مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
آنها از شناختهشدهترین بازیگران اسپانیایی در سطح بینالمللی هستند؛ بنابراین کمی عجیب است که آنتونیو باندراس و پنهلوپه کروز جدا از چند برخورد کوتاه در دو فیلم پدرو آلمودوار، هرگز با هم سر صحنه یک فیلم نبودند، چه رسد به این که نقشهای اصلی یک فیلم را در کنار هم بازی کنند.
این اتفاق نیفتاد تا فیلم رقابت رسمی (Official Competition)، یک فیلم سینمایی کمدی سیاه که اولین بار در دنیا سپتامبر ۲۰۲۱ در هفتاد و هشتمین جشنواره فیلم ونیز به نمایش درآمد و از مارس ۲۰۲۲ توسط آیافسی فیلمز در آمریکا اکران شد.
باندراس در این تولید مشترک آرژانتین و اسپانیا – به کارگردانی ماریانو گون و گاستون دوپرات سینماگران آرژانتینی که در حومه مادرید فیلمبرداری شد – نقش فلیکس ریورو، یک ستاره سینما معروف در سطح بینالمللی را بازی میکند که خود را تحت هدایت لولا گوئهواس (کروز)، کارگردان فیلمهای مستقل با یک سبک افراطی قرار میدهد. روشهای کاری منحصربهفرد لولا، لحظههای پرتنش و ناخوشایندی نیز برای ایوان تورس، همبازی فلیکس در فیلم به همراه دارد، بازیگری که در مقایسه با فلیکس پرستیژ بیشتری دارد، اما شهرتش از او کمتر است. (نقش ایوان را اسکار مارتینز بازیگر آرژانتینی فیلمهای «شهروند ممتاز» و «قصههای وحشی» بازی میکند.)
با این که کروز و باندراس بهندرت با هم همکاری کردهاند، اما به شکلی عجیب مسیر کاری مشابهی داشتهاند. هر دو علاوه بر بازی در چند ملودرام – کمدی اسکروبال پرتلالو به کارگردانی آلمودوار، با موفقیت به جریان اصلی هالیوود نفوذ کردند؛ کروز با «دزدان دریایی کاراییب: سوار بر امواج ناشناخته» و یک نقشآفرینی برنده اسکار در «ویکی کریستینا بارسلونا» وودی آلن در کنار نقشهای دیگر؛ و باندراس با «فیلادلفیا»، «دسپرادو»، «نقاب زورو» و سری فیلمهای انیمیشن شرک.
باندراس میگوید آنها نزدیک به سه دهه است همدیگر را میشناسند؛ اولین بار در ۱۹۹۳ در نیویورک با هم آشنا شدند، زمانی که باندراس در حال نقشآفرینی در فیلم «فیلادلفیا» در نقش پارتنر یک وکیل مبتلا به ایدز با بازی تام هنکس بود و کروز به این فکر میکرد که چگونه میتواند او نیز به بازار فیلمهای انگلیسیزبان راه پیدا کند.
باندراس میگوید از تماشای کاری که کروز برای ساخت شخصیت منشوریشکل و رنگارنگ خود در «رقابت رسمی» انجام میداد که به گفته او «بسیار متفاوت با کروز واقعی حتی در تصویر بیرونی» است، لذت میبُرد. (برای شروع فقط کافی است مدل موی قرمز و شبیه جادوگرها شخصیت او را ببینید.)
باندراس میگوید: «پنهلوپه زیر و بم این شخصیت را خلق کرد، احتمالاً تا حدی با استفاده از تخیل خود و تا حدی با استناد به رفتارهایی که خودش در کارگردانان مختلف دیده بود و بعد تمام جنبه بیرونی لولا با آن کلاهگیس قرمز و خلق و خوی عجیب و غریب این شخصیت را به آن اضافه کرد.»
باندراس و کروز در «رنج و شکوه» (۲۰۱۹) آلمودوار، تقریباً بهطور کامل در صحنههای جداگانه ظاهر شدند، در دو مسیر روایی موازی؛ باندراس در نقش یک کارگردان اسپانیاییِ بیمار ازنظر جسمی و ذهنی و کروز در صحنههای بازگشت به گذشته در نقش مادر او (یا احتمالاً به سبک معمول آلمودوار در یک پیچش روایی «تقلید زندگی از هنر، تقلید هنر از زندگی»، در نقش یک بازیگر که نقش مادر او را بازی میکند.)
بااینحال، کروز میگوید بعد از همکاری با باندراس در «رقابت رسمی» احساس میکند آنها همیشه با هم کار کردهاند.
کروز با اشاره به آلمودوار، عصیانگری که به چهره برجسته سینمای هنری اروپایی تبدیل شد، میگوید: «پدرو ما را دور هم جمع کرد؛ هیچ جور دیگری نمیشد اتفاق بیفتد، اما ما در “من خیلی هیجانزده هستم” فقط یک صحنه با هم داشتیم و در “رنج و شکوه” از هم جدا بودیم.»
او ادامه میدهد: «در مورد این فیلم، ارتباط خیلی آسان بود، چون همدیگر را خیلی خوب میشناسیم. بزرگترین مشکل این بود که موقع کار دائم یکی از ما همینطور کارگردانان و اعضای گروه تولید خندهاش میگرفت و مجبور میشدیم بارها و بارها صحنهها را قطع کنیم و از نو بگیریم چون “رقابت رسمی” یکی از آن کمدیهای هوشمندانه است که خیلی کم ساخته میشود.»
علاوه بر فرصت همکاری با باندراس، خود لولا برای کروز جالب بود چون به او اجازه میداد نقش یک فیلمساز را بازی کند.
کروز که چند فیلم کوتاه و مستند را کارگردانی کرده است، میگوید: «من خیلی با این دنیا آشنا هستم چون از ۱۳ یا ۱۴ سالگی در آن بودهام، اما این نقش یک نوع عجیب و غریب بود که میتوانستم آن را به شکلی خلق کنم که انگار فرانکنشتاینِ خودم است، آن هم با استفاده از منابعی که نهفقط با زنان یا افراد مرتبط با سینما بلکه با سایر رشتههای هنری نیز همخوانی دارد. البته نمیتوانم از آنها نام ببرم، چون فکر نمیکنم از این موضوع خیلی خوشحال شوند.»
برای باندراس نیز چالش بازی در نقش فلیکس و شباهتهای طعنهآمیز این شخصیت به نمونههای واقعی لذتبخش بود؛ یک بازیگر اسپانیایی پرکار و معروف در سطح بینالمللی که با وجود (یا شاید به خاطر؟) خلق و خوی متکبر و تابع امیال آنی خود، در هالیوود به موفقیت دست پیدا کرده است.
باندراس درباره این نقش میگوید: «برای من مشکل نبود. درواقع، وقتی فیلمنامه به دست ما رسید، من و پنهلوپه به کارگردانان، گاستون دوپرات و ماریانو گون پیشنهاد دادیم برای کار روی فیلمنامه به خانه من در لندن بیایند؛ درنتیجه توانستیم به جزئیاتی برسیم که به فیلم اضافه شد. آن جزئیات اساساً به رفتارهای این شخصیتها موقع تمرین و منیت و تکبر آنها مربوط میشد. با یادآوری آن چیزها و کارهایی که انجام میدادیم، خیلی میخندیدیم.»
کروز نیز دوپرات و گون را که با کمدی درام «شهروند ممتاز» (۲۰۱۶) با بازی مارتینز در سطح بینالمللی معروف شدند، تحسین میکند. او میگوید: «هر دوی آنها حس شوخطبعی خیلی زیرکانه، خیلی گزنده و خیلی ظریف دارند و با وجود برخی پیشنهادهای ما که اعمال شد، فیلمنامه کاملاً همان چیزی ماند که آنها نوشته بودند.»
کروز میخواست ظاهری متمایز به لولا بدهد تا با شخصیت او که بیوقفه در پی جلب توجه است سازگار باشد. او خلاصه میکند: «لولا یک خودشیفته بسیار محتاط و کاملاً غیر قابل تحمل است. بااینحال، وقتی نقش او را بازی میکردم، نمیتوانستم او را قضاوت کنم، اما مجبور بودم از واقعیت لولا دفاع کنم، هرچند اگر در واقعیت با چنین شخصی روبرو شوم از دستش فرار میکنم.»
کروز ادامه میدهد: «شکل ظاهری لولا خیلی مهم بود چون او بهنوعی یک مترسک است که دائم “بیانیه” صادر میکند، از لباسهایی که میپوشد تا روشی که موهایش را شانه میکند تا راه رفتن. او را در اعماق وجودش یک دختر ترسو میبینم.»
باندراس با تأمل در دو شخصیت فلیکس و ایوان، آنها را «به یک اندازه مضحک» میداند، اولی عاشق سبکسر «جوایز، پول و زنان» است و دومی «یک بنیادگرای عملاً خودشیفته.»
او میگوید: «اما فکر میکنم فیلم واقعاً از مضحک بودن انسان میگوید و این که بهراحتی میتوانیم به چیزی تبدیل شویم که خودمان آن را نقد میکنیم.»
کروز با این نظر موافق است. او میگوید: «نکته خیلی خوب فیلمنامه این است که کلیشهای نیست چون درست وقتی که فکر میکنید هر یک از شخصیتها را در یک جعبه دارید، متوجه میشوید به این راحتی هم نیست. لولا خیلی چرت و پرت میگوید و خیلی متوهم است، اما ناگهان حرف خیلی جالبی میزند. همه آدمها در فیلم چیزهای زیادی هستند، همانطور که همه ما در زندگی واقعی چیزهای زیادی هستیم.»
مسیر باندراس به بلاکباسترهای هالیوود مانند «شرک»، از مدرسه هنرهای دراماتیک در زادگاهش مالاگا، اسپانیا شروع شد، جایی که او پیش از نقل مکان به مادرید و پیوستن به عرصه تئاتر حرفهای چهار سال را گذراند.
آلمودوار در اولین فیلمهای خود ازجمله «هزارتوی هوس» (۱۹۸۲) و «ماتادور» (۱۹۸۶) نقشهای کوچک، اما جالب و دلچسب به باندراس داد تا این که نقش اصلی «مرا باز کن! مرا ببند!» (۱۹۸۹) را برای او در نظر گرفت، فیلمی که در نقش یک شخصیتِ به لحاظ ذهنی ناپایدار، یک بازیگر زن را میرباید تا او را مجبور به ازدواج با خودش کند. به نظر میرسد باندراس همیشه خودش را در دنیای نامعمول آلمودوار راحت میبیند، جایی که کشش گرانشی تأثرات فلسفی و احساسات صادقانهی کاملاً عیان، نقطه تعادل نیروهای متمرکز بر طنز پوچگرا و نگاه شهوانی است.
باندراس برخلاف برخی همتایان آمریکایی خود، برای رسیدن به حقایق احساسی عمیق، خود را منحصراً به رویکرد «بازیگری متد» پیوند نمیزند. این موضوع در «رقابت رسمی» جلوهگر میشود چون سبکهای بازیگری کاملاً متفاوت فلیکس و ایوان، برخوردهای کمیک زیادی ایجاد میکند.
باندراس میگوید: «در تمام این سالها افراد زیادی را دیدهام که با استفاده از انواع شیوهها درنهایت به حقیقت کاری که انجام میدهند، پی میبرند. بازیگرانی هستند که خیلی جدی خود را برای بازی در یک نقش آماده میکنند، اما درنهایت کسی را قانع نمیکنند و دیگرانی هستند که قبل از رفتن روی صحنه به یک بازی فوتبال گوش میدهند و بعد کل سالن را به گریه میاندازند. مشخص کردن این که برای انجام بهترین کار دقیقاً به چه نوع آمادهسازی نیاز هست، خیلی دشوار است.»
او ادامه میدهد: «دنیای تجربی همان چیزی است که واقعاً من را ساخته است. در مقطعی خاص کسانی بودند که فکر میکردند من فقط زورو هستم، فقط در فیلمهای ماجراجویانه بازی میکنم و صرفاً کاریزمای لازم برای این کار را دارم، اما بعداً از دیدن من در “رنج و شکوه” خیلی شگفتزده شدند»، فیلمی که در ۲۰۱۹ نامزدی اسکار را برای او به همراه آورد.
باندراس همچنان خود را اساساً یک بازیگر تئاتر میداند، اما حاضر است هرچه نقش میخواهد ارائه کند، چه در یک اجرای صحنهای گمنام و چه برای تماشاگران سینما در سراسر دنیا.
به همین شکل، کروز نیز نشان داد شیوههای بازیگری او همچنان در حال تکامل است. به گفته او، بعضی وقتها کارگردانها سر صحنه فیلمبرداری، یک فضای پرتنش و ناخوشایند ایجاد میکنند، به این امید که نقشآفرینیهای پر حس و حال بیشتری از بازیگران بگیرند.
کروز میگوید: «واقعیت این است که خود من در ۲۰ یا ۳۰ سالگی فکر میکردم هر چه بیشتر زجر بکشم، بهتر بازی میکنم، اما هر چه سنم بالاتر میرود، بیشتر به ارزش چیزی که از روی تخیل تفسیر میشود پی میبرم و این که لزوماً نیاز نیست تجربیات و آسیبهای روحی و روانی خود را به کار تحمیل کنید، هرچند آن تجربهها بههرحال وارد میشوند چون آن در همیشه باز است.»
این حرف به آن معنا نیست که کروز گاهی اوقات بهشدت – و عامدانه – خود را در معرض رنجهای احساسی قرار نداده است؛ نمونه اخیر آن «مادران موازی» (۲۰۲۱) آلمودوار که یک نامزدی اسکار برای او به ارمغان آورد. نقش کروز در این فیلم او را در یک موقعیت خاص آسیبپذیر قرار داد.
کروز به یاد میآورد: «یک روز مجبور شدند من را از زمین بلند کنند، چون نمیتوانستم از نقش خود خارج شوم؛ کاملاً در یک حلقه بودم. پدرو من را در آغوش گرفت و کمک کرد به خودم بیایم. آن چیزها هم اتفاق میافتد، چون به قول فلیکس در یک لحظه بسیار خندهدار فیلم، میتوانید با تکیه بر تخیل خود به چنین مکانی برسید… این کار در عین حال باعث میشود با داستانهایی که متعلق به شما نیست و با واقعیتهای مختلف که ممکن است آن را زندگی نکرده باشید، اما برای شما قابل درک است تا حد زیادی احساس همدلی کنید.»
کروز که ۹ سال باله کلاسیک تمرین میکرد و بعداً زیر نظر کریستینا روتا، معلم بازیگری معروف آموزش دید، میگوید برای بازی در کارهای آلمودوار چند ماه در کنار او کار و تمرین میکند. وقتی هم که فرصت زیادی برای تمرین نیست، کروز بهتنهایی و با کمک یک معلم بازیگری، خود را بیشتر آماده میکند.
او با اشاره به سریال کوتاه «قتل جانی ورساچه: داستان جنایی آمریکایی» میگوید: «اگر قرار است شخصیتی را به تصویر بکشید که وجود دارد یا وجود داشته است، منابع تحقیقاتی خیلی بیشتری دارید، همانطور که درمورد نقش دوناتلا (ورساچه) در این سریال اتفاق افتاد.» کروز برای بازی در نقش دوناتلا زمان زیادی را به گوش دادن به فایلهای صوتی و تماشای فیلمهای در دسترس از او اختصاص داد.
فیلم بعدی کروز «لب مرز» است، اولین تجربه کارگردانی خوان دیگو بوتو، بازیگر محبوب آرژانتینی-اسپانیایی که دوست اوست.
باندراس میگوید این روزها تمرکز خود را روی صحنه نمایش گذاشته است. او اخیراً یک سالن تئاتر در مالاگا خرید و همه نوع نمایش در آنجا ارائه میدهد، اما هالیوود را رها نکرده است، جایی که بهتازگی فیلمبرداری قسمت بعدی «ایندیانا جونز» را به پایان رساند.
او میگوید: «همکاری با هریسون (فورد) و فیبی والر-بریج بودن واقعاً خوب بود.» باندراس اضافه میکند: «من در فیلم نقش یک آدم بد را ندارم. درواقع، دوست ایندیانا جونز هستم.»
منبع: لس آنجلس تایمز (سرخیو برستین)
تماشای فیلم رقابت رسمی در نماوا