مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
لوکا گوادانینو حرفهایی برای گفتن دارد. کارگردان و فیلمنامهنویس ایتالیایی که بیشتر به خاطر فیلم نامزد اسکار «من را با نامت صدا کن» (۲۰۱۷) شناخته میشود، مدتهاست یکی از صریحترین صداهای صنعت سینما محسوب میشود – یک کارگردان بیامان با مهارت خلق فیلمهای چالشبرانگیز درباره غریبهها.
حالا، تازهترین پروژه او، «استخوانها و همهچیز» (Bones and All)، پس از استقبال فراوان در اولین نمایش جهانی خود در جشنواره فیلم ونیز امسال و دیگر رویدادهای سینمایی در تابستان، در کانون بحثهای بسیاری قرار دارد.
تیلور راسل بازیگر ۲۸ ساله کانادایی که با فیلم تحسینشده «امواج» (۲۰۱۹) نام خود را سر زبانها انداخت، در نقش مارن، یک آدمخوار در حال فرار در آمریکای دهه ۱۹۸۰، سردمدار بازیگران «استخوانها و همهچیز» است.
پس از آن که پدر مارن او را در تولد ۱۸ سالگیاش رها میکند، مارن برای پیدا کردن مادرش که هیچ خاطرهای از او ندارد، از ویرجینیا راهی مینهسوتا میشود و در طول راه خیلی زود پی میبرد تنها فرد مبتلا به این نفرین نیست. مارن پس از برخورد کوتاه با یک «خورنده» ترسناک که مردی مسن به نام سالی (مارک رایلنس) است، با لی (تیموتی شالامی)، آدمخوار دیگری همسن و سال خودش آشنا میشود. این دو با هم راهی سفری جادهای در سرتاسر آمریکا میشوند تا اطلاعات بیشتری درمورد وضعیت خود به دست بیاورند، اما در طول مسیر باید از چنگ قانون و سایر تهدیدها فرار کنند.
«استخوانها و همهچیز» در مرکز خود یک داستان عاشقانه است که شاید با در نظر گرفتن کارنامه سینمایی گوادانینو نکته غافلگیرکنندهای نباشد، هرچند، گاهی اوقات بهسختی میتوان این واقعیت محض را نادیده گرفت که این دو «خورنده» کوچنشین با خوردن گوشت انسانهای دیگر جان میگیرند.
گوادانینو ۵۱ ساله میگوید: «من هیچوقت به این فیلم از دریچه آدمخواری نگاه نمیکنم. یک فیلم زمانی خیلی خوب است که شما بهعنوان فیلمساز فرصتی برای گفتن یک داستان دوستداشتنی داشته باشید و شخصیتهایی را دنبال کنید که میتوانید به آنها دل ببندید، صرف نظر از این که چه هستند، چه کار میکنند و چه کسی را میخواهند.»
کارگردان، جنبه آدمخواری «استخوانها و همهچیز» را به فیلمهای جرج رومرو تشبیه میکند که فیلمهای زامبی معروف او، تأثیر مردگان متحرک را از دریچه یک نگاه واقعگرایانه بررسی میکنند. آثار رومرو وسیلهای برای کاوش مسائل مختلف در دنیای واقعی هستند؛ بهعنوان مثال، «سحرگاه مردگان» (۱۹۷۹) – که داستان آن عمدتاً در یک مرکز خرید اتفاق میافتد – تمثیلی از ظهور مصرفگرایی است.
گوادانینو میگوید: «رومرو هیچوقت چیزی خارقالعاده وارد دنیای خود نکرد. او با این پیشفرض که مردگان به زندگی بازمیگردند و در جستجوی گوشت تازه انسانی هستند، یک دیدگاه کاملاً کاربردی و مبنی بر حقیقت امر دارد. او جز پرداختن به چگونگی وقوع آن در واقعیت، قواعدی تعریف نکرد و به همین دلیل یکی از بزرگترین کارگردانان است و باز به همین دلیل میراث او به خاطر اتفاقاتی که بعدها افتاد و کارهای تقلیدی بیشمار به گند کشیده شده است، چون خارقالعاده بودن، فضای سورئال و پستمدرنیسم آن بلعیده شد. ویژگیهای سیاسی و سینمایی فیلمهای رومرو با گذر زمان محفوظ باقی مانده است، درحالیکه فرزندان او این قابلیت را ندارند.»
برای گوادانینو، «استخوانها و همهچیز» بر مبنای کتابی نوجوانانه به قلم کامیل دیآنجلیس – یک «قصه» است و او میگوید در هر قصه خوب، «پیروزی عشق» بر هر چیز دیگری غلبه میکند. او با اشاره به داستان فیلم جدید خود که در مریلند، اوهایو، نبراسکا، ایندیانا و کنتاکی فیلمبرداری شد، میگوید: «شما این عشق بسیار زیبا را در مقابل پسزمینه شگفتانگیز آمریکا میبینید. با وجود همه موانع، چه چیزی بهتر و بزرگتر از آن پیدا میشود؟»
گوادانینو ادامه میدهد: «عناصر غیر عادی و چالشهایی قهرمانان ما را تهدید میکنند که باید به آن روبرو شوند و خشونت و ظلم بخش بزرگی از هر قصه خوب است. در “شنل قرمزی”، گرگ آدمها را میخورد. قتلهای زیادی در قصهها روی میدهد، بااینحال کودکان میخواهند قصههای بیشتری بشنوند، چون کودکان خیلی عاقل هستند.»
او ادامه میدهد: «از دریچه چیزهای غیر عادی، به ما گفته میشود برای غلبه بر محدودیتهای خود راهی پیدا کنیم. به همین دلیل اهمیت دارد که قصههایمان را برای کودکانمان بخوانیم. در این مورد چیزی که قهرمانان ما باید بر آن غلبه کنند، چالشهای بیرونی و در عین حال چالشهای درونی آنهاست که به نظر من مورد دوم قصه ما را جذابتر میکند.»
اگرچه گوادانینو به داستانهایی که ما برای کودکانمان تعریف میکنیم فکر میکند، «استخوانها و همهچیز» یک داستان کودکانه نیست. عناصر تلخ اغلب از بازگویی امروزی این قصهها حذف میشوند. گوادانینو- درحالیکه روی صندلیاش بیقرارتر میشود – با این حرف موافق است. او میگوید بزرگسالان اغلب فکر میکنند قصهها باید به کودکان آموزش دهند تا بزرگسالان بهتری شوند.
او میگوید: «اما ما حالا در دنیای تحت سلطه شرکتها زندگی میکنیم که در آن با بزرگسالان مثل کودک رفتار میشود و به عقب برمیگردانده میشوند. این ایده کودک بودن هیچ ربطی به کنجکاوی و جنبه انقلابی کودک بودن ندارد، بلکه اعتقاد دارد کودک کسی است که میتوانیم مثل عروسک با او رفتار کنیم.»
با این که «استخوانها و همهچیز» در اصل یک داستان عاشقانه را روایت میکند، دومین فیلم متوالی گوادانینو – پس از بازسازی سال ۲۰۱۸ او از فیلم کلاسیک «سوسپیریا» به کارگردانی داریو آرجنتو – است که میتوان آن را ترسناک توصیف کرد.
او در پاسخ به این پرسش که آیا این یک انتخاب عمدی بود، توضیح میدهد در حین ساخت فیلم واقعاً به ژانر آن فکر نمیکرد. «زندگی خیلی غیر قابل پیشبینی است و چون نمیتوانم جریان زندگی را کنترل کنم، تصمیم گرفتم تسلیم آن شوم و این فیلم به ذهنم رسید. وقتی فیلمنامه دیوید کاجگانیچ را خواندم به نظرم نرسید یک داستان ترسناک است. به نظرم یک داستان عاشقانه زیبا بین دو کودک آمد که از حق و حقوق واقعی خود محروم هستند و تحت فشار نوعی خلق و خوی طبیعی قرار دارند که نمیتوانند از آن فرار کنند. من با این نگاه کتاب و فیلمنامه را رمزگشایی کردم. بله، آنها آدمخوار هستند و بله، این باید در فیلم با تاریکی همراه باشد، اما من واقعاً آن را در ژانر ترسناک ندیدم.»
گوادانینو قبلاً درمورد «بیدندان شدن» هالیوود نسبت به فیلمهایی که برای به تصویر کشیدن انتخاب میکند صحبت کرده است، اما اینجا میخواهد صریحتر به این موضوع اشاره کند. او میگوید: «من معتقدم هالیوود هنوز کارخانه رؤیاسازی است که نمونههای اولیه خلق میکند و به این نمونههای اولیه اجازه میدهد بهعنوان یک رسانه محبوب وجود داشته باشند – منظورم از نمونههای اولیه ایدههای بدیع در قصهگویی است – اما معنایش این نیست که خود صنعت در سطحی از تکرار کار میکند، چون برای بیرون دادن این نمونه اولیه باید سودی از زنجیره حاصل شود، اما من امیدوارم که بتوانم در هالیوود کار کنم، هرچند از منظر خلق نمونه اولیه، نه خلق زنجیره.»
ایده «تکرار» در فرنچایزها کاملاً برجسته است. طرحهای داستانی و شخصیتها اغلب بدون تکامل بازیافت میشوند، بااینحال اغلب در گیشه موفق هستند. گوادانینو میگوید: «همیشه همینطور بوده است. وقتی من نوجوان بودم هم خیلی چیزهای تکراری ساخته میشد.»
او به دومین فیلم «بازگشت به آینده» (۱۹۸۹) و شوخی آن با دنبالههای سینمایی اشاره میکند – جایی که مارتی مکفلای پوستر فیلم «آروارهها ۱۹» را میبیند. گوادانینو میگوید: «در اینجا رابرت زمکیس به دوستش استیون اسپیلبرگ ادای احترام میکند، اما در عین حال شوخی کوچکی با تمایل این ماشین تولید زنجیرهای یعنی هالیوود است. همیشه همینطور بوده است. چیز تازهای نیست.»
گوادانینو ادامه میدهد: «شما دو انرژی متفاوت دارید که همزمان اتفاق میافتد. یکی ماشین تولید نمونه اولیه است، آزمایشگاههایی که آدمها در آن نمونههای اولیه را میسازند که به یادگاریهای زیبا تبدیل میشوند و راه را هموار میکنند و بعد بحث تکرار است. شما همچنین میتوانید تکرار و مکانیسم را در چیزی بینید که به آن سینمای هنری میگویند. این در درون خود به یک ژانر تبدیل میشود.»
درحالیکه داستان ارتباط آدمها در «استخوانها و همهچیز» با روابط فیلم «من را با نامت صدا کن» (اولین همکاری گوادانینو با شالامی) متفاوت است، اما شباهتهایی با کارهای قبلی او دارد.
گوادانینو ظاهراً با اشاره به دو فیلم دیگر خود، «من عشق هستم» (۲۰۰۹) و «شیرجه» (۲۰۱۵)، هر دو با بازی تیلدا سوئینتن میگوید: «در ابتدا مردم فکر میکردند من یک مرد ثروتمند هستم که درباره آدمهای ثروتمند فیلم میسازم که البته این درست نیست.» در عوض، فیلمهای اخیر او بیشتر بر غریبههای جوان متمرکز هستند – نمونه آن «من را با نامت صدا کن»، سریال کوتاه «ما همین هستیم که هستیم» (۲۰۲۰) – که داستانی با موضوع بلوغ را روایت میکند – همین فیلم «استخوانها و همهچیز» و پروژه بعدیاش «چلنجرز» با بازی زندایا، جاش اوکانر و مایک فیست.
او تائید میکند به یک نوع خاص از شخصیتها گرایش دارد. «من آدمهای تکرو را دوست دارم، کسانی را دوست دارم که کوتهنظر نیستند. آدمهایی را دوست دارم که اشتیاق رسیدن به حق دگرگونی را دارند، اما هدف من این است که شخصیتهای داستانها تا حد امکان قابل درک باشند و برای تکرار نکردن خودم راهی پیدا کنم.»
گوادانینو در «استخوانها و همهچیز» با وارونه کردن تاریخ سینمایی خود از تکرار پرهیز میکند. مایکل استولبارگ که در «من را با نامت صدا کن» نقش پدری فهمیده را بازی کرد، در اینجا یک آدمخوار روانی و چندشآور را به تصویر میکشد که حرفهای وحشتناکی به شخصیت شالامی میزند. البته این که استولبارگ در نقشی در نقطه مقابل نقش قبلی خود ظاهر شد، تصادفی بود.
گوادانینو میگوید: «اتفاقی بود. بعد فهمیدم چه کار میکنم. او در این فیلم پدر منحرف و کاملاً در تضاد با پدر دانای آن فیلم است. مهمتر از همه، مایکل یک دوست فوقالعاده خوب و یک بازیگر بزرگ است؛ بنابراین کارگردانی او یک امتیاز است.»
همکاری مجدد شالامی با گوادانینو در «استخوانها و همهچیز» نیز «ارگانیک» بود. وقتی «من را با نامت صدا کن» اکران شد، منتقدان، گوادانینو را به خاطر کشف این استعداد جوان تحسین کردند. شالامی ۲۶ ساله این بار در قالب یک سوپراستار و بازیگر بلاکباستری مانند «تلماسه» به «استخوانها و همهچیز» اضافه شد، ضمن این که یکی از تهیهکنندگان فیلم جدید نیز هست.
گوادانینو میگوید: «وقتی فیلمنامه را به او دادم، ایدههای زیبایی درباره شخصیت خود و فضای کلی فیلم داشت و ما گفتوگوهای زیبایی داشتیم. او واقعاً روی این کار سرمایهگذاری کرد و یکی از دلایلی بود که فیلم اینقدر ساده و جمع و جور شد. کار او در نحوه چیدمان فیلم و بعد بازاریابی آن عالی بود.»
کارگردان ادامه میدهد: «تیموتی یک مرد جوان باهوش است که با وجود شهرت زیاد و یک مسیر کاری شگفتانگیز اصلاً تغییر نکرده است. او از فرصتها استفاده میکند، انتخابهایش خیلی جالب است و با کارگردانهای خیلی بزرگی کار میکند و در نقش شخصیتهای بسیار فراموشنشدنی ظاهر میشود. او بسیار ماهر، باسلیقه، پیچیده و بلندپرواز است.»
به بحث درباره قصهها برمیگردیم. گوادانینو امیدوار است مردم چه چیزی از «استخوانها و همهچیز» بگیرند؟ فقط یک ثانیه طول میکشد که پاسخ دهد. «دوست داشتن هیولاها و دوست داشتن هیولاهای درون آنها. مسئله نظم دادن به همهچیز نیست. هدف قصهها بازگرداندن نظم نیست، ایجاد تحول است.»
«استخوانها و همهچیز» اولین فیلم گوادانینو است که داستانش در آمریکا روی میدهد، اما او میگوید لزوماً نمیخواهد مانند فیلمی ساخته یک خارجی مطرح شود، بلکه تلاش کرد دیدگاه تازهای درباره آمریکا ارائه کند.
او میگوید: «این ایده را دوست ندارم که یک غیرآمریکایی به آمریکا برود و آنجا را با نگاه غیر بومی خود ببیند. نظرات مختلف درباره آنچه آمریکا را ساخته است یا آنچه ما روانرنجوری آمریکا مینامیم، بهنوعی میتواند نگاهی سادهانگارانه به این کشور را به همراه داشته باشد. من نگاه انسانگراتری دارم و فکر میکنم باید اینجا بمانیم، خودمان را غوطهور کنیم و در اوج مکان و آدمهایی باشیم که در فیلم توضیح داده میشود. من سعی میکنم آموزههای کارگردانانی مانند فریتز لانگ یا بیلی وایلدر را دنبال کنم که از اروپا به آمریکا رفتند تا فیلم بسازند و متعلق به آنجا شدند.»
منبع: توتال فیلم، رادیو تایمز