مجله نماوا، سحر عصرآزاد
فیلم سینمایی ببین چطور فرار میکنن یک درام معمایی با محوریت طولانیترین نمایش کارآگاهی روی صحنه در طول تاریخ است که به نوعی جنایت در جنایت بدل شده و با دوزی خاص از طنز به روز شده است.
تام جرج اولین فیلم سینمایی خود را براساس فیلمنامهای از مارک چپل ساخته که اقتباسگونهای است از نمایشنامه «تله موش» به قلم آگاتا کریستی؛ ملکه جنایت یا ادبیات جنایی. درامی که به درخواست نویسنده تنها وقتی امکان ساخت نسخه سینمایی آن وجود دارد که ۶ ماه از اجرای صحنهای گذشته باشد؛ امکانی که تا امروز محقق نشده است!
این شرطِ رئال را میتوان جرقه و نقطه آغاز شکلگیری «ببین چطور فرار میکنن» دانست. در واقع فیلمنامهنویس با تکیه بر همین واقعیت؛ به شکلی هوشمندانه هم به خواست نویسنده احترام گذاشته هم توانسته با ظرافت درامی موازی با خط محوری «تله موش» خلق کند که ارتباطی تنگاتنگ و معنادار با هم داشته و در گرهگشایی لازم و ملزوم یگدیگر شوند.
این ایده زمینهساز رویکرد مدرن نویسنده و کارگردان به یک نمایشنامه آشنای کلاسیک در فرم و جنس روایت و کارگردانی شده که سویه متمایز فیلم ورای منبع اقتباس آن است. در عین حال نگاهی انتقادی به مسئولیت نویسنده و خالق یک اثر در مواجهه با واقعیت و شخصیتهای حقیقی دارد که به سویه مدرن کار غنا بخشیده است.
با تکیه بر نریشن راوی؛ همه چیز با جشن صدمین اجرای نمایش «تله موش» در تئاتر وست اند لندن در سال ۱۹۵۳ آغاز میشود. مراسمی که با قتل کارگردان آمریکایی منفور نمایش؛ لیو کوپرنیک (آدرین برودی) بهم میخورد و یک بازرس دائم الخمر؛ استاپارد (سام راک ول) و دستیار تازه کارش؛ پاسبان استاکر (سرشا رونان) مسئول پرونده میشوند.
خط اصلی درام با تکیه بر ادبیات کلاسیک پلیسی که آگاتا کریستی سَمبل و خالق آن است، به پیگیری پرونده با بررسی مظنونین تا رسیدن به متهم اصلی میپردازد که روندی قابل پیشبینی با جذابیتی بالقوه است که وامداری نمایش به یک پرونده واقعی آن را مهمتر جلوه میدهد.
اما آنچه رویکرد فیلمنامهنویس و کارگردان را در فیلم متمایز کرده، تلاش برای ورود به زوایای نادیده و پنهان رمان؛ روانشناسی قتل و قاتل و بهخصوص آسیبشناسی نقش نویسنده در بهره برداری دراماتیک از واقعیت و در نهایت گوشه چشمی به پشت صحنه تئاتر و سینما و ادبیات در دهه پنجاه میلادی است.
سویههایی که طبعاً در تعادل با یکدیگر میتوانند به درامی منجر شوند که دنبال کردن داستانی آشنا را؛ آنهم در سال ۲۰۲۳ همچنان جذاب کرده و مخاطب را به توقع و همراهی از جنسی متفاوت وادارد. این اتفاقی است که در «ببین چطور فرار میکنن» به شکل نسبی افتاده و بافت تصویری، جنس روایت و خوانش طنز پیوند دهنده متمایز این لایهها بر بستر درام محوری است.
به این ترتیب ما با قصهای مواجه هستیم که لازمه درگیری با آن قرابت با فضای رمان و زیر و بم درام به جهت بهرهبرداری مناسب در روند فیلم است. نکتهای که با حضور راوی و کاراکترهای فرعی متعدد که برخی هم واقعی هستند، تأمین شده و البته کاراکتر کاربردی استاکر که علامت سوالهای مهم را با شیفتگی که به تئاتر و سینما دارد؛ با پرسش و پاسخ و حدس و گمانهای بیپایان خود پر میکند.
در عین حال تضاد کلاسیک میان استاکر و استاپارد که در پرگویی و کم گویی تا سویههای دیگر کاراکترها نمود پیدا کرده، امکانی به وجود میآورد تا هم پرونده با حضور نامرئی مخاطب پیگیری شود هم مکمل شدن آنها در دل یک پرونده جنایی از فیلتر ظن و گمان تا اتهام عبور کرده و به مخاطب اشراف نسبی درباره کلیات و جزئیات داده شود.
همچنین این رابطه زمینهساز برجسته شدن رویکرد طنزی خاص به کاراکترها و ماجرا شده که از پشت صحنه تئاتر و سینما تا درامهای جنایی را در برمیگیرد. از کارکرد تبر و وسایل قلابی تا تابلوی (خروج) نمایش تا چالشهای گرفتن نقشِ یک در سینما و روابط پشت پرده که به تناسب داستان به آنها پرداخته میشود.
در این میان نوع روایت و ساختاری که برای پهن کردن تور قصه انتخاب شده، به دیدگاه چندلایه فیلمنامه و فیلم کمک میکند. روایتی که همسو با پیشروی پرونده منجر به شکل گرفتن فلاشبکهایی میشود که شوخی با تمهیدات روایی همچون نریشن و فلاشبک را از دیدگاه کارگردان؛ کوپرنیک و نویسنده سیاهپوست؛ مروین کاکر نوریس (دیوید اویلوو) به دنبال دارد که زمینهساز اختلاف بعدی آنهاست.
این تمهیدات روایی در ادامه به روایتهای موازی از رویدادهایی تعیین کننده پیوند میخورند که قرار است زاویه دید مخاطب را نسبت به ماجرا بسط داده و مانع از قضاوت زودهنگام شوند تا در نهایت از متهم/ قاتل در سکانسی کلاسیک پردهبرداری شود.
نکته مهمتر اینکه کشف هویت قاتل و مرور چرایی و چگونگی قتل قرار نیست صرفاً به کنار هم قرار گرفتن قطعات پازل یک جنایت منجر شود بلکه در زیرمتن خود آسیب شناسی رابطه نویسنده با سوژه و تعهد نانوشته او به شخصیتها و وقایع مستند را در برمیگیرد.
سویهای که هرچند در کش و قوس درام و بهخصوص بافت طنز اثر به نوعی تعدیل شده اما مولفه متمایزکننده این فیلم با آثار مشابه اقتباس شده از آثار کریستی است. نویسندهای که خودش هم در فیلم به عنوان یک کاراکتر نمایشی حضور دارد و مورد قضاوت و داوری مخاطب قرار میگیرد.
آگاتا کریستی (شرلی هندرسون) در موقعیت تراژیک مواجهه با قاتل و اتهامی که به او به عنوان سوءاستفاده کننده از واقعیت زده میشود، کوتاه نمیآید و حاضر نیست پایان نمایشنامه را تغییر دهد چون آن را مغایر با آزادی قلم و نویسنده میداند!
طراحی این موقعیت نمایشی که نوعی فاصلهگذاری دراماتیک بین نویسنده و شخصیت نمایشی/ شخصیت حقیقی ایجاد میکند، جز بر بستر پازل جنایی که به واسطه طنزی خاص رنگآمیزی شده، نمیتوانست به چنین سنتز هنرمندانهای منجر شود.
فیلمنامهنویس و کارگردان این فاصلهگذاری را در پایان نیز تکرار میکنند و با ثبت فینال نمایشِ روی صحنه در حضور بازرس و پاسبان، این بار مخاطب به طور مستقیم مورد خطاب استاپارد قرار گرفته و به عنوان شریک جرم در هر معمای جنایی که ناظر خاموش آن بوده، به چالش کشیده میشود.
به این ترتیب میتوان «ببین چطور فرار میکنن» را فراتر از بازسازی مشهورترین اثر ادبی و نمایش جنایی جهان در طول تاریخ، فیلمی در نظر گرفت که قرار است مخاطب را از مسیری آشنا به درکی متمایز از روایت و روایتگری، کنشمندی و انفعال، مسئولیت پذیری و نهایتاً قضاوتگری برساند که خوانشی مدرن از رمان و درامی کلاسیک و آشنا و تأملبرانگیز است.