خسرو معصومی، جز فیلمسازان پرافتخار ایرانی است که همیشه قصههایش را با نیمنگاهی به مسائل اجتماعی و اقتصادی روز تعریف کرده است. کار کثیف آخرین ساخته معصومی که در جشنواره سی و ششم فجر به نمایش درآمد هم از این قاعده مستثنا نیست. معصومی در کار کثیف به سراغ موضوعی متفاوت و خاص رفته است، که مستقیماً از شرایط روز جامعهاش برمیخیزد.
کار کثیف روایت فرهاد (پدرام شریفی) است که به علت بیکاری و شرایط بد اقتصادی به فروش مشروبات الکلی روی میآورد، اما مجلس عروسی که او ساقی آن است، به دلیل غیراستاندارد بودن این نوشیدنیها به مجلس عزا تبدیل میشود و فرهاد تصمیم میگیرد با خانوادهاش به ترکیه و ازآنجا به آمریکا برود، اما معصومی این سیر خطی را برای روایتش انتخاب نمیکند و بیننده را از مسیر دیگری به میان قصهاش میکشاند.
کار کثیف با یک سکانس جذاب شروع میشود. ماشینی در یک جاده مهآلود حرکت میکند، فضای سرد و هوای نیمهابری، بهخوبی حال و هوای زوج سوار بر ماشین که در حال دعوا هستند را به بیننده منتقل میکند. در میان دعوای این زوج، بیننده به گذشته آنها و حوادثی که آنها را به این جاده کشانده است پی میبرد. فرهاد از مشکلاتی که در ایران برایش پیشآمده میگوید و همسرش الهام (الهام نامی) میخواهد به ایران برگردد و در همین حال، کودکشان نوید، بیخبر از همهجا روی صندلی عقب این دعوا و بگومگو را دنبال میکند.
همچنین بخوانید:
نقد فیلم کار کثیف – شلختگی
کار کثیف در همین سکانس ابتدایی قصه اصلی فیلمش را پیش چشم مخاطب بسط میدهد و به پایان میرساند، اما در ادامه این سکانس با یک فلاشبک به گذشته همهچیزی را که بیننده تا این لحظه فهمیده است را دوباره به او نشان میدهد. کار کثیف با یک روایت غیرخطی سعی میکند تا دید جدیدی به بیننده نسبت به حوادث زندگی فرهاد و الهام بدهد، اما در این راه کاملاً شکست میخورد.
آنچه از این سکانس به بعد میبینیم، هیچ جزئیاتی از زندگی فرهاد به بیننده عرضه نمیکند و او فقط میفهمد که فرهاد در طی یک پارادوکس عجیب از تحصیل در رشته حقوق به فروش مشروبات الکلی روی آورده است و بقیه داستان، فقط برخوردهای فرهاد با مشتریانش است که هرکدام از قشرهای متفاوتی آمدهاند و نیازهایشان آنها را به سمت فرهاد کشانده است. رودررویی فرهاد با این مشتریان، نهتنها هیچ اطلاعات تازهای به مخاطب کار کثیف نمیدهد که او را فقط خسته و بیحوصله میکند و روایتش را بیهوده کش میدهد و قصهای که شاید از ابتدا با چنین پتانسیلی تنیده نشده است را به طولانیترین شکل ممکن برای او تعریف میکند.
در نیمه اول فیلم، پدر الهام در نقش صدای وجدان و منطق ظاهر میشود و دائماً فرهاد را نصیحت میکند که رؤیای او برای سفر به آمریکا سرابی بیش نیست، آنهم با همان دیالوگهای سطحی و شعاری که در مجموعههای تلویزیونی دیدهایم.
بقیه کنشها، بهجز رفتوآمد فرهاد به خانه مشتریانش، شامل بحث و دعوای او با همسرش و بیحوصلگی او در مورد پسرش است و هیچ کنش دراماتیک یا مهمی در روایت بی افتوخیزکار کثیف اتفاق نمیافتد.
نیمه دوم فیلم هم اوضاع بهتری ندارد. با سفر فرهاد و خانوادهاش به ترکیه، شاهد گشتوگذار بیهدف او در ترکیه هستیم، شخصیت پسرخاله، جای پدر دلسوز در نیمه اول را میگیرد و بار دیگر با کاراکتری روبرو هستیم که بودونبودش تأثیری در درام ندارد.
فرهاد بازهم با همسرش دعوا میکند و با پسرش بدخلقی. درواقع نیمه دوم از نیمه اول فیلم هم کش دارتر و حوصله سر برتر است.
مخصوصاً که بینندهای که سکانس آغازین فیلم را که درواقع پایان ماجرای فرهاد و الهام است را دیده و میداند فرجام این ماجرا چیست، هیچ نکته یا جوشوخروشی در مسیر داستان مشاهده نمیکند و مجبور است فضاسازی که در سکانس اول جذاب به نظر میرسید را بهصورت تکراری و بدون هیچ کارکردی در قصه تماشا کند، قصهای که با ریتمی بهشدت کند پیش میرود و انگار تنها قصدش این است که حوصله بیننده را سر ببرد.
با همه اینها پایانبندی کار کثیف از باقی فیلم شلختهتر و بیدقتتر بستهشده است. گرچه پایان فیلم با یک غافلگیری همراه است، اما قبل از این غافلگیری بیننده مجبور است همه آنچه را در سکانس ابتدایی دیده را دوباره موبهمو تماشا کند.
غافلگیری پایانی هم کاملاً بر مبنای تصادف و اتفاق پایهریزی شده است، اتفاق و تصادفی که هیچ سنخیتی نه با لحن کلی فیلم دارد و نه با آن پیامی که کار کثیف سعی در انتقال آن داشته است.
البته باید به این نکته هم اشارهکنیم که کار کثیف بااینکه موضوعی جذاب و متفاوت را برگزیده است اما بهجای آنکه وارد دلایل و انگیزه کاراکترهای اصلیاش شود، سطحی و گذرا از روی این عوامل اجتماعی میگذرد و بهجای آنکه نگاهی عمیق و جامعهشناختی در روایتش بازتاب دهد، سرگرم سروشکل دادن به فیلم میشود، سروشکلی که شاید در ابتدا روی حال و هوای کلی فیلم بنشیند اما در ادامه روایت اسیر تکرار میشود و در کنار ریتم کند و بی افتوخیز فیلم، جعلی و دروغین به نظر میرسد و بیش از قبل بیننده را دلزده میکند.
آنسوی دیگر کار کثیف نمایش دینامیک رابطه زناشویی فرهاد و الهام است که آنهم بهمانند بقیه عناصر روایی فیلم، عقیم از آب درآمده است و رابطهای که میان این زوج تصویر میشود، هیچ جذابیتی در خود ندارد و در پشت عصبیت کاراکتر فرهاد و معصومیت الهام و دعواهای تمامنشدنی این زوج گم میشود و برای بیننده ذرهای اهمیت ندارد که یک درام زناشویی مدرن را تماشا میکند. نقش نوید، بهعنوان کودکی که شاهد این اتفاقات است و همه برای آینده او چانه میزنند، اما خودش در میان این آشوب قربانی بیش نیست هم مانند بقیه کاراکترها برشی در قصه ندارد و تأثیری که کاراکتر یک کودک در میانه این قصه پر بلوا میتوانست داشته باشد تماماً نادیده گرفتهشده است.
بازیهای فیلم هم تعریف چندانی ندارد. پدرام شریفی از متولد 65 پختهتر شده است، اما اساساً کاراکترش آنقدر بیمنطق تعریفشده است که هیچ ارتباطی با بیننده برقرار نمیکند و درنهایت جوان دلچسبی که در آن فیلم دیدیم اینجا فقط سایهای از مردی دارد که در فیلمنامه مطرحشده است.
الهام نامی هم در نقش الهام، نه بارقهای از باورپذیری ارائه میدهد و نه تلاشی برای هماهنگ شدن با ریتم فیلم، او هم مانند شریفی اسیر کاراکتری است که جای بازی چندانی برایش باقی نمیگذارد، اما درخشش او از شریفی هم کمتر است. تنها بازیگری که در «کار کثیف» بازی قابل قبولی ارائه میدهد، مرحوم لوون هفتوان است که بااینکه نقش کوتاهی بر عهده دارد اما بیننده را مجاب میکند که او و کاراکترش را جدی بگیرد و تنها بازیگری است که فضای ملتهب، تلخ و سرد کار کثیف را به بازیاش انتقال میدهد.
درنهایت، کار کثیف را باید فیلمی ارزیابی کرد که در خط اول روایت مانده است، ایدهاش بسط پیدا نمیکند و با اداواطوار اضافه سعی میکند بیننده را گول بزند، بهشدت طولانی و حوصله سر بر است و اساساً حرف مهمی برای زدن ندارد.