مجله نماوا، سحر عصر آزاد
اگر هنوز تماشای این سریال را آغاز نکردهاید، این نوشته بخشهایی از داستان را لو میدهد
«بازی مرکب» یا «بازی ماهی مرکب» سریالی کرهای به نویسندگی و کارگردانی هوانگ دونگ هیوک است که در یک فصل ۹ قسمتی از شبکه نتفلیکس پخش شد و توانست مخاطب گستردهای را در سراسر جهان جذب کند.
مجموعهای معمایی، جنایی، روانکاوانه که مفاهیمی همچون نقد نظام سرمایهداری، اختلاف طبقاتی، تقابل سنت و مدرنیته و… را بر بستر قصهای کنجکاویبرانگیز دراماتیزه کرده و میتوان آن را سریالی چندلایه برای گروههای سنی و سلائق مختلف تماشاگران با فرهنگهای مختلف دانست.
مهمترین نکته در مورد سریال «بازی مرکب» این است که حتی مخاطبانی را که علاقهای به آثار و تولیدات کرهای ندارند، توانسته به خود جذب کند و این مهم امکانپذیر نمیشود مگر به واسطه نگاه دراماتیک به تم و درونمایهای که در عین جاری بودن در فرهنگ، مناسبات و باور مردم کشور کره، در کل جهان قابل درک و همذاتپنداری است.
به گفته بهتر این سریال نگاهی بهروز و فرامرزی به انسان، مصائب و دغدغههایش دارد آنهم در روزگاری که همه مردم کره زمین درگیر خطرها، ترسها و مشکلات مشابه هستند. چه هوشمندیای بالاتر از اینکه بتوان از دل اصالت و پایبندی به فرهنگ، روابط، زبان، پیشینه و… سرزمین خود، راهی به عمق روح مردمانی به وسعت جهان باز کرد؟
طبعاً درامهایی با محوریت یک بازی مرگبار در فیلمها و سریالهای مختلف تجربه شده، خشونت فراتر از آنچه در «بازی مرکب» جاریست در آثار متعدد به کرات ساخته و پرداخته شده، سریالهای کرهای بسیاری هم ساخته شده که با اقبال مخاطبان روبرو شده؛ اما آنچه در «بازی مرکب» شاهدش هستیم، نگاه قوامیافته به همه این موارد بر بستر درامی است که روح انسان سردرگم و رهاشده امروز را میکاود؛ انسانی که مجبور به آخرین انتخاب است.
بیهوده نیست که فیلمنامه این سریال ١٠ سال قبل خشن و غیر قابل ساخت ارزیابی شده و امروز ساخته و با اقبال جهانی روبرو شده؛ آنهم در شرایطی که نزدیک به ٢ سال است مردم جهان درگیر انزوای اجباری و بازی لحظهای با مرگی هستند که حتی برای حضور در این بازی، نه حق انتخاب دارند نه وسوسه جایزه نقدی در کار است. مرگ حتی پشت در هم نیست بلکه در هوایی که نفس میکشیم بیاجازه جریان دارد!
در چنین شرایط آخرالزمانی به نظر میآید تماشا کردن درامی با محوریت یک بازی مرگبار که آدمها به اضطرار شرایط در آن شرکت میکنند تا اگر زنده ماندند جایزه نقدی هنگفتی دریافت کنند، بسی لطیفتر و خفیفتر از خشونت پنهان در زندگی جاری امروز ما باشد.
هوانگ دونگ هیوک با درک درستی که از قصه خود و درونمایه تأثیرگذار آن داشته، سعی کرده از دل فرهنگ، اجتماع، مناسبات و رفتارشناسی جامعه خود روایت قصهاش را آغاز کند آنهم با تکیه بر نریشن راوی که همان شخصیت اصلی؛ سونگ گی هون (بازیکن شماره ۴۵۶/ لی جونگ جه) است.
یک قمارباز شکست خورده که زنجیره بدبیاریهایش تمامی ندارد و با مادر پیر و بیمار ماهیفروش خود زندگی میکند که حتی پول خرید کادوی تولد دخترش را به او میدهد. نویسنده تلاش کرده در کوتاهترین زمان زنجیرهای از سرخوردگیهای گی هون را ترسیم کند تا جایی که او در آستانه جدایی از دخترش به دلیل سفر او با ناپدری و مادرش به آمریکا قرار میگیرد، چراکه این پدر استطاعت سرپرستی از دخترش را ندارد.
به نظر میآید گی هون نیاز به یک ضربه کاری برای ایستادن و نگاه کردن به زندگیاش دارد تا تکانی به خود بدهد. این ضربه چیزی نیست جز از دست دادن تنها دخترش آنهم به خاطر بیپولی که او را به نقطه حساس انتخاب بین مرگ و زندگی میرساند.
تا اینجا با قصهای کلیشهای و تکراری از یک مرد/فرزند/همسر/ پدر بیمسئولیت و بیخیال مواجه هستیم که مرتب بد آورده و حاضر نیست به پشت سرش نگاه کند. الگویی آشنا که حتی مواجهه گی هون و ناپدری دخترش را زیر باران، قابل پیشبینی و احساساتزده جلوه میدهد.
اما به نظر میآید این راه میانبر برای شروع قصه روی عادت مخاطب و عدم تلاش نویسنده برای آشنازدایی، انتخابی هوشمندانه برای بالا بردن ریتم و پیشبرد هرچه سریعتر و موجزتر درام به نقطه شروع توفان است. توفانی که در مترو با بازی سیلی خوردن در ازای پول جرقهاش پدیدار میشود و با دریافت کارت تلفن با لوگوی (بازی ماهی مرکب)، قهرمان ما وارد این توفان میشود.
کارگردان برای برقراری پیوندهای دراماتیک بین جهان رئال و جهان بازی، از ابتدا بر نشانههای رئالیسم در شهری کوچک با جغرافیایی شناسنامهدار تأکید کرده تا با تثبیت چهره شهر، مترو، بازار ماهیفروشان، کلانتری، باشگاه اسبدوانی، مردم عادی فقیر، پولدار، دزد و… نمایندگان جهان رئال در جهان بازی برای مخاطب ملموس، باورپذیر و پرداخته شوند تا مرگ، زندگی، گریه و ترسهایشان در طول این بازی مرگبار مخاطب را به واکنش و همراهی وادارد؛ نه اینکه تبدیل شوند به رباتهایی بدون شناسنامه و پیشینه و عاجز از تأثیرگذاری.
به همین دلیل سه فینالیست بازی یعنی گی هون، چو سانگ وو (شماره ٢١٨/ پارک هه سو)، کانگ سه بیوک (شماره ٠۶٧/ هویون جونگ) را با خط قصه فرعی در جهان رئال میشناسیم. در ادامه نیز خط فرعی برای علی عبدل (شماره ١٩٩/ انوپام تریپاتی)، اوه ایل نام (شماره ٠٠١/ او یونگ سو) و جانگ دوک سو (شماره ١٠١/ هو سونگ ته) طراحی شده تا تیپ باقی نمانند بلکه تبدیل به شخصیتهایی از جنس گوشت و پوست و استخوان شوند و در عین حال ارتباط جهان بازی با جهان رئال تنگاتنگ و مفاهیم و درونمایه اثر قابل تحلیل و برداشت باشد.
در کنار این ۴۵۶ شرکت کننده که تنها تعدادی از آنها به فراخور زمان و فرصتی که برای بسط شخصیتها در یک مینیسریال وجود دارد به مخاطب معرفی میشوند، ماموران بیچهره با نمادهای دایره، مربع و مثلث روی ماسک متمایز میشوند که نظم بازیها را برقرار میکنند. افرادی که بر اساس رتبه با طراح اصلی بازی در ارتباط هستند تا در نهایت چرایی خلق این بازی و مغز متفکر آن برای مخاطب افشا شود.
در این میان یک کاراکتر شاهد و جستجوگر که کاملکننده زاویه دید مخاطب است، طراحی شده؛ هوانگ جون هو (افسر پلیس/ وی ها جون) که به واسطه حرفهای گی هون در کلانتری و تلاش برای پیدا کردن برادر گمشدهاش به طور مخفی وارد بازی میشود. کاراکتری که از زوایای پنهان این سیستم برای مخاطب پرده برمیدارد و در نهایت به گمشده و پاسخ سوالهای بی شمارش میرسد.
با این طراحی هوشمندانه آنچه بیش از پیش مهم جلوه میکند، اهمیت جاری بودن روح زندگی و انگیزههای انسانی در جهان آخرالزمانی بازی است. جهانی که به واسطه طراحی صحنه، طراحی لباس، موسیقی متن، رنگآمیزی و حتی طراحی بازیها، قرار است نوعی فانتزی کودکانه را تداعی کند که ابتدای امر به یک شوخی دنیای بچهها میماند.
نویسنده/ فیلمساز حتی برای طراحی بازیهای مراحل ۶ گانهای که برای بازیکنان طراحی شده، ارجاع میدهد به بازیهای کودکانه قدیمی کشور کره و به این ترتیب سویه معصومانه و ساده و بیآلایش خاطرات کودکی را به مدد میگیرد تا بازیکنان و البته مخاطب را غافلگیر کرده و به چالش بکشد.
اما با شلیک اولین گلوله واقعی در بازی (نور قرمز، نور سبز) و حذف شماره بازیکنی که خون از بدنش جاری شده، خاطرات معصومانه کودکی در تضاد با جهان مرگبار بازی رنگ میبازند. تضادی که مخاطب را وامیدارد تا با بهت شاهد این بازی مرگ و زندگی باشد؛ بازیای که باخت آن مرگ واقعی و برد آن پول واقعی است.
قرار دادن مرگ و پول در دو کفه ترازو، موازنه غریبی را رقم میزند که نه فقط برای بازیکنان بلکه برای مخاطب تکاندهنده است. هرچند بازیکنان مجبور به ادامه بازی هستند اما حداقل انتظار این است که بعد از اتمام، همگی رای به خروج از این بازی مرگبار بدهند.
اما همانقدر که نتیجه رأیگیری غیر قابل پیشبینی است، بازگشت بخش اعظم بازیکنان بعد از چند روز به محل بازی برای ادامه دادن، ترسناک است. چراکه به نظر میآید جهان واقعی چیزی برای عرضه به انسان امروز، حل مشکلاتش و رسیدن او به رهایی ندارد و راهی جز بازگشت به بازی مرگ برایش باقی نگذاشته است.
از این پس خشونت عریان و تقارن مرگ و زندگی محدود به بازیها نمیشود چراکه بازیکنان نیز به جان یکدیگر میافتند تا با حذف دیگری سهم خود از جایزه نهایی را بیشتر کنند! این دیگر اجبار قوانین بازی نیست بلکه خوی پنهان انسانی است که در درون همه ما وجود دارد و تنها نیاز به یک جرقه برای شعلهور شدن دارد.
وجه مهم دیگری که در زیرلایه این سریال به دراماتیکترین شکل ممکن در حال بسط و گسترش و انتقال است، معرفی فرهنگ و باورهای این سرزمین و همچنین احیای بازیهای قدیمی و فولکلور است که چه بسا برای نسل امروز کره هم ناشناخته باشد چه برسد به مردمانی در سراسر جهان.
هوانگ دونگ هیوک به شکلی ظریف و زیرپوستی نه تنها در حال احیای آداب، سنتها، فرهنگ و بازیهای گذشته کشورش است که هر یک با خود مفهومی انسانی و کاربردی را به همراه دارد، بلکه به مفاهیم اخلاقی هم میپردازد که قابلیت شعاری شدن دارند اما گل درشت نمیشوند.
مفاهیمی همچون نقش و اهمیت سالمندان و حضورشان در کنار نسلهای بعدی که مصداق آن در کاراکتر اوه ایل نام است؛ پیرمردی که به خاطر بیماری و ضعف و نداشتن قدرت بدنی از سوی دیگر بازیکنان پس زده میشود اما راهکارهایش میتواند کارساز و پیشبرنده کار تیمی باشد.
نویسنده/ فیلمساز در ادامه همزمان با پیشبرد خط بازیهای مرگبار که حذف تدریجی بازیکنان و رسیدن به فینال دونفره را به همراه دارد، کاوشگری مأمور پلیس نفوذی در تیم رهبری بازی را نیز گام به گام پیش میبرد و فساد در ردههای مختلف قدرت را مورد توجه قرار میدهد.
در نهایت هم نطفه اصلی بازی و نقد نظام سرمایهداری و نگاه بردهوار طبقه ثروتمندان به فقرا و نیازمندان حتی در سرگرمیسازی را برجسته میکند. بدون آنکه از نمایش اغراقآمیز تماشاگران ماسک زده این بازی مرگبار طفره برود، قضاوت را به مخاطب واگذار میکند تا جای خود را در این بازی چه در جهان سریال، چه در جهان رئال پیدا کند.
تراژدی اصلی سریال «بازی مرکب» لزوماً در بازیهای مرگبار و خشونت جاری در لحظههای ساکت و ساکن آن در پایان کار نیست؛ جایی است که برنده نهایی بازی را ترک میکند و کارت بانکی حاوی جایزه بزرگ را به همراه دارد، اما نه کسی را برای به اشتراک گذاشتن دارد نه لبخند گشاده و آرامش و خیال آسودهاش را.
او در فینال بر سر دوراهی انتخاب قرار میگیرد؛ انتخاب بین رفتن و فراموشی گذشته یا انتقام از به بازی گرفتهشدن معصومیت و سادگی از دست رفتهاش؟ رنگ سرخ موهای سونگ گی هون بارقههای انتقامجویی این قهرمان را پررنگ میکند؛ شخصیتی که نمیخواهد گذشته را فراموش کند.
تماشای سریال بازی مرکب در نماوا