مجله نماوا، سحر عصرآزاد
فیلم سینمایی «بازگشت به خاک» درامی آرام با محوریت زوجی طردشده است که ازدواج اجباری خود را بر بستر بدویتی که مورد تهدید مدرنیته قرار گرفته، رنگی از عشق به شیوه خودشان میزنند.
لی رایجون؛ نویسنده و کارگردان چینی، هفتمین فیلم سینمایی بلند خود را بر اساس خاطرات و تجربه زیستی از روابط و مناسبات آدمها در روستای دوران کودکیاش؛ گاوتای در استان گانسو ساخته تا نگاه موشکافانهاش را معطوف به انسانهای نادیده و حاشیهای در این اجتماع کوچک کند.
انسانهایی که به واسطه زخمهای درونی و بیرونی از سوی خانواده و جامعه طردشده و مورد بیمهری قرار میگیرند اما به واسطه یک همجواری اجباری نه تنها به درکی تازه از مهربانی و عشق بیادعا میرسند بلکه مخاطب را نیز در این تجربه خاص شریک میکنند.
فیلمساز با طمأنینه قصه خود را از نقطه شروع آشنایی برادر چهارم؛ یوتی ما (وو رنلین) و گیینگ سائو (های چینگ) در یک سکانس خواستگاری سنتی آغاز میکند. درحالیکه رفتار مهربانانه آنها با یک الاغ؛ فارغ از نگاه کاسبکارانه خانواده ها، نقطه اشتراکشان میشود و بسیار همدلانهتر از رفتار خانوادههایشان با خود آنهاست.
قاب هوشمندانهای که در انتهای این سکانس؛ همزمان مرد و زن را در اتاق (تصویر مرد در آینه حین غذا خوردن) و حیاط (زن در کنار الاغ زیر برف) بدون آنکه کنار هم باشند، با هم ثبت میکند؛ تداعی کننده رابطهای آتی آنها با کیفیتی متفاوت از یک ازدواج سنتی است.
رابطهای که الاغ به عنوان عضوی تعیینکننده در خانواده نقشی مهم دارد و به نوعی (ما) و (سائو) به واسطه شیوه مواجهه با اوست که تمایز رابطه خود را به اثبات میرسانند. به همین دلیل است که در پایان فیلم وقتی الاغ رهایی/ آزادی را با فروپاشی این قاب به دست میآورد، آن را برنمیتابد و به خانهای که در آن مورد مرحمت قرار گرفته، بازمیگردد؛ خانهای در حال تخریب همچون ساکنانش!
کاراکتر الاغ به واسطه همذات پنداری که (سائو) با او در روز خواستگاری پیدا میکند، نیز برجسته میشود. بخصوص وقتی زن با تعبیر (زندگی اون الاغ از من بهتر بود!) به آن تأکید میکند. مرد نیز در زندگی روزمره همانطور که مهر را نثار همسرش میکند، هوای الاغ را دارد تا زیر فشار مضاغف بار سنگین قرار نگیرد و به همین دلیل هم از سوی اهالی روستا مورد سرزنش و سخره قرار میگیرد.
سکانس اشاره شده از آنجا در فیلم اهمیتی مضاعف پیدا میکند که این زوج پس از عبور از ناملایمات و سختیها و جوانه زدن عشق به موازات پیشرفت در زندگی کشاورزی، زیر نماد ازدواج شاد (شمایلی سرخ که روی دیوار خانه نصب شده)؛ به مرور روز خواستگاری و تصویری که از دیگری در ذهنشان ثبت شده، میپردازند که تداعی کننده روح زخمی مشترک آنها و پناهی است که در دیگری یافتهاند.
به این ترتیب بخش میانی فیلم تبدیل میشود به درامی دو سویه در سازگاری رابطه این دو انسان با یکدیگر و طبیعت که به شکلی پایاپای با تعامل و همدلی در دو سطح پیشرفته و آنها را به نقطهای میرساند که مصداق واقعی یک ازدواج شاد باشند؛ نه فقط به واسطه نماد روی دیوار بلکه به واسطه نوری که در دل دیگری روشن کرده و مرهمی که بر زخمهای هم نهادهاند که حتی مردم روستا را به غبطه وامیدارد.
بر همین اساس میتوان انتظار داشت ریتم فیلم در تناسب با جریان زندگی این زوج کشاورز که با ساعت زمین و طبیعت و جغرافیای روستا تنظیم شده، آرام و باطمأنینه اما در عین حال گرم و پویا در جنس خاص خود باشد.
بخصوص که با کاستن از حجم گفتگوهای ناکارآمد و تکیه بر دیالوگهای کاربردی حداقلی، مخاطب نیز به نوعی همراهی برآمده از درک اتمسفر و حس و حال بدوی حاکم بر فیلم با تمرکز بر رابطه اصیل انسان با انسان و انسان با طبیعت دعوت میشود که رویکردی بکر بخصوص در قیاس با بخش اعظم فیلمهای این روزهاست.
فیلمساز در عین تمرکز بر رابطه (ما) و (سائو)، درام محوری را به گونهای واجد لایههای مختلف کرده تا مانع از تک ساحتی شدن فیلم شود و تصویری همه شمول از روابط انسانی بدون تاریخ انقضا ارائه دهد که قابل تعمیم به زمان و جغرافیاهای مختلف باشد.
به این ترتیب دو کاراکتر طردشده فیلم را که به رابطهای متقابل و موفق با یکدیگر و طبیعت میرسند، در تقابل با اجتماع کوچک روستایی قرار میدهد که در حال فروپاشی و اضمحلال است.
خانههای روستایی که به واسطه مهاجرت ساکنان متروک ماندهاند، این بار به بهانه بازسازی و دریافت غرامت توسط صاحبانشان تخریب میشوند درحالیکه هیچکس به فکر لانه پرستوهایی که قرار است از تخم بیرون بیایند، نیست جز (ما) و (سائو).
فیلمساز برای بسط رابطه این دو انسان مطرود با دیگر مردمان، چارهای نداشته جز آنکه مورد سوءاستفاده قرار گرفتن آنها را در عنصر نمادین خون و اهدای خون به تصویر بکشد. موقعیتی تمثیلی که شیره جان (ما) یا به قول مردم روستا خون پاندا را به رگهای ارباب روستا روانه میکند؛ آنهم بدون چشمداشت.
این موقعیت در عین حال بسط جهانبینی فیلمساز در قاب کاراکتر (ما) است که سخاوت و بخشندگی را از زمین و خاک آموخته؛ خاک انسان را تحقیر نمیکند بلکه به او پاداش میدهد آنهم چند برابر دانهای که کاشته، بدون چشمداشت!
این گونه است که چه بسا بتوان با تکیه بر زیرمتن، فیلم «بازگشت به خاک» را اثری در ستایش زمین و کره خاکی دانست که به همه انسانها یکسان مینگرد؛ همچون مادری مهربان، همچون خالقی یگانه، همچون خدایی زمینی… مادر زمین.
از فیلمی که انرژی درام خود را از ارتباطی بیواسطه بین انسان و طبیعت دریافت میکند، طبعاً باید انتظار داشت که این جشن حیات را به تراژدی از نوع خودش پیوند بزند. این چنین است که در پایان هجوم مدرنیته و آثار مخرب زندگی ماشینی شهری به عنوان عامل برهم زننده نظم طبیعی زندگی وارد میدان میشود که سرانجامی جز تنهایی، بطالت و بیبهرهگی برای انسان به همراه ندارد.
تماشای آنلاین فیلم «بازگشت به خاک» در نماوا