مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
کریگ میزین دلخور به نظر میرسد. ماراتن مطبوعاتی سریال آخرین بازمانده از ما (The Last of Us)، سریال زامبی او برای اچبیاو تازه به پایان رسیده و هر خبرنگاری که وارد سوئیت هتل او میشد یک سؤال تکراری میپرسید. او با تعجب میگوید: «واقعاً در کل روز بهدفعات همین را میپرسیدند. حتی شکل بیان آن هم یکی بود.»
سؤال: چالشهای اقتباس از یک بازی ویدیویی چیست؟
که خوب، سؤال خوبی است، اما درواقع نسخه مؤدبانه سؤال واقعی این است: آیا میتوانید یک اقتباس دراماتیک از یک بازی ویدیویی بسازید که مانند بقیه اقتباسها ناامیدکننده نباشد؟
بههرحال، هالیوود چند دهه سعی کرده است با کیمیاگری بازیها را به فیلمها یا سریالهای تلویزیونی تبدیل کند – از «مبارز خیابانی» گرفته تا «دوم» و «هیلو» و «فرقه اساسینها»؛ و بهجز چند کار که برای مخاطب کودک ساخته شدند، مانند فرنچایز «سونیک»، نتیجه خیلی مثبت نبوده است.
البته در این مورد خاص، پاسخ به سؤالی که دائم از میزین پرسیده میشد، باید برای هر کسی که «آخرین بازمانده از ما» (۲۰۱۳) را بازی کرده است، روشن باشد، ماجرای بازماندهای به نام جوئل که در سراسر ایالات متحده سابق و پساآخرالزمانی و پر از زامبی، وظیفه قاچاق «یک محموله ویژه» – دختری نوجوان به نام الی – را بر عهده دارد.
میزین میگوید: «راه شکستن طلسم بازیهای ویدیویی، اقتباس از داستان بهترین بازی ویدیویی است که تاکنون ساخته شده – بنابراین، من نه کمی، بلکه تا حد زیادی تقلب کردم.»
داستان پیچیده و به لحاظ احساسی آزاردهنده «آخرین بازمانده از ما» برای شروع یک فصل تلویزیونی ایدهآل به نظر میرسد. سریال ۹ اپیزودی که با همکاری سونی ساخته شد و اولین اپیزود آن ۱۵ ژانویه به نمایش درآمد، دو بازیگر سریال «بازی تاج و تخت» – پدرو پاسکال و بلا رمزی – را در صدر بازیگران خود دارد و میتواند در دورانی که رقابت برای تصاحب تاج پادشاهی پخش تلویزیونی شدیدتر از همیشه است، به سریال بزرگ بعدی اچبیاو تبدیل شود، اما این که در وهله اول خود بازی «آخرین بازمانده از ما» ساخته شد یک معجزه کوچک بود؛ و حالا به سریالی تبدیل شده است که باید به شکلی همه کارها را بهدرستی انجام دهد – یا خطر تبدیلشدن به بزرگترین ناامیدی صنعت بازی در هالیوود تابهحال را بپذیرد.
همهچیز در ۲۰۰۴ با طرح ایده یک داستان زامبی در کلاس کامپیوتر در دانشگاه کارنگی ملون شروع شد. داور پروژه جرج رومرو، کارگردان افسانهای بود که از فیلم «شب مردگان زنده» (۱۹۶۸) او بهعنوان آغازگر ژانر فراگیر زامبی یاد میشود. یک دانشجوی علوم کامپیوتر به نام نیل دراکمن فکر میکرد ایده مناسبی دارد.
دراکمن با الهام از یک بازی دو شخصیتی پلیاستیشن ۲ به نام «ایکو» و شخصیت جان هارتیگان (قهرمان سرسخت «سین سیتی» فرانک میلر)، داستان همراه شدن مردی که دخترش را از دست داده و دختری که پدرش را از دست داده، طراحی کرد.
استاد راهنمای دراکمن ایده را با رومرو در میان گذاشت. دراکمن که پس از این همه سال هنوز کمی متعجب به نظر میرسد، به یاد میآورد: «و رومرو از آن ایده خوشش نیامد. او چیز دیگری را انتخاب کرد.»
ایده دراکمن به جایی نرسید، اما خود او موقعیت کاری خوبی در صنعت بازیهای ویدیویی پیدا کرد. ناتی داگ، شرکت تحسینشده تولید بازی، دراکمن را استخدام کرد و او بهعنوان یکی از طراحان اصلی و یکی از نویسندگان اولین دنباله بازی ماجراجویی «آنچارتد» که حال و هوایی شبیه «ایندیانا جونز» دارد، مشغول کار شد. نتیجه، «آنچارتد ۲: در میان دزدان» (۲۰۰۹) بود که به یک موفقیت چشمگیر دست پیدا کرد و دراکمن را در موقعیت دلخواه قرار داد که بتواند پروژه بعدی خود را انتخاب کند. او به ایده بازی زامبی خود بازگشت که حالا آن را به یک رمان گرافیکی تبدیل کرده بود.
«وحشت بقای زامبی«راهی آسان برای طبقهبندی «آخرین بازمانده از ما» است (و درواقع «واسطهها» وحشتناک که قبلاً انسان بودند و حالا تحت کنترل یک قارچ انگلی هستند که در اثر گرمایش جهانی جهش یافتهاند)، اما این یک توصیف کامل نیست. منابع الهام دراکمن داستانهایی با موضوع رابطه هستند که در پسزمینههای آخرالزمانی اتفاق میافتند، مانند فیلم «فرزندان بشر» و رمان «شهر دزدان» از دیوید بنیوف (یکی از خالقان «بازی تاج و تخت»).
دراکمن میگوید: «ما میخواستیم مسیری مخالف با «رزیدنت ایول» را برویم – که من آن را دوست دارم، اما خیلی پیش میرود. شما با عنکبوتهای غولپیکر مبارزه میکنید و همهچیز با انواع دشمنان ارتباط دارد. ما این نکته را طرح میکنیم که اگر داستان درمورد روابط شخصی باشد، چه میشود؟ – یک کاوش درباره عشق بیقید و شرطی که پدرها و مادرها نسبت به فرزندشان احساس میکنند و چیزهای زیبایی که میتواند از آن بیرون بیاید و چیزهای واقعاً وحشتناکی که میتواند از آن بیرون بیاید.»
از تعدادی گیمر حرفهای خواسته شد یک نسخه بتا را بازی کنند. آنها نیز مانند رومرو، «آخرین بازمانده از ما» را مأیوسکننده دیدند. چرا غولهای مراحل آخر بیشتر نیستند؟ چرا سلاحها عجیبتر نیستند، چرا از تفنگهای لیزری استفاده نمیشود؟ این عنوان قرار بود اولین بازی ناتی داگ با «درجهبندی بزرگسالان» باشد که ممکن بود تعداد مخاطبان آن را محدود کند. حالا گیمرهای باتجربه میگفتند چیزی نیست که آنها میخواهند.
دراکمن میگوید: «من روی بازی رؤیایی خودم کار میکردم. به خودم گفتم: “آنها دیگر هرگز به من اجازه ادامه کار را نمیدهند.” میخواستم با شرایط خودم شکست بخورم؛ بنابراین حاضر به هیچ سازشی نبودم.»
وقتی «آخرین بازمانده از ما» در ۲۰۱۳ روی پلیاستیشن ۳ منتشر شد، به پرفروشترین بازی سالهای اخیر تبدیل شد و بهعنوان یکی از بهترین بازیهای ساختهشده تاکنون مورد تحسین قرار گرفت. بازی و دنباله آن درنهایت بیش از ۳۷ میلیون نسخه فروش داشتند. یکی از فرضیات بیشمار در صنعت بازی که رد شد، این ذهنیت بود که یک قهرمان زن غیر جنسی مانع فروش میشود.
«آخرین بازمانده از ما» توجه هالیوود را جلب کرد. دراکمن میگوید: «یکی از شرکت تولید گفت: “شما بچهها خیلی خوب در حوزه بازی کار میکنید. ما داستان را از اینجا میگیریم و آن را بهتر میکنیم”. من حس کردم آنها به چیزی که آنجاست احترام نمیگذارند. فقط آن را بهعنوان یک فرصت بازاریابی میبینند.»
دراکمن درنهایت با اسکرین جمز درمورد یک اقتباس سینمایی به توافق رسید. قرار بود سام ریمی فیلم را کارگردانی کند. نکته این بود که آنها باید حدود ۱۵ ساعت بازی را به یک روایت بلند تبدیل میکردند. دراکمن میگوید: «سام پیشنهادهای واقعاً خوبی داشت، اما این کار غیرممکن بود.» ضمن این که به دراکمن گفتند سکانسهای اکشن تماشاییتری اضافه کند – «به “جنگ جهانی زد” فکر کن» – که این دقیقاً برخلاف حال و هوای شخصیتمحور و سفر جادهای بازی بود.
کمکم دراکمن آرزو کرد نسخه سینمایی به جایی نرسد. او بالاخره به آرزوی خود رسید. حقوق اقتباس به ناتی داگ بازگشت، جایی که دراکمن قرار بود بهزودی بهعنوان یکی از روسای شرکت منصوب شود. او مجاب شده بود که قرار نیست اقتباسی صورت گیرد. بعد سریال «چرنوبیل» اچبیاو را دید.
برای این که جایگاه کاری کریگ میزین را در قالب بازیهای ویدیویی بیان کنیم، او دهههاست فیلمنامهنویسی در سینما را در «حالت سخت» انجام میدهد. او در حوزه کمدی و فضای زد و خورد کار کرده و بهواسطه همکاری با فرنچایزهای «خماری» و «فیلم ترسناک» اسم و رسمی به دست آورده است (بهعلاوه کلی کار دیگر بدون ذکر نام خود در عنوانبندی که حسابش از دستش خارج شده است).
میزین تجربیات خود را با همکاری جان آگوست به یک پادکست فیلمنامهنویسی محبوب («یادداشتهای فیلمنامه») تبدیل کرد. ضمن این که یکی از معروفترین توصیهها در تاریخ تلویزیون را به دوستان نویسنده و تهیهکنندهاش، دیوید بنیوف و دن وایس کرد و این زمانی بود که آنها اپیزود افتتاحیه خیلی بد خود برای بازی «بازی تاج و تخت» را به او نشان دادند: «بچهها شما یک مشکل خیلی بزرگ دارید.» (آنها با توجه به نصیحت میزین، اپیزود اول را دوباره تصویربرداری کردند.)
«چرنوبیل» اولین پروژهای بود که میزین واقعاً برای خودش میدانست. سریال کوتاه و مهیج او درباره فاجعه سال ۱۹۸۶ نیروگاه اتمی در اتحاد جماهیر شوروی سابق، یک قرارداد کلی با اچبیاو برای او به همراه داشت و برنده ۱۰ جایزه امی شد. میزین با کنایه میگوید در مقایسه با فیلمنامههای کمدی او، «چرنوبیل» سادهترین چیزی بود که تابهحال نوشته است.
وقتی دراکمن «چرنوبیل» را دید، با یک تنش جوی تثبیتشده و به تصویر کشیدن مبارزه برای بقا و شفافیت اخلاقی در یک منطقه تخلیهشده، ناگهان توانست تصور کند «آخرین بازمانده از ما» چگونه میتواند بهعنوان یک سریال تلویزیونی به نظر برسد و چه حسی داشته باشد.
دراکمن و میزین از طریق یک دوست مشترک، شنون وودوارد، بازیگر با هم قرار گذاشتند و ناهار را در سانتا مونیکا صرف کردند تا حس بهتری به هم پیدا کنند. دراکمن خونسرد و متفکر است. میزین پرشور و پرحرف است. بااینحال، این دو درباره احتمال تولید «آخرین بازمانده از ما» در اچبیاو بحث کردند.
دراکمن با تردید پرسید: «روند کار چطور خواهد بود؟»
میزین با اعتمادبهنفس کامل پاسخ داد: «ما آن طرف خیابان میرویم. من به اچبیاو میگویم که میخواهم این پروژه بعدی ما باشد و سریال را میسازیم!»
واقعیت این است که سطح اطمینان میزین خیلی زیاد نبود. او میگوید به کیسی بلویز، رئیس و مدیرعامل شبکه ایمیل زد: «لطفاً اجازه دهید این کار را انجام دهم. لطفاً، لطفاً، لطفاً…»
بهاینترتیب، متخصص بازی و فیلمنامهنویس هالیوود با بلویز، فرانچسکا اورسی رئیس بخش سریال اچبیاو و کارولین استراوس تهیهکننده جلسه گذاشتند. دراکمن هیچ انتظاری نداشت، غیرازاین که باید برای یک میلیونمین بار بازی خود را برای تعدادی از مدیران استودیو توضیح دهد.
دراکمن به یاد میآورد: «بعد کریگ از همان ابتدا شروع کرد به توضیح دادن داستان. در آن لحظه با خودم فکر میکردم، ” حرف او را قطع کنم؟” و “اگر هیچچیزی نگویم چه میشود؟”»
میزین به طرز چشمگیری داستان عشق والدین به فرزندان در یک زمین بایر خطرناک را تعریف کرد و در تمام مدت به یکی از درسهای خود در صنعت که بهسختی یاد گرفته بود، توجه داشت: فقط داستان را نگو، شور و شوق را هم منتقل کن.
دراکمن، مبهوت، به صندلی تکیه داد و دستهایش را روی هم گذاشت. او میگوید: «کریگ قصهگوی خوبی است، ازنظر احساسی تحت تأثیر داستانی قرار گرفتم که – قاعدتاً – دیگر نباید من را تحت تأثیر قرار میداد. متوجه شدم این همان چیزی است که هر بار اشتباه میکردم – من یک شریک مناسب نداشتم.»
اچبیاو در همان اتاق «آخرین بازمانده از ما» را خرید.
بلویز اعتراف میکند: «من یک گیمر نیستم. این را هم در ذهن نداشتم که اقتباسها از بازیهای ویدیویی در گذشته شکست خوردهاند یا نه. با این نگاه جلو رفتم: این یک برنامه تلویزیونی عالی است؟ و من “۲۸ روز بعد” (فیلم زامبی دنی بویل در ۲۰۰۲) را دوست داشتم؛ بنابراین پذیرش این ایده که کریگ میخواهد یک سریال در ژانر بزرگ بسازد برای من کار سختی نبود.»
دراکمن و میزین که تازه بهعنوان گرداننده سریال با هم شریک شده بودند، کار نوشتن فصل اول و انتخاب بازیگران را شروع کردند. آنها میدانستند سختترین کار، پیدا کردن بازیگر نقش دختری است که در مرکز همهچیز قرار دارد: یک بازیگر زن بزرگسال که بتواند بهطور قانعکننده نقش نوجوانی ۱۴ ساله را ایفا کند، نوجوانی که دنیای بازی عاشق اوست و نظر بسیار قاطعی درمورد او دارد.
بلا رمزی قرار بود در «بازی تاج و تخت» فقط یک صحنه داشته باشد. بازیگر انگلیسی ۱۱ ساله بود که در اولین حضور حرفهای خود مقابل دوربین در این سریال فانتزی نقش لیانا مورمونت، بانوی وحشی را بازی کرد. بااینحال، چنان صحنه را از آن خود کرد که گردانندگان سریال شخصیت او را برای دو فصل آخر بازگرداندند.
رمزی که حالا ۱۹ سال دارد، در چند پروژه وابسته به ژانر دیگر مانند سریال فانتزی «نیروی اهریمنی او» اچبیاو و فیلم کمدی قرونوسطایی «کاترین ملقب به پرنده» بازی کرد، اما وقتی فرصت پیدا کرد برای «آخرین بازمانده از ما» تست بازیگری بدهد دچار تردید شد.
یک بار از رمزی درباره استراتژی او در شرایطی که زامبیها دنیا را تسخیر کردهاند، سؤال شد و او پاسخ داد: «احتمالاً برای خودم چالهای میکنم و در آن میخزم.» دورنمای بازی در یکی از نقشهای اصلی سریال اچبیاو با میلیونها طرفدار از قبل در سراسر جهان، باعث شد رمزی همین احساس را داشته باشد.
او میگوید: «جداً به این فکر کردم که شاید نمیخواهم معروف باشم، بنابراین در این سریال بازی نمیکنم، چون قرار است من را به جایی ببرد که ازنظر دیده شدن و مشهور بودن نمیخواهم به آنجا بروم. من دوست دارم استتار کنم و قایم شوم.»
پیدا کردن بازیگر نقش الی همیشه یک مشکل بزرگ بود. دراکمن میگوید سریال به کسی نیاز داشت که بتواند «سخت، آسیبپذیر و عاقل، فراتر از سن خود باشد و در عین حال پتانسیل خشونت را هم داشته باشد». آنها دهها نفر را برای این نقش دیدند. میسی ویلیامز، همبازی رمزی در «بازی تاج و تخت» خیلی وقت پیش با دراکمن درباره یک اقتباس سینمایی گفتوگو کرده بود. کیتلین دیور («بوک اسمارت») حتی در یک جلسه دورخوانی شرکت کرد. در زمان شروع تولید سریال اچبیاو، تمام گزینههای احتمالی قبلی به لحاظ سنی دیگر مد نظر نبودند؛ بنابراین جستجو باید دوباره آغاز میشد.
وقتی میزین فیلم تست بازیگری رمزی را دید، فوراً گفت: «بلا برای این نقش خیلی واقعی به نظر میرسد.» دراکمن قبول داشت: «مثل این بود که الی زنده شده است. حس دیدن یک بازیگر را نداشت.» میزین با بنیوف و وایس تماس گرفت و آنها اطمینان دادند رمزی در هر اپیزود «بازی تاج و تخت» که ظاهر میشد «یک شادی مطلق در صحنه تصویر» همراه میآورد.
رمزی در کمتر از یک ماه از تست بازیگری به نقش الی رسید – که برای یک بازیگر نهچندان شناختهشده در نقش اول یک پروژه پرهزینه سرعت زیادی است.
بااینحال، وقتی رمزی به صحنه تصویربرداری سریال در آلبرتا رسید، در ابتدا روزهای سختی را سپری کرد. او در دوران قرنطینه برای دو هفته با خودش فکر میکرد. «من اینجا چه کار میکنم؟» شما شخص اشتباهی را انتخاب کردهاید.» بیشتر نگرانی او این بود که بینندگان چگونه اولین بار در سریال با الی آشنا میشوند – یک زندانی که هفتههاست در اتاقی زنجیر شده و نگران اتفاقات بعدی است.
اینترنت کمکی به او نکرد. الی یک دهه محبوب طرفداران بود و برخی بیرحمانه انتخاب رمزی برای این نقش را اشتباه میدانستند. رمزی با خودش عهد بست به نظرات نگاه نکند، اما بعد نگاه کرد.
رمزی میگوید: «من همهچیز را دیدهام. از همهچیز خبر دارم. این اولین تجربه من بود و واقعاً با واکنشهای منفی زیادی روبرو شدم.»
چیزی که رمزی را حفظ کرد، دلیل او برای بازی در این نقش در وهله اول بود. او میگوید: «الی مانند شخصیتی بود که من قبلاً در خودم داشتم.»
تهیهکنندگان به هیچ تلاشی نیاز نداشتند که پدرو پاسکال را در نقش جوئل، قهرمان صبور و آماده به کنش بازی تصور کنند. بازیگر شیلیایی-آمریکایی ۴۷ ساله پیشازاین با بازی در نقش شخصیتهای سرسخت و در عین حال همدل در «بازی تاج و تخت» (کامیابی چشمگیر و ناگهانی او در نقش شاهزاده اوبرین مارتل در فصل چهارم)، «نارکوها» نتفلیکس (بازی در نقش یک مأمور اداره مبارزه با مواد مخدر آمریکا برای دو فصل) و «ماندالورین» دیزنی پلاس (بازی در نقش شخصیتی با کلاهخود که عنوان سریال از او گرفته شده است)، به یکی از محبوبترین بازیگران تلویزیون تبدیل شده بود.
وقتی میزین متن «آخرین بازمانده از ما» را برای پاسکال فرستاد، او مجذوب نقش شد، بهقدری که واقعاً ترسید که شاید در آن موفق نباشد. بازی در نقش یک جنگجوی در حال محافظت از یک همراه ویژه در سفری در یک چشمانداز فانتزی خطرناک در یک سریال تلویزیونی معتبر، فوقالعاده به نظر میرسید. تنها مانع احتمالی این بود که او از قبل در حال انجام این کار بود.
میزین میگوید: «ما درمورد این نکته صحبت کردیم که پدرو در “ماندالورین” بازی میکرد و شما میتوانید معادله را اینطوری بنویسید: ماندالورین = جوئل؛ بیبی یودا = … اما بعد متوجه میشوید که نه. اینها یکی نیستند. ماندالورین با یک موجود بیصدا و شایان ستایش تعامل دارد – و من آن سریال را دوست دارم، اما تعامل با یک نوجوان پیچیده است. همچنین، این واقعیت که او در “ماندالورین” کلاهخود دارد، عامل بزرگی است.»
پاسکال نیز از این مقایسه آگاه بود، اما باعث نشد علاقه او کم شود. او میگوید: «قطعاً به ذهنم رسید، اما وقتی با بازی آشنا شدم، متوجه شدم خیلی چیزها دیدهام که به لحاظ بصری یا موضوعی به “آخرین بازمانده از ما” اشاره میکنند؛ مثل «لوگان» (فیلم “مردان ایکس” در ۲۰۱۷) و بله این استعاره به شیوههای مختلف استفاده شده است – شما میتوانید به “گرگ تنها و توله” (سریال مانگا) برگردید، میتوانید به “ماه کاغذی” برگردید، اما ازآنجاییکه “ماندالورین” و “آخرین بازمانده از ما” در مجاورت هم قرار دارند، برای من، بهترین کار دومُزدی است که میتوانم تصور کنم.»
بااینحال، پاسکال باید از تهیهکنندگان «ماندالورین» اجازه میگرفت و آنها «خیلی سخاوتمندانه» به او اجازه دادند در پروژه یک شرکت رقیب کار کند. احتمالاً این واقعیت نیز کمک کرد که شخصیت «جنگ ستارگان» او در «ماندالورین» بهصورت فیزیکی توسط بیش از یک بازیگر بازی میشود که به پاسکال اجازه میدهد بهسادگی دیالوگها را در مرحله پس از تولید بگوید.
حتی انتخاب پاسکال برای نقش جوئل نیز با کمی جار و جنجال همراه بود. میزین میگوید طرفداران از این که بازیگر ریش کامل ندارد، شکایت کردند که میزان وفاداری مورد انتظار برخی را نشان میدهد. «شما میخندید، اما برای برخی این یک بدعهدی است! آنها میگویند: “اوه خدای من، او حتی نمیتواند ریش جوئل در بازی را داشته باشد.”»
پاسکال و رمزی درمورد آنچه قرار بود بعداً اتفاق بیفتد کمی نگران بودند: گیر افتادن با یک شریک صحنه برای تقریباً یک سال تصویربرداری، بهویژه با توجه به تفاوت سنی آنها و پویایی صمیمانه پدر و دختری در سریال. آنها قبل از شروع کار هرگز همدیگر را از نزدیک ندیده بودند یا حتی صحبت نکرده بودند. در عوض – و با درجاتی از نگرانی مشترک – اولین بار در زوم با هم ملاقات کردند. بعداً، پاسکال برای ادامه رابطه کاری خود با رمزی با مادر رمزی هماهنگ میکرد و به یاد میآورد در آن لحظه ناخوشایند به این فکر میکرد: «چطور میتوانم به یک نوجوان ۱۷ ساله پیام بدهم؟»
همین که پاسکال و رمزی در کَلگری سر صحنه رفتند، با شرایط سخت آب و هوایی مواجه شدند (در یک نقطه تا منفی ۲۰ درجه کاهش یافت) و به زوجی ناجور تبدیل شدند که بهسختی میتوانستند رابطه این دو شخصیت را مقابل دوربین تقلید کنند، بهخصوص ازاینجهت که فصل اول تا حد زیادی به ترتیب زمانی فیلمبرداری شد. پاسکال میگوید: «هیچچیز ساده نبود، خیلی سخت بود. ساعتهای طولانی، مضامین خشن و ما هر دو از برآورده کردن انتظارات مردم میترسیدیم.»
پاسکال میگوید هنگام تعامل با هم کمی ترس داشتند. «میدانی، “آنها از من خوششان میآیند؟” درنهایت این نگرانیها ازاینجهت که جوئل چقدر بداخلاق است و درنهایت الی چقدر باهوشتر از همه است، به خلق شخصیتها کمک کرد.»
وقتی از پاسکال درباره استراتژی او در شرایطی که زامبیها دنیا را تسخیر کردهاند، سؤال میکنیم، پاسخ میدهد: «پیدا کردن شخصی مانند بلا.» اشاره میکنم او اغلب نقشهای شخصیتهای محافظ را بازی میکند.
پاسکال موافق است: «چیز جالبی در آنجا هست. بهآرامی بین شخصیتهایی که بازی میکنید رشتهای را تشخیص میدهید که لزوماً به دنبال آن نبودید، اما وارد آن شدهاید. من بچه ندارم و فقط از طریق این شخصیتها یاد گرفتم که یک نفر چقدر تا حد دردناکی آسیبپذیر میشود و زندگی شما چقدر به خوب بودن زندگی آنها بستگی دارد. رسیدن به این تخیل سرگرمکننده است و من تا جایی که بتوانم نقش پدرها را بازی میکنم.»
درنهایت، هرچند ادامه «آخرین بازمانده از ما» به استقبال تماشاگران بستگی دارد، نه میزین و نه دراکمن سریالی را نمیخواهند که در فصلبهفصل آن، بازماندههای خسته و ازپادرآمده، بیوقفه در ساختمانهای در حال فروپاشی دنبال زامبیهای قارچی بگردند – که این مثل سرنوشت یک زامبی برای خود سریال است.
میزین میگوید: «من هیچ علاقهای به سریالی ندارم که تا ابد دور خود بچرخد. (او بهعنوان نمونه از «مردگان متحرک»، نام نمیبرد، اما من میبرم.) وقتی این به یک ماشین متحرک دائمی تبدیل میشود، هیچ کمکی نمیکند اما بهنوعی … احمقانه میشود. پایان برای من از همهچیز مهمتر است.»
منبع: هالیوود ریپورتر (جیمز هیبرد)
تماشای سریال آخرین بازمانده از ما در نماوا