پشت دریاها شهری است. البته این روزها باید گفت، پشت پنجره شهری است. آری، بیشترمان این روزها از پنجره به بیرون نگاه میکنیم و حسرت میخوریم. حسرت بیرون رفتن، گردش کردن، جمع شدن کنار دوستان، خرید رفتن. حسرتهای کوچکی است، اما این روزها برای خیلی از ما، بزرگترین آرزو همین است. اینکه در خانه را بازکنیم، بدون دستکش و ماسک و مواد ضدعفونیکننده در جیب، به خیابان قدم بگذاریم و زیر این باران بهاری قدم بزنیم. جه باران هوسانگیزی هم هست آن بیرون، پشت پنجره، پشت دریاها.
اما چه میشود کرد؟ فعلاً باید در خانه بمانیم و رؤیا ببافیم. باید روی تخت ولو شویم و فیلم ببینیم و روزگاری را تجسم کنیم که بیترس به میان هیاهوی بهاری خیابانها و شهرها میرفتیم.
برای خیلی از ما،بهار، به معنی سفر بوده است. سفر بهجای جای ایران، سراغی از آشنایان شهرستان گرفتن، آتش روشن کردن کنار دریای شمال، قدم زدن در خیابانهای خوش آبوهوای جنوب، دیدار با تاریخ در کوچهپسکوچههای یزد، شعرخوانی در شیراز. چه کنیم که همه بسته پاییم این روزها.
اما به قول سهراب تا شقایق هست زندگی باید کرد.زندگی در خانه هم نوعی از زندگی است دیگر. پس بیایید تا شقایق هست، زندگی کنیم و امسال هم به سفر برویم. یک سفر متفاوت. این بار بهجای آنکه از شیشه ماشین گذر جاده را نگاه کنیم، به صفحه مانیتور و تلویزیون چشم بدوزیم و با فیلمها به سفر برویم.
پس اولازهمه، برای شروع سفر،کمربندهایتان را ببندید و تخیلتان را کوک کنید. «خیلی دور، خیلی نزدیک» را پخشکنید و راهی جاده شوید. مقصدمان، ایران است، از شمال تا جنوب.
1- درباره الی – اصغر فرهادی
گروه دوستان صمیمیتان را تصور کنید که راهی شمال هستید، میتوانید فکر کنید تعطیلات نوروز است. چند ماشین پشتهم در جاده. جایی میان راه توقف کنید. یک سفره جمعوجور پهن کنید و بنشینید و بگویید و بخندید. نگران هستید که در این روزهای پرمسافر جایی گیرتان نیاید، اما تا رفیقهایتان هستند، پشتتان گرم است. حتی اگر پیشبینیتان درست از آب درآید.
«درباره الی» را ببینید و با رفقایتان راهی شمال شوید. همراه جمع دوستانه بزنید و برقصید و پانتومیم و والیبال بازی کنید. بعد، بعد با گمشدن الی همراه شوید. به میان دروغها و پنهانکاریها بروید. سرنوشت تلخ الی در میان موجهای دریا را پیگیری کنید و مطمئن باشید، حداقل تا چند ساعت بعد از تماشای «درباره الی» صدای موجهای دریا و آسمان ابری و ماشین در گل مانده از ذهنتان خارج نخواهد شد. بههرحال، همه سفرها که خوش نیستند.
2- آرایش غلیظ – حمید نعمتالله
این بار مقصد،جنوب است. درست روزهای قبل از نوروز، قبل از چهارشنبهسوری، هوای ملایم و باد خنکی که از سمت خلیجفارس میوزد و یک گروه عجیبوغریب. یک پیرمرد بدخلق، یک مرد برقی، یک زن عاشقپیشه و دو شارلاتان. روی عرشه از مقصد بندر چارک به جزیره کیش، خیابانهای زیبای این جزیره و بعد عزیمت به سمت چابهار. یک جنوب گردی جمعوجور است برای خودش.
با «آرایش غلیظ» به جنگ همیشگی میان خیر و شر بپیوندید و با مرد برقی رستگار شوید.
3- تیک آف – احسان عبدی پور
حالا که در جنوب هستیم، بد نیست سری هم به بوشهر بزنیم. در روزهای جوانیمان، در روزهایی که احساس میکنیم خموده و افسرده، فقط بیدار میشویم و میخوابیم و زندگیمان خالی است، میتوانیم با «تیک آف» همراه شویم، با جوانهایش که از جنس خودمان هستند، شرطبندی کنیم و ریسک کنیم و شاید برای اولین بار، طعم هیجان را حس کنیم. با موسیقی پرشور بوشهری به سرحد شوق برسیم و پای داستانهای بامزه پدربزرگهای جنوبی بنشینیم. با «تیک آف» همه آرزوهای دورودراز دستیافتنی میشوند و هیچ شرطی نیست که نتوان انجامش داد، هیچ شرطی بهجز مرگ.
4- مادری – رقیه توکلی
این بار میخواهیم به شهر بادگیرها، یزد برویم. میان خانههای کاهگلی قدیمی قدم بزنیم و با دو خواهر همراه شویم. با خواهرانی که هرکدام معنای خود را از عشق پیدا میکنند و به مادری میرسند. با «مادری» به دیدن زنانی میرویم که بیقیدوشرط مادر هستند. به دیدن زنانی میرویم که یکی عشقش را رها کرده است و دیگری عشقش رهایش کرده است و میان همه این شکستهای عشقی، عشقی جاودان، عشق مادر به فرزند را مییابند و گاه با آن پیر میشوند.
5- اسرافیل – آیدا پناهنده
حالا میخواهیم به شمال برویم، دقیقتر، مازندران و دقیقتر از آن شهر سوادکوه. یک شهر کوچک میان جنگل و یک ریل قطار، بوی خاک بارانخورده، برگهای تازه و جنگلهای سبز، پسزمینه قصهای از عشق و انتخاب میشوند. یک عشق قدیمی اما فراموش نشده و یک عشق تازه و جدید. با «اسرافیل» به میان جهان زنانهای میرویم که زنانش برای ماندن، عاشق شدن و عاشق ماندن، انتخابی ندارند اما مبارزه میکنند. زنانی از چند نسل که برای رسیدن به رویای مشترکی تلاش میکنند و برخی دیر میرسند و برخی با همه وجود میدوند که مبادا دیر برسند.
6- قانون مورفی – رامبد جوان
دلتان میخواهد سفر سرخوشانهتری داشته باشید؟ حقدارید. پس با «قانون مورفی» همراه شوید. کمی بخندید، کمی معما حل کنید و کمی هم در بازارهای محلی قدم بزنید. البته قدم که نه ولی میتوانید در هوای ناب و بکر شمال میان میوههای تازه و سبزیهای خوشرنگ بدوید و وارد یک تعقیب و گریز شوید. حتی میتوانید به قایقسواری بروید و از خوردن باد به صورتتان لذت ببرید.
7- ماهیها عاشق میشوند – علی رفیعی
سفر بدون تجربه غذاهای محلی، سفر نیست. حالا که تا شمال آمدهایم، بیایید این بار به گیلان و بندر انزلی برویم. میتوانیم بین راه قزلآلای تازه بخوریم و میتوانیم صبر کنیم تا به مقصد برسیم و خودمان را به یک ضیافت تمام و کمال دعوت کنیم. با «ماهیها عاشق میشوند» هم به تماشای یک عاشقانه دوستداشتنی و زیبا بنشینید و هم به جشن نور و رنگ و غذاهای هوسانگیز بروید. گلدرچمن نوش جانکنید و زنده شدن عشق قدیمی میان عزیز و آتیه را به نظاره بنشینید. بهترین حسن ختام سفر است «ماهیها عاشق میشوند». باور کنید.