Bait فیلم موفق کارگردان اهل کورنوال، مارک جنکین، ماجرایی هیجانانگیز از سختیهایی است که عشق به همراه میآورد- جواهری پر نقش و نگار که در آن محتوا و ساختار به زیبایی با هم ترکیب شدهاند. داستانی جدید و خاص دربارهی ماجراهایی میان مردم محلی و توریستهای شهر کوچک ماهیگیری که زمانی رونق زیادی داشته است؛ داستانی پر از فرهنگهایی آشنا، آن هم در سرزمینی که در آن رسم و رسوم و سبک زندگی قدیمی در خطر از بین رفتن هستند.
همچنین بخوانید:
نقد و بررسی گرتل و هانسل Gretel & Hansel – افسانهٔ آشنای قدیمی با چاشنی وحشت
Bait علاوه بر اینکه گذشتهی پر افتخار کرنوال را به تصویر کشیده است، تصویری تراژیک و در عین حال خندهدار از وضعیت پر از مشکل امروز این شهر و حتی تصویری از آیندهاش را به مخاطب ارائه میکند. این فیلم یک شاهکار امروزی است که جایگاه جنکین را به عنوان یکی از قویترین کارگردانهای بریتانیایی نسل خودش تثبیت میکند.
داستان فیلم Bait در مورد دو برادر مارتین و استیون وارد (ادوارد روویی و گیلیس کینگ) است. در حالی که روویی هنوز تلاش میکند با فروش ماهی و خرچنگ روزگار را بگذراند، برادرش وارد صنعت توریسم شده و از قایق پدرشان، که از دنیا رفته است، برای بردن توریستها به مکانهای دیدنی شهر استفاده میکند. در نتیجه شکافی میان این دو برادر ایجاد شده است. مارتین که احساس میکند با فروش خانهی خانوادگیشان به تازهواردهای شهر تیم و ساندرا لی (سایمون شپرد و مری وودواین) به او خیانت شده است، به برادرش میگوید:” تن پدر در گور میلرزد.”
جنکین این فیلم را بر اساس فیلم کوتاه قوی Bronco’s House سال ۲۰۱۵ خود ساخته است، فیلمی که به بحران مشکلات مسکن کورنوال میپرداخت. در Bait نیز بار دیگر این کارگردان با حال و هوایی شاعرانه و لطیف به مشکلات اجتماعی جامعهاش میپردازد. درست مثل قبل، جنکین فیلم را بدون هیچگونه صدایی ضبط کرده است و در حقیقت یک فیلم صامت ساخته است که دیالوگها، موسیقی و صداها بعدا به آن اضافه شدهاند.
تاثیر این کار به طرز عجیبی بسیار فوقالعاده است و کیفیتی رویایی به دیالوگها داده و باعث شده است انگلیسی محاوره فیلم شما را به یاد فیلمهای خارجی دوبله شده بیاندازد. با این حقه، حال و هوای اصلی Bait پررنگتر از پیش شده است: مردمی که به یک زبان حرف میزنند اما درکی از همدیگر ندارند و حرف یکدیگر را متوجه نمیشوند.
نکتهی مهم این است که جنکین افراد تازهوارد شهر را به سخره نمیکشد، و حتی این حس را به مخاطب القا میکند که آنها نیز گول خوردهاند و جذب تصویری کارت پستالی از کورنوال که فاصلهی زیادی با واقعیت دارد شدهاند. مکالماتی که بعدا بر روی فیلم گذاشته شدهاند، تاثیری تئاتری بر روی فیلم دارند. بقیه صداهای فیلم نیز درست مانند موج بالا و پایین دارند و به خوبی با طراحی صدای چند لایهی دنیل تامپسون هماهنگ شده است.
قسمتهایی از فیلم من را به یاد اجرای زندهی مسحورکنندهی جیسون سینگ که در سال ۲۰۱۶ برای مستند ماهیگیری سال ۱۹۲۹ جان گریرسون Drifters ساخته بود، میاندازد؛ تجربهای احساسی که به طور مشابه، میان فیلمهای صامت قدیمی و صداهای همهجانبه و چند بعدی امروزی پل زد.
با این حال تصاویر برگ برندهی Bait است. با وجود موفقیتهای اولیهی این کارگردان در روشهای معمولی فیلمسازی (Golden Burn ۲۰۰۲ او جایزهای در فستیوال فیلم و تلویزیون کلتیک برد)، این کارگردان از نظر هنری برای خودش موفقیتی نمیدید، به همین خاطر به فیلمهای سلولیدی روی آورد تا علاقهاش به سینما را بار دیگر به چالش بکشد.
بعد از اینکه وسواسش سر فیلمهای فیزیکی به اوج رسید و نتیجه داد، جنکین بر روی تصویری که از حرفهای کاریاش برای خود متصور بود متمرکز شد. اتفاقی که به ساخت فیلمهای کوتاهی مثل The Essential Cornishman و The Road to Zennor منجر شد، فیلمهایی که موفق به کسب چند جایزه هم شدند. تمامی این اتفاقات تجربههایی بودند که او را برای ساخت Bait آماده کردند.
جنکین موفق شده است فیلم قرن بیست و یکمی را جلوی دوربین ببرد که در ذات خود انقلابی از تصاویر متحرک است.
Bait در ماه فوریه در جشنواره بینالمللی فیلم برلین برای اولین بار اکران شد و سر و صدای زیادی به پا کرد. حالا این فیلم آماده است تا به یکی از مطرحترین فیلمهای بریتانیایی امسال و یا حتی دهه تبدیل شود. با اینکه ریشهها و پروسهی تولید این فیلم به پیش از بحرانهای امروزی برمیگردد، بعضیها از این فیلم برداشتی به عنوان “نگاهی به برگزیت” دارند: در نتیجه به احتمال زیاد این شکاف امروزی، ریشه در گذشته دارد. با این حال به نظر من فیلم Bait نماینده موضوعی جامعتر است که افراد در ابعاد جهانی میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند، حتی با اینکه لازمهی این ارتباط برقرار کردن مبتنی بر تمرکز بر برخی جزئیات باشد. امیدوارم این فیلم مخاطب زیادی داشته باشد و میان طرفداران سینما به جایگاهی که لیاقتش را دارد برسد.
این مطلب برگرفته از نوشتهی مارک کرمود در وبسایت theguardian است.