سر و کار دارد؛ بنابراین مهم بود او متعادل و خیلی واقعی باشد، چون فردی مردمگریز است.»
راکول درمورد همکاری با رونان، بازیگر نامزد چهار جایزه اسکار میگوید: «سرشا کار را برای من آسان کرد. او پرانرژی و بسیار جذاب است. استاکر با بازی او کلی دیالوگ دارد و یک مایل در دقیقه حرف میزند، درحالیکه شخصیت من در فیلم فقط باید راه برود و بداخلاق باشد.»
جرج درباره همکاری با راکول میگوید: «سام برای نقش استاپارد کاملاً مناسب بود. در اوایل فیلم، شخصیت او برای ما مثل یک کتاب کاملاً بسته است، اما تماشاگر میخواهد حس کند چیزهایی در زیر سطح اوست. سام این جزئیات و ظرافتها را به شخصیتهای خود میبخشد. شاید اگر بازیگر دیگری نقش استاپارد را بازی میکرد، او فراموششدنی یا دوبعدی میشد. با بودن سام مطمئن بودیم این اتفاق نمیافتد. او از طریق کمدی بیکلام با تماشاگر ارتباط برقرار میکند که بسیار سرگرمکننده است. ضمن این که همکاری او با سرشا واقعاً شگفتانگیز بود.»
رونان، بازیگر ۲۸ ساله ایرلندی که بیش از همه برای فیلمهای «زنان کوچک»، «مری ملکه اسکاتلند»، «لیدی برد» و «تاوان» شهرت دارد، میگوید: «من و سام در بیشتر صحنههای فیلم با هم هستیم. او بهترین است. من بهعنوان یک شخص چیزهای شگفتانگیزی درباره او شنیده بودم. سام یکی از هیجانانگیزترین بازیگرانی است که ما داریم و من بهترین زمان کاری را با سام او سپری کردم. صحنههایی بود که باید جملههای هم را تمام میکردیم. تقریباً مثل برادران و خواهران دوقلو شده بودیم. حالا احساس میکنم سام یک دوست خوب برای من است.»
منبع: موویوب، سان فرانسیسکو کرونیکل