مورت ریفکین، شخصیت اصلی فیلم فستیوال ریفکین Rifkin’s Festival نویسنده میانسالی است که حس میکند دیگر منبع الهامی برای نوشتن ندارد. میتوان گفت این شخصیت کمترین نقطه مشترک را با خود وودی آلن دارد، این فیلمساز هشتاد و چهار ساله، هر سال با فیلمی جالب و موفق به پرده سینما برمیگردد. جدیدترین اثر او فستیوال ریفکین Rifkin’s Festival، یکی دیگر از داستانهای درام مخصوص او است، سبکی که بسیاری آن را به آسان و بدون دردسر بودنش میشناسند.
فستیوال ریفکین Rifkin’s Festival درام کمدی رمانتیک مناسب تابستان با بازی والاس شاون و بازیگران بااستعداد دیگری است که داستان آن در جشنواره فیلم سن سباستین روایت میشود.
با اینکه طرفداران فیلمهای وودی آلن بدون شک از تماشای این فیلم لذت خواهند برد، اما میتوان گفت که فستیوال ریفکین Rifkin’s Festival در مقایسه با ساختههای قبلی این هنرمند، ضعیفتر است. حال و هوای آن ترکیبی از فیلمهای قبلی او، ستاره مشهور و ویکی کریستینا بارسلونا به همراه دیالوگهایی است که هدف آن به یادماندنیتر کردن داستان آن است.
همچنین بخوانید:
نقد و بررسی من به پایان دادن به اوضاع فکر میکنم I’m Thinking of Ending Things ـ پنج ستاره برای این فیلم
برخلاف درام عاشقانه نوجوانانه آلن در سال گذشته، یک روز بارانی در نیویورک، فستیوال ریفکین Rifkin’s Festival بیشتر به سبک همیشگی آلن شباهت دارد، که علت آن شخصیت اصلی داستان است، مرد میانسالی که دچار شک و نگرانیهای زیادی در مورد زندگی خود است. شاون انتخاب بسیار مناسبی برای شخصیت مورت است و خیلی بهتر از تیموتی شالامی، بازیگر نقش اول فیلم یک روز بارانی در نیویورک به استانداردهای وودی آلن نزدیک است. میتوان صدای خود وودی آلن را در پس شخصیت اصلی داستان با بازی شاون شنید.
مورت در دنیایی زندگی میکند که به نظر میرسد همه از او خوشحالتر، خوشتیپتر و یا اجتماعیتر هستند. مورت، استاد فیلمسازی بازنشستهای که سالهاست مشغول نوشتن رمانی است که به سرانجام نمیرسد، میداند که زندگی مشترکش با سو، با بازی جینا گرشان، رو به پایان است، چرا که سو، مدیر موفق روابط عمومی سینما، دوست دارد تمام وقت خود را با فیلمساز جوانی به نام فیلیپ، با بازی لویی گارل بگذراند.
به نظر میرسد سو از سر ناچاری مورت را با خود به جشنواره سن سباستین آورده است، مورت در آنجا احساس راحتی نمیکند و با بیحوصلگی در مراسمهای مختلف شرکت میدهد، در همین حال همسرش سرگرم معاشرت با فیلیپ خوشصحبت و جذاب است.
مورت نیز وقت خود را به تنهایی در این شهر زیبای ساحلی در اسپانیا میگذارند. ویتوریو استورارو این مناظر زیبا و رنگارنگ را در قاب دوربینش به نمایش گذاشته است. کمی بعد از رسیدن آنها به جشنواره فیلم، مورت برای مشکل جسمی که برای او پیش آمده است پیش دکتری به نام جو، با بازی النا آنایا میرود، دکتری زیبا و مهربان که خود او نیز درگیر مشکلاتش با همسر هنرمندش پاکو، با بازی سرگی لوپز است.
همانطور که انتظار میرود مورت به جو علاقهمند میشود، اما جو احساسات او را جدی نمیگیرد، با اینحال داستان فیلم در مورد رابطه عاشقانه بین دو آدمی که از نظرهای زیادی با هم تفاوت دارند نیست، بلکه در مورد این موضوع است که چطور دو فرد متاهل که ازدواجهای ناموفقی دارند، توانستهاند کسی را پیدا کنند که حسها و دردهایش را میفهمد. شاید آلن اگر هنوز در دوران ساخت فیلمهای زن و شوهرها و یا خاطرات استارداست بود، داستانش را با حال و هوایی تلخ و شیرین روایت میکرد، اما در اینجا شخصیتپردازی به خوبی آثار قبلی او نیست و شخصیتها سطحیتر از آن هستند که بتوانند احساسات بیننده را درگیر کنند. در بعضی قسمتها دیالوگها نیز از دیالوگهای فیلمهای قبلی او گرفته شده است.
کسانی که به عشق طنز خاص و کنایی آلن فیلمهای او را تماشا میکنند، تا حدی از فستیوال ریفکین Rifkin’s Festival ناراضی خواهند بود. با این وجود نکات ظریفی در داستان آن وجود دارد، برای مثال قرار دادن فستیوال فیلم به عنوان بستر داستان، نقش مهمی در نمایش رویاپردازیهای شخصیت اصلی فیلم دارد. مورت که سالها در سمت استادی سینمای آمریکا را کوچک میشمرد و همیشه از فیلمسازان مطرح اروپایی یاد میکرد، حالا در ناخودآگاه خود بارها به صحنههای سیاه و سفید فیلمهای فلینی، بونوئل و گدار میرود.
با این وجود، حتی این اشارات کاملا سبک وودی آلن نیز به ظرافت و جذابیت آثار قبلی او، برای مثال فیلم سیاه و سفید سایهها و مه، نیست. حداقل این صحنههای سیاه و سفید، استراحتی برای چشم مخاطب است که از تماشای تصاویر رنگارنگ خسته شده است. صحنههای فستیوال ریفکین Rifkin’s Festival به حدی رنگی و روشن هستند که انگار آن را بر روی تلویزیونی با تنظیمات نور بالا تماشا میکنید، باقی نکات فیلم اما، بسیار محو و فراموششدنی هستند.
این مطلب از نوشته گای لادج در سایت ورایتی گرفته شده است.