بازیگران زن نسل جدید سینمای ایران، بهآرامی و باقدرت خود را به اثبات میرسانند. نگاهی به چند دوره گذشته جشنواره فجر بیندازید تا بهجای نامهای قدیمی، با اسامی چند بازیگر جوان که سیمرغی بر شانهدارند روبرو شوید. از شبنم مقدمی تا پریناز ایزدیار. بازیگرانی که آهسته و باحوصله مسیر خود را ساختهاند. از تلویزیون و تئاتر شروع کردهاند و با نقشهای مهم پیشآمدهاند.
طناز طباطبایی هم بیشک یکی از ستارگان قدرتمند سینمای حال حاضر ایران است. بازیگری که با بازیاش حضورش را به اثبات رسانده است و بالاخره با «شنای پروانه» به کارگردانی محمد کارت و یک بازی کوتاه میتواند سیمرغی که مدتها منتظرش بوده است را به خانه ببرد.
به مناسبت تولد سیوهشتسالگی طناز طباطبایی، نگاهی میاندازیم به هفت نقش مهم کارنامه کاری او. هفت نقشی که کمک کردند تا او را بهعنوان بازیگر مهمی بشناسیم و برای سیمرغ بردنش لحظهشماری کنیم.
1- مرهم (علیرضا داوودنژاد)
کاراکتر مریم در «مرهم» از آن دسته از نقشهایی است که هر بازیگری دوست دارد بازی کند. یک کاراکتر پیچیده که اجرایی پیچیده هم میطلبد. نقش معتاد، نهتنها در سینمای ایران که همیشه و همهجا، پتانسیلی دارد که بازیگر را به چالش میکشد و او را وادار میکند به درونیترین احساسات و تواناییهایش دست بیندازد تا از پس آن نقش بربیاید.
کاراکتر مریم در «مرهم» هم،چنین کاراکتری است. طباطبایی در ابتدای راه بازیگریاش نهتنها با چنین فرصت درخشانی روبرو میشود که فرصت همکاری با داوودنژاد را هم به دست میآورد. طباطبایی در نقش مریم، به تعادلی از اجرای جنون، آسیبپذیری، ترس و خروش¬های بیرونی میرسد. کاراکتر مریم، بهاندازهای که به یک بازی بیرونی و پرخروش نیاز دارد، از بازیگرش یک بازی درونی و احساسی هم طلب میکند.
طباطبایی در این نقش موفق میشود تا بهخوبی خود را به چالش بکشد و از دنیای آشفته مریم با تجربیات ارزشمندی خارج شود.
2- هیس دخترها فریاد نمیزنند (پوران درخشنده)
کاراکتر شیرین در «هیس دخترها فریاد نمیزنند» در اجرا شباهتهای بسیاری با مریم «مرهم» دارد. هردو دختر قربانیاند و هردو در وضعیتی گیر افتادهاند که آنها را محکوم میکند. اما تفاوت این دو کاراکتر در پیشزمینهشان است. آنچه شیرین را حالا در دادگاه و در حال دفاع از خودش قرار داده است، گذشتهای است دردناک.
بار عاطفی و اجتماعی نقش شیرین، بهمراتب بیشتر از مریم است. مخاطب از روبرو شدن با شیرین به هراس میافتد و شاید با حسی که تاکنون تجربهاش نکرده است روبرو شود. کاراکتر شیرین در سینما هم کمتر موردبررسی قرارگرفته است و از این حیث، طباطبایی باید صرفاً به خودش و تجربیات شخصی¬اش تکیه کند.
اجرایی که از طباطبایی میبینیم، یک بازی بیرونی پر از لحظههای فوران عاطفی است. معصومیت چهره طباطبایی هم به باورپذیر شدن نقش او کمک میکند.
3- آرایش غلیظ ( حمید نعمتالله)
کاراکتر لادن در «آرایش غلیظ» خیلی بیشتر از کارهای دیگر، طناز طباطبایی را به چالش میکشد. کاراکتری که واکنشهای عاطفی شدیدی ندارد، اما آنقدر خوب پرداختشده است که به حضوری ملموس نیاز داشته باشد. طباطبایی در نقش در لادن، بیش از همیشه باید به زبان بدن و بازی با حالات چهرهاش متوسل شود. اینجا دیگر دادوفریاد کشیدن و گریه کردن کمکی به او نمیکند. شخصیت لادن باید در سکوت و با کمترین بازتاب بیرونی اجرا شود.
لادن با ساده باوری حماقت گونهاش بهراحتی میتواند به یک کاریکاتور تبدیل شود. آنچه طباطبایی را موفق میکند که لادن را بپروراند و به بیننده عرضهاش کند، کنترل است. کنترل میان بلاهت و سادگی لادن و اجرای اینها با کمترین اغراق.
4- رخ دیوانه (ابوالحسن داوودی)
شخصیت ماندانا در «رخ دیوانه» یک شخصیت دووجهی است. یکروی شخصیت یک دختر پولدار خوشگذران است با خشمی فروخورده و روی دیگر دختری شکستخورده و ویرانشده. آنچه اجرای نقش را به چالش میکشد، نمایش هر دو روی این کاراکتر در کنار هم هست. در نیمه اول، وجه اول پررنگتر است و وجه دوم فقط سایهای است در پس نقاب لادن و در نیمه دوم این بازی برعکس میشود.
بازهم همهچیز به تعادل و کنترل برمیگردد. برای طباطبایی که آشنایی خوبی با بازی بیرونی دارد، اجرای کاراکتر درمانده و غمگین لادن کار راحتی به نظر میرسد. طباطبایی از پس اجرای درونی نیمه اول فیلم هم نسبتاً خوب برمیآید. مهمتر از همه خشم لادن از همه آدمهای اطرافش را بهخوبی در بازیاش منعکس میکند.
5- خشم و هیاهو (هومن سیدی)
کاراکتر حنا در «خشم و هیاهو» برای طباطبایی یک نقطه عطف است در کارنامه کاریاش. حنا دختری است عاشقپیشه. او گرفتار عشقی جنونآمیز و بیبازگشت است. این وجه از بازی طباطبایی را کمتر دیدهایم و «خشم و هیاهو» این فرصت را در اختیارش میگذارد تا این جنبه از تواناییاش را نیز به محک بگذارد. بهعلاوه روایت «خشم و هیاهو» روایت سرراستی نیست. کاراکتر حنا در روایت خودش با روایت خسرو (نوید محمدزاده) متفاوت است. نشانهگذاریهای کوچک که بیشتر در هم بازی طباطبایی نمود پیدا میکند این تفاوت را آشکار میکند. در روایت حنا، او یک قربانی دلباخته است و در روایت خسرو، یک دیوانه که از میان زندگی زناشویی او سر برآورده است.
6- ویلاییها (منیر قیدی)
کاراکتر سیما در «ویلاییها» بیش از کاراکترهای طباطبایی پخته است. او زنی است که همسرش در جبهه جنگ است و همراه دو فرزندش در کمپی نزدیک میدان نبرد زندگی میکند. کاراکتر سیما، نه یک دختر عاشقپیشه است و نه یک قربانی.او یک زن معمولی است که در شرایطی بحرانی قرارگرفته است. کاراکتر سیما، پیشزمینه داستانی ندارد که شخصیتش را بپروراند. همهچیز در برش مقطعی از زندگی او رخ میدهد و طباطبایی هم باید بتواند به این کاراکتر در این برهه شکل بدهد.
اینجا دیگر نه بازی عاطفی درونی کارکردی دارد و نه یک بازی بیرونی پراحساس. کاراکتر سیما نیازمند یک بازی یکدست و قابلباور است. طباطبایی باید بتواند در شمایل یک مادر و یک همسر ظاهر شود و در ارتباط با سایر زنان به تصویری درست و بهاندازه از سیما برسد. شاید بتوان ادعا کرد کاراکتر سیما، بیشترین تأثیر را در پرورش ذهنی کاراکتر پروانه در فیلم محمد کارت داشته است.
7- شاه گوش (داوود میرباقری)
حقیقت این است که اجرای گندم در «شاه گوش» چالش جدی نیست. آنچه در «شاه گوش» برای طباطبایی اهمیت دارد این است که او بهسادگی مرکز روایت و مرکز قاب نیست. یک کاراکتر است در میان سایر کاراکترها. حضور کوتاهی دارد و طباطبایی باید از همین زمان استفاده کند تا خود را به مخاطب تحمیل کند.
طباطبایی در «شاه گوش» باید راهش را میان کاراکترهای فرعی و اصلی روایت پیدا کند و بتواند در کنار آنها بدرخشد و حتی در رقابت با بازیگران دیگر، خود را به نمایش بگذارد. این ویژگی است که در «شنای پروانه» به کمک طباطبایی میآید. او با یک حضور کوتاه و در کنار سایر بازیگران که تأثیر و نقش بیشتری دارند، بیننده را قانع میکند تا حضورش را جدی بگیرد و با تمام شدن نقشش، بازیاش را فراموش نکند.