بیحسی موضعی ساخته آخر حسین مهکام از جمله فیلمهایی بود که در روزهای کرونایی روی پرده سینماها بهنمایش درآمد و همانطور که قابل حدس است، شبیه به دیگر فیلمهای اکران شده در این ایام نتوانست به آمار فروش مثبتی دست پیدا کند. هرچند در مقایسه با دیگر فیلمهایی مانند یادم تو را فراموش یا عطر داغ بیشتر فروخت.
دلیل اصلی همین فروش بیشتر استفاده از ستارگان محبوبی مانند پارسا پیروزفر، باران کوثری و حبیب رضایی جلوی دوربین بود که بالاخره اوضاع این فیلم را با دیگر فیلمهای روی پرده متفاوت جلوه میداد. اما اکران ناموفق این فیلم پرستاره خیلی زود آن را به سمت اکران آنلاین سوق داد و انتظار میرود حضور ستارهها در اکران آنلاین هم کار خود را بکنند و آمار فروش فیلم را افزایش دهند.
حسین مهکام کارگردان جوانی است که در میان اهالی و طرفداران سینما بیشتر با نویسندگی فیلمنامههای مختلف بهخاطر آورده میشود. البته باید اذعان کرد که نام او هنوز هم چندان شناخته شده نیست، با وجودیکه نام آثار مطرحی مانند آدم، هیچ و بیست سه فیلم عبدالرضا کاهانی، چهارشنبه نوزده اردیبهشت به کارگردانی وحید جلیلی و یا پدر آن دیگری و برف در کارنامه نویسندگیاش به چشم میخورند.
حسین مهکام چند فیلم هم ساخته. کشیش قلب نام اولین اثر او بود؛ یک مینی سریال که برای شبهای قدر تهیه شد و راه ورود مهکام به جهان فیلمسازی را هموارتر کرد. مهکام در سال ۱۳۹۲ اولین فیلم خود آزادی مشروط را ساخت. فیلمی اجتماعی که هرچند اکران شد اما آنطور که باید مورد توجه قرار نگرفت.
آندرانیک فیلم دوم مهکام سال ۹۶ در گروه هنر و تجربه اکران شد. مهکام که از همان فیلم اول با ستارههای پراسم و رسم مانند رامبد جوان و هنگامه قاضیانی کار کرده بود، در دومین فیلم خود هم به سراغ ستارهبازی رفت و اینبار از بازیگرانی استفاده کرد که در تئاتر فعالیتهای جدیتری داشتند و به عبارتی در جهان تئاتر «ستارهتر» بودند. رضا بهبودی و الهام کردا از جمله بازیگران آندرانیک بودند و فیلم در گروه هنر و تجربه واکنشهای مثبت و منفی به خود گرفت.
در پی فرهادی
بیحسی موضعی چهارمین فیلم حسین مهکام محسوب میشود. اگر فیلمهای او را دیده باشید یا حتی فیلمهایی را که در نویسندگی آنها مشارکت داشته، دنبال کرده باشید، با سبک و سیاق مورد علاقهاش بهخوبی آشنا هستید. چراکه کارنامه کاری او نشان میدهد که وامدار نوع خاصی از داستانگویی است و آثارش همگی شرح موقعیتهای بغرنج اجتماعی با ته مایه طنز سیاه هستند و کاملا هم واقعگرایانه پرداخت میشوند.
در واقع حسین مهکام را میتوان یکی از فیلمسازانی دانست که دنبالهرو همان جریانی است که در اواخر دهه هشتاد اصغر فرهادی با فیلمهای اجتماعی خود بهوجود آورد و دقیقا همان جنسی از درامپردازی را در دستور کار قرار میدهد که اصغر فرهادی نمونههای نابتر و جالبترش را پیش از این نشان تماشاگر داده است.
در بیحسی موضعی هم شبیه به عموم آثار موقعیت محور، اجتماعی و واقعگرای اینچنینی یک موقعیت اولیه بهظاهر بیاهمیت بحرانساز میشود و از دلش حادثههای ریز و درشتی اتفاق میافتند. در این فیلم کوچک که جغرافیای جهانش هم کوچک و محدود است، با چند کاراکتر اصلی سروکار داریم که هرکدام خصلتهای متناقض و خاصی دارند که برهمکنششان بر یکدیگر قرار است یک بحران بزرگ را شکل دهد.
شخصیت اصلی با بازی حبیب رضایی که تهیهکننده فیلم هم هست و رد پایش در ایدهپردازی داستان هم دیده میشود، مانند خود کارگردان فلسفه خوانده. او یک روشنفکر ول معطل است که با خواهرش زندگی میکند، دومین شخصیت اصلی با بازی باران کوثری، دختری است که از کودکیاش با مشکلات خانوادگی گذشته و پدرشان آنها را ترک کرده و بعد از مرگ مادر، به قول خودش برادر را به دندان کشیده و بزرگ کرده. کاراکتر مهم دیگر همسرش پارسا پیروزفر، یک فرد پولدار است که روی مسابقات فوتبال شرط بندی میکند و یک راننده تاکسی با بازی حسن معجونی هم در فیلم پرسه میزند و حکم فرشته نجات را دارد و رفیق جلال به نام بهمن با بازی خوب سهیل مستجابیان دیگر شخصیت ماجراست.
تلاقی آدمها در بیحسی موضعی
همه این آدمها شباهاتی با یکدیگر دارند و البته آنچه بیشتر به چشم میآید، تضادهای زیادشان با یکدیگر است. تضادهایی که بیشتر در تفکرات و سبک زندگی هرکدام تاثیر گذاشته و کارگردان هم تعمد دارد روی آنها تاکید کند. از تضاد میان خواهر و برادر یعنی جلال و ماری گرفته که یکی پی فلسفه و درونیات است و یکی پی رویای پوچ و ظاهرگرایانه موفقیت و خوشبختی تا تضاد میان بهمن و شاهرخ (پارسا پیروزفر) که یکی مرد بیزینس و اسکناس شمردن است و دیگری در کمدش موزیک میسازد و همش شیر میخورد و میخندد. فیلم اما بیشتر از همه روی تناقضهای رفتاری جلال و شاهرخ فوکوس میکند که قرار است حادثه نهایی را هم بر دوش بکشند. یکی مرد فلسفه و شیدایی و دیگری مرد مادیات و پول و شوکت. تناقض میان این دو در طول فیلم بیشتر و بیشتر میشود و حتی نمود بیرونی و عینی مییابد. از درگیریها بگیرید تا حرفهایی که در نبود هم میزنند.
اختلاف میان هرکدام به یک شکل در پیش نگاه تماشاگران قرار میگیرد. اما آنچه فیلمساز قصد دارد سربسته نگه دارد و رو شدنش را به پرده پایانی روایت خود بسپارد، یک ویژگی مشترک میان همه آنهاست یا بهعبارت بهتر و ادیبانهترش؛ یک راز سربهمهر مشترک. هرکدام از کاراکترها چیزی در درون خود دارند که از دیگران چه خواهر باشد، چه راننده تاکسی غریبه، میخواهند پنهان کنند.
ترفند کارگردان این است که در ابتدای ماجرا و در رویارویی اول شاهرخ و جلال یکی از این رازهای نهان را که مربوط به ماری است برملا میکند تا سر تماشاگر با آن گرم شود و ذهنش بهدنبال پرسش از راز پنهان دیگر شخصیتها نرود. اما غافل از اینکه این تازه اول ماجراست و پنهانکاریهای زیادی پشت پرده در جریان است.
از طرف دیگر کارگردان در تمام مدت پیشروی داستان، در کنار جلال میایستد.
جانب او را میگیرد و تصویری از کل داستان و خود جلال میسازد که تماشاگر را هم مجاب کند با جلال همراه شود و به او بابت یکسری عقدهگشاییها و کارهای بیخردانهاش حق بدهد.هرچند ایده اولیه «راز یا پنهانکاری مشترک» که در پس تضادها و تناقضها خودش هم پنهان شده، ایده اولیه جالبی بهنظر میرسد اما این همراهی کارگردان با جلال بدل به عنصر دافعهبرانگیز فیلم میشود. چرا که جلال نه آنطور که کارگردان فکر میکند جذاب و خاص است و نه جنس آشوبگری و عقدهگشاییاش، اعتراضی یا استعاره سیاسی محسوب میشوند.
دستارورد محدود
اما اگر دقت کنید، همین تم پنهانکاری و تضادهای جمعی آدمها که به اجبار کارگردان یک شب را در تلاقی با یکدیگر باید سپری کنند، همان مایه آشنای فرهادی در فیلمهای پیشیناش است که حالا به فیلم مهکام رسیده، شبیه به عموم فیلمهای اجتماعی دیگری که در این سالها ساختهشدهاند، خصوصا آنها که کارگردانی جوان پشت دوربینشان ایستاده است.
کاراکترها هرچند با خصلتها و عاداتی تعریف شدهاند تا برای تماشاگر آشنا به نظر برسند، اما خصایصشان در بسیاری از لحظات از یکسری ویژگی تیپگونه فراتر نمیرود. مشکل اصلی در شخصیت پردازی که مشکل اصلی بیحسی موضعی هم هست در این است که ویژگیهای رفتاری و خصوصیاتی که برای هر کاراکتر تعریف شده، با راز پنهانش سنخیت و درهمتنیدگی که باید را ندارد. ضمن اینکه مهکام سعی کرده فیلمی جمع و جور و کم خرج بسازد که عموما در صحنههای سبک دو تا سهنفره و خلوت میگذرد و همین جهان فیلم را بسیار محدود میکند و باعث میشود دستاوردهایش هم محدود و محدودتر شوند..